به گزارش خبرنگار مهر، نشست "روششناسی مطالعات فرهنگی" بعد از ظهر سه شنبه 18 اسفندماه با حضور غلامرضا کاشی، محمود شهابی و شهرام پرستش در محل دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.
روش شناسی "بوردیو" ترکیبی است
در ابتدای این نشست دکتر شهرام پرستش عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران که با عنوان بوردیو و روش شناسی مطالعات فرهنگی سخنرانی میکرد با اشاره به اینکه تعلق بوردیو به جامعهشناسی بیش از مطالعات فرهنگی است، گفت: بوردیو به جامعه شناسی بیشتر تعلق دارد و او یک ساختارگراست. متن بوردیو امکانی را فراهم آورده که قرائتهای متفاوتی از آن را شاهد هستیم.
وی افزود: بوردیو در واقع به دنبال برنامه سومی در علوم اجتماعی است. وی معتقد است یک برنامه پژوهشی وقتی موفق است که روش شناسی داشته باشد. بوردیو در این عرصه موفق بوده است. گیدنز نتوانست روش شناسی را در برنامه خود پیش ببرد ولی بوردیو به سمت روش شناسی هم پیش رفت. بوردیو در هستی شناسی به واقعیت اجتماعی دید رابطهگرایانه دارد. در واقع او به همه چیز دید واقعگرایانه دارد. او برای واقعیت اجتماعی ذات رابطهای قائل و معتقد است نباید در سوژه و ابژه توقف کرد و ایستاد، باید از این تفکر تقلیلگرایانه فاصله گرفت.
وی تصریح کرد: برای بوردیو آنچه مهم است رابطه میان سوژه و ابژه است. برای او واقعیت اجتماعی رابطه است و این رابطه سیال است و به نظر او اگر این رابطه را به خود رابطه تقلیل دهیم باز هم دچار تقلیل گرایی هستیم. لذا بر این اساس او اصطلاحات جدیدی وضع میکند که رابطهای هستند و بر اساس آنها دستگاه تئوریک جدیدی وضع میکند. در نظریه او مفاهیم جدید وجود دارد که سابقه ندارند. به عبارت دیگر این مفاهیم را نمیتوان به مارکس یا دورکهایم نسبت داد.
پرستش تأکید کرد: روششناسی بوردیو به عنوان یک روش شناسی ترکیبی شناخته میشود که این روش شناسی از نظریه او قابل درک است. او در این روششناسی میگوید که اعمال و کنشهای ما در سایه روشن آگاهی و ناآگاهی قرار دارند.
بررسی اسناد تاریخی شیوهای برای روششناسی است
دکتر محمود شهابی، عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی که در این نشست با عنوان روش شناسی فمینیستی در مطالعات فرهنگی سخنرانی میکرد با اشاره به تعریف فمنیسم، گفت: اگر فمنیسم را به معنای اعتقاد به ظلم و ستم و استثمار زنان در طول تاریخ تعریف کنیم و اگر کار محقق را افشای این ظلم و ستم تعریف کنیم تعریفی از کار محققانه فمنیستی ارائه دادهایم. در مطالعات فرهنگی فمنیستی و فمنیسم وارد مرحله کنش میشویم که بالاتر از مرحله تفکر است. به عبارت دیگر تفکر مرحله بعد از کنش است.
عضوهیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی در ادامه با برشمردن انواع روش شناسی گفت: در روش شناسی یا با گردآوری دادهها روبرو هستیم یا با انجام مصاحبه به اطلاعات دست مییابیم. شیوه دیگر بررسی اسناد تاریخی است. فمنیسم هم مثل همه رشتههای دیگر از این سه روش تغذیه میکند و روش شناسی خاص و منحصر به خود ندارد. در روش شناسی اثباتگرایانه پدیدههای اجتماعی فکتهایی هستند که باید از بیرون به آنها نگاه کرد. در این روش شناسی فاصلهای ذهنی و عاطفی میان محقق و امر مورد تحقیق وجود دارد.
شهابی افزود: در مقابل این دیدگاه در فمنیسم و مطالعات فرهنگی فمنیستی تجربه زنان باید مورد تأکید قرار گیرد و فاصلهای میان محقق و موضوع تحقیق وجود ندارد. بنابراین از وضعیتی صحبت میکنیم که در آن وضعیت محقق از مشارکت کنندگان در تحقیق میخواهد که یافتهها را با او مورد بررسی قرار دهند و از آنها رهیافت میگیرد و اندیشههای خود را از آنچه مورد مشاهده است جدا و منتزع نمیکند.
فلسفه مدرن "زمان" را جایگزین "مکان" کرد
فلسفه مدرن "زمان" را جایگزین "مکان" کرد
دکتر محمد جواد غلامرضا کاشی، عضو هیأت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی، نیز در این نشست موضوع تحلیل فضا (گفتمان کاوی میدانی) را مورد بررسی قرار داد و گفت: تحلیل فضا به معنای گفتگو کردن در باب یک مکان و روابط موجود در آن فضا است. تحلیل فضا به معنای، معانیای که در مکان منتشر میشود و انگیزههایی که در یک محیط منتشر است و چیزهایی که یک مکان را تبدیل به فضا میکند.
وی افزود: فضا یک ساختار است که عوامل و عناصر خود را بر دیگران تحمیل میکند. این موضوع که فضا یک رابطه یک سویه با سوژه دارد نیازمند مقدمات تئوریک است. به لحاظ فلسفی زمان و مکان دو معناییاند که اگر آنها را عینی قلمداد کنیم با هم آشتیناپذیر خواهند بود. تاریخ فلسفی بشر بخشی بر حسب اولویت مکان بوده و بخشی دیگر بر اساس اولویت زمان. فلسفه یونان مکان بنیاد بود و از عالم یک تصویر ساختاری ارائه میداد. بر این اساس عالم یک سلسله مراتب متصلب ساختاریافته است. عالم یک طبقه بندی متصلب از پیش تعیین شده است و هر کسی در این جای بزرگ یک جا استقرار پیدا کرده است. فهم مکانمند از عالم متصلب و اقتدارگرا(اتوریتیو) است و موقعیت هر کسی در جایی تعیین شده است.
کاشی با اشاره به زمانمندی فلسفه مدرن خاطر نشان کرد: فلسفه مدرن برای رها شدن از فهم مکانمند، زمان را جایگزین آن کرد. زمان مفهوم انقلابی، معطوف به آینده و معطوف به محوریت خواست فرد است و در تقابل با مکان قرار میگیرد. در این فلسفه اراده جایگزین عقل میشود و در این فهم، جهان ساختار ندارد و کاریزمایی نیز وجود ندارد. در این فهم، این انسان است که به سبب اراده خود جهان را میسازد. در هر دوی این فلسفهها وجهی مغفول میماند. فیلسوف مدرن از مکان غفلت میکند و فلاسفه یونان هم از زمان.
وی افزود: یک درک عینی از زمان و مکان وجود دارد و همانگونه که اشاره شد در این نگاه زمان و مکان قابل جمع نیستند. کانت هم درک دیگری از زمان و مکان را مطرح میکند که کاملا ذهنی است. درک دیگر از زمان و مکان وجود دارد که پدیدارشناسانه است که حالتی بینابینی دارد. مکان در این تفسیر چیزی میان ما و جهان است. مکان هستی بینابینی دارد یعنی بین ما و عالم قرار دارد. مکان تابع قصدیت انسان است و بر اساس قصدیت ما ساخته میشود. یعنی به عنوان مثال جایی ممکن است برای فردی زندان باشد و برای کسی دیگر جای آزاد تلقی گردد.
نظر شما