*خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و هنر:چرا خودتان فیلمنامه نمی نویسید؟
- فرزاد موتمن: الان به این نتیجه رسیدم که باید فیلمنامه های خودم را بسازم و سه قصه دارم که می خواهم بنویسم. اگر قرار به نوشتن باشد به شدت سیاسی می نویسم.
* فکر کنم جایی گفته بودید که هر وقت مردم از من بخواهند "شب های روشن" و "صداها" می سازم. اما نیاز امروز مردم این فیلم ها نیست.فکر نمی کنید سلیقه عوام را خواص و هنرمندان می سازند؟
- اگر جایی این جمله را از من نقل قول کرده اند اشتباه است .چون من فکر می کنم اگر سال ها هم بگذرد مردم ما هیچ وقت از هنرمندان نمی خواهند این فیلم ها را بسازند.در واقع فیلمساز باید یک جایی پیشگام باشد.من هم به تلاشم برای ساختن آن نوع فیلم ها ادامه می دهم. اما اجازه بدهید یک نکته ای را روشن کنم. آن دسته از فیلمسازهای ما که تنها فیلم های خودشان را می سازند پولدارند .اگر قرار بود من هم تنها فیلم های این چنینی بسازم باید پولدار می بودم و از طریق سینما زندگی نمی کردم.به خاطر همین من معتقدم فیلمساز مولف در سینمای ما وجود ندارد و من چیزی به عنوان سینمای مولف در ایران را نمی توانم جدی بگیرم. سینمای مولف مختص کشورهایی است که نهضت روشنفکری دارند مثل کشور فرانسه که سابقه اش به انقلاب کبیر فرانسه و ژان ژاک روسو بر می گردد. ما در ایران اصلا نهضت روشنفکری نداریم. نکته دوم این است که تو وقتی سراغ این فیلم ها می روی که خودت احساس کنی حرفی برای گفتن داری. من روشنفکر نیستم و حرفی هم برای گفتن ندارم.
*پس چرا فیلم می سازید؟
- چون فیلم ساختن برای حرف زدن نیست.
* پس برای چیست؟
- فیلمسازی یک صنعت سرگرم کننده است. حالا اگر فیلمسازی لایه های درونی برای حرف زدن داشته باشد خیلی خوب است.کار هنر این است که زندگی را قابل تحمل کند و این را تولستوی هم می گوید. هنر درجه های مختلف دارد. هنرمندانی برای قشر خاصی از جامعه کار می کنند و عدهای برای عامه مردم. هنرمندانی که هم خواص را میشناسند و هم سلیقه عام مردم را و پلی میان این دو دسته میزنند خیلی کم هستند. شکسپیر و هوگو و آلفرد هیچکاک از این دسته اند و باقی ما در حال رفت و آمد میان این دو دستهایم . من وقتی شرایط خودم را می بینم ،آدم معمولیای که پولدار هم نیست، پس منطقی است که شکل رفت و آمد برایم مناسب ترین است. من نباید در یک ژانر خاص سینمایی حل شوم و اصلا نمی توانم این کار را بکنم. طبع من به فیلمسازی متنوع گرایش دارد.
*یعنی معیار و ملاکتان برای انتخاب یک فیلم موفق میزان سرگرم کنندگی آن فیلم است؟
- من به استیل یک فیلم توجه دارم و اینکه چقدر فیلمساز جنس کاری که انتخاب کرده را می شناسد. وقتی یک فیلمساز مولف فیلمی می سازد که از استیل خودش خارج می شود واقعا برایم عذاب آور است.آنتونیویی فیلمی دارد به نام" سه چهره یک زن" که این فیلم به نظرم من بدترین فیلم تاریخ سینماست و اسم آنتونیونی را هم به همراه دارد.من این فیلم را نگه داشتم و گاهی برای منتقدان می گذارم. فیلم های بد برگمان خیلی زیاد است اما ما یاد گرفتیم از این آدمها تعریف کنیم.متاسفانه دنیا پر از بی سلیقگیهای غیرقابل تحمل است.
*بد نیست به فیلمنامه این فیلم هم اشاره کنیم. پوپک و مش ماشاالله چه ویژگی داشت که شما را مایل به ساختن آن کرد؟
- آن دسته از فیلمسازهای ما که تنها فیلمهای خودشان را میسازند پولدارند .اگر قرار بود من هم تنها فیلمهای این چنینی بسازم باید پولدار میبودم .
شاید مهمترین نکته اش این بود که در دل فیلمنامه یک کمدی رومنس پنهان دیدم که ایرانی شده است.آنقدر زیاد که اصلا دیده هم نمی شود.احساس خوبی داشتم از اینکه می خواهم یک کمدی عشقی بسازیم. ضمن اینکه شخصیت های فیلم هم برایم خیلی ملموس بودند.هم ماشاءالله هم پوپک و هم محسن دی وی دی.
شاید مهمترین نکته اش این بود که در دل فیلمنامه یک کمدی رومنس پنهان دیدم که ایرانی شده است.آنقدر زیاد که اصلا دیده هم نمی شود.احساس خوبی داشتم از اینکه می خواهم یک کمدی عشقی بسازیم. ضمن اینکه شخصیت های فیلم هم برایم خیلی ملموس بودند.هم ماشاءالله هم پوپک و هم محسن دی وی دی.
به نظرم دیالوگ های پینگ پونگی خوبی دارد و شوخی های به جایی که خوب در فیلمنامه جا افتاده اند و مهمتر از همه اینکه فیلمنامه انتها داشت. چون غالب فیلمنامه های کمدی ما روی هوا تمام می شوند اما این با بقیه فرق داشت وبا یک پایان قطعی تمام می شد. در نهایت اینکه تهیه کننده شرایط خوبی را برایمان مهیا کرد و زمان مناسبی را به ما داد چون این روزها همه میخواهند فیلم های سینمایی را 20 روزه تمام کنند.
علاوه بر این ها فیلمنامه وجه روشنفکری هم داشت که خیلی خودش را داد نمی زد. منظورم همان مساله ای است که در ایران به تقابل سنت و مدرنیته معروف شده است.این همان بحثی است که من از نوجوانی به آن علاقه مند شدم و فکر می کنم در سن نوزده سالگی در دانشگاه این این بحث را با هگل دنبال کردم. هگل یک تئوری دارد به اسم قانون رشد مرکب و پخش ناموزون.البته این حرف های من واقعا خیلی به درد پوپک و مش ماشاء الله نمیخورد اما همه این حرفها را می شود در پس زمینه "پوپک و مش ماشاالله" پیدا کرد.
هگل می گوید در تکامل جوامع همیشه مسائلی که از آنها گذشتیم در مراحل بعدی و جوامع بعدی خودشان را نشان می دهند. ایران از این نظر یک جامعه بارز است. بدون اینکه از پروسه انقلابات دموکراتیک بگذرد وارد جامعه سرمایه داری شد و عناصری از جوامع قبلی خود یعنی شیوه های اقتصاد آسیایی که ما با عنوان نظام ارباب رعیتی می شناسیم در دل خود حفظ کرد و نتیجه اش جامعه بی نظم و بدون فرمی است که ما در آن زندگی می کنیم. این جامعه از یک طرف خیلی مدرن است و از طرفی به شدت سنتی است.منظورم این است که ما بنز می خریم 100 میلیون اما به آینه اش خرمهره آویزان می کنیم مثل این است که سوار قاطر شدیم.این چیزی است که من همیشه دنبالش بودم و پوپک در سطح عامه پسند به آن جواب می داد.
*این تقابل سنت و مدرنیته به شیوه عامه پسند که شما ذکر کردید در بیشتر فیلم های کمدی ما وجود داشته و مهم این بود که شما در پوپک بتوانید به صورت نو و تازه ای این موضوع را مطرح کنید، شما در جایی گفته بودید پوپک با کمدی های مشابهش تفاوت دارد در صورتی که این تفاوت خیلی احساس نمی شود.
- فکر می کنم گفته بودم "پوپک و مش ماشاالله" متفاوت از فیلم های کمدی است که در سطح نازل ساخته می شوند .اما حقیقتا این فیلم با نمونههای مناسب خیلی هم متفاوت نیست. بهتر است بگوییم به لحاظ فرم فیلم استانداری است. خیلی خوب دکوپاژ شده، بازی ها را خوب کنترل کرده و فضاهای فیلم خوب درآمده است. در کل کمدیای است که خوب روی آن کار شده و فیلم سردستی نیست اما نمی توانیم ادعا کنیم فیلم نویی است. اصلا یعنی چه که فیلم نویی است؟!
*فیلمنامه اشکالات عمده ای داشت. مثلا رابطه احترام و ماشاءالله و دلیل حضور او در خانه احترام خیلی روشن نبود و در بسیاری از موارد گره گشایی نشده بود.
- فکر می کنم اینها روشن است و اگر این رابطهها روشن نشده دلیل دیگری دارد.
* جای نقاط عطف در فیلمنامه خیلی خالی است. در کمدی شما نیاز دارید هر از گاهی به مخاطب ضربه بزنید اما این اتفاق در "پوپک و مش ماشاءالله" نمی افتد.
- من واقعا این احساس را نکردم چون فیلم را با تماشاچی هم دیدم و آنها احساس خستگی نکردند. فیلم شوکهای خودش را دارد اما نقاط عطفش به اندازه نقاط عطف یک کمدی ساده است.
*فیلمنامه چند نقطه عطف دارد؟ لطفا مثال بزنید.
- سه نقطه عطف دارد. ورود پوپک به خانه احترام خانم، عشق محسن به پوپک و نقطه عطف سوم جایی است که آب ها از آسیاب می افتد و ماشاءالله و زهره ازدواج می کنند.این فیلمنامه خیلی کلاسیک نوشته شده و فیلمی نیست که درآن اتفاقات حجیم تری بیفتد.ضمن اینکه پوپک و مش ماشاءالله سه پرده هم دارد.پیش از پوپک، پوپک و ماشاءالله و سام و زهره و در نهایت ماشاءالله و زهره. وآنقدر ریتم سریعی ای دارد که چیزی حدود 1200 پلان در 90 دقیقه است.
*شما به بحث بازیگری اشاره کردید. فرهاد آییش در این فیلم خیلی خوب بود اما امین حیایی همانی بود که همیشه بوده. بهاره رهنما خوب بود اما از آن طرف مهناز افشار همانی بود که در همه فیلم ها ظاهر شده.بازیها هم یک دست نبود.
- فرهاد آییش در این فیلم خیلی خوب بود و کاراکتری که شخصیت منفی دارد را خیلی خوب بازی می کند به نحوی که تماشاچی او را دوست دارد. امین حیایی بازی خودش را دارد اما کمی کنترل شده تر و استانداردتر.من با بازی او خیلی مشکل ندارم. ما نباید توقع داشته باشیم بازیگر در هر فیلمی که می بینم جور دیگری خودش را نشان بدهد.
والتر ماتائو و جک لمون در چند فیلم زوج عوضی هستند؟آیا اینها در هر فیلم تازه می شوند؟ نه. چرا ما باید توقع داشته باشیم همه چیز عوض بشود. جان وین همیشه یک جور بازی می کند و هیچ وقت هم کهنه نمی شود.
*حتی با تغییر ژانر فیلم؟
- بله، مثلا جان وین در فیلم "مرد آرام" که از فیلم های محبوب من است تغییر می کند.اما اینجا جایی نبود که ما ازامین حیایی چیز دیگری بخواهیم. فقط بازی اش در این فیلم خیلی کنترل شده تر بود.
*این کنترل شدگی را کارگردان از او خواست یا در فیلمنامه بود یا اینکه خودش به این نتیجه رسید که کنترل شده تر بازی کند؟
- سر صحنه این مساله به وجود آمد. امین بازیگری است که دیالوگ و حرکاتی از خودش می سازد که اصلا در فیلمنامه نیست.او بازیگری است که به بداهه متکی است. تو نمی توانی به امین بگویی کاری که می گویم بکن چون ممکن است چیزی از آن درنیاید.
ما به امین حیایی گفتیم میدانیم که این فیلم کمدی است و نیاز به بداهه دارد. تو جلوی دوربین بازی خودت را بکن اما اگر ما خندهمان نگرفت عوضش میکنیم.
وقتی تو بداهه بازی می کنی دچار افراط هایی می شوی و امین هم دچار این مسائل بود. امین شیرین بازی می کرد و تماشاچی را می خنداند و هدف این فیلم هم همین بود.کارگردان باید در مقطعی از خواسته های خودش به خاطر تماشاچی بگذرد. بخشی از کارگردانی این است که تو یاد بگیری کجاها عقب نشینی کنی و نهایتش این است که منتقدان بگویند چرا این فیلم را ساخته ای.اما نباید این حرف را هم بزنند چون این فیلم برای منتقدان نیست و برای عموم مردم ساخته شده است.
وقتی تو بداهه بازی می کنی دچار افراط هایی می شوی و امین هم دچار این مسائل بود. امین شیرین بازی می کرد و تماشاچی را می خنداند و هدف این فیلم هم همین بود.کارگردان باید در مقطعی از خواسته های خودش به خاطر تماشاچی بگذرد. بخشی از کارگردانی این است که تو یاد بگیری کجاها عقب نشینی کنی و نهایتش این است که منتقدان بگویند چرا این فیلم را ساخته ای.اما نباید این حرف را هم بزنند چون این فیلم برای منتقدان نیست و برای عموم مردم ساخته شده است.
*در مورد مهناز افشار چطور؟
- به نظرم افشار خوب است و شیرین بازی می کند. او خیلی باهوش است و آنجایی که باید از یک سری چیزها بگذرد می گذرد.ظرافت هایی را به صورت بداهه رعایت می کند. خیلی چیزها را خوب می گیرد. مثلا آنجایی که ماشاالله به او می گوید با کی قرار داری؟ خیلی راحت و بی خیال حرف می زند. من بازی امیر جعفری در این فیلم را هم دوست دارم. او دستیار کارگردان و برنامه ریز است اما ما ناگهان احساس کردیم خوب می تواند بازی کند و حدسمان هم درست بود چون بازی او واقعا کاریکاتوری است.
بهاره رهنما یک جاهایی لهجه دارد و یک جاهایی هم دیالوگ هایش را بدون لهجه می گوید.این مساله در فیلمنامه آمده بود؟
لهجه اراکی خیلی خفیفی دارد و خودمان نگذاشتیم خیلی به چشم بیاید.اما در مجموع خوب است.
*موسیقی با حال وهوای فیلم متناسب است. چطور به این نوع موسیقی رسیدید؟
- موسیقی فیلم فوق العاده است. خصوصا ترانه ای که موقع فرار پوپک روی صحنه گذاشته می شود.با اینکه حیدر ساجدی ایران نبود و ما همه کارهایمان را تلفنی رو به راه کردیم اما بازهم موسیقی چیز خوبی از کار درآمد. من به حیدر ساجدی گفتم قرار نیست در این فیلم از تار و سنتور و سه تار و موسیقی سنتی استفاده کنیم برای اینکه این نوع موسیقی به درد این فیلم نمی خورد.
*آقای موتمن دوست دارید در مورد ماجرای اعلامی هم صحبت کنید؟
- آن ماجرا چیز خاصی نبود.اما در کل ماشاءالله یک اسم عام است و کسی نمی تواند صاحب این اسم بشود. متنی که آقای اعلامی می سازد متن خاص و یک اقتباس ادبی است. من نمی دانستم اعلامی این فیلم را می سازد و اگر هم میدانستم خیلی فرقی نمی کرد. ممکن است دو فیلم با یک اسم مشترک در سال ساخته شود. سال 1985 در امریکا دو فیلم با اسم مشابه ساخته شد. اسم یکی از فیلم ها bedroom eye و اسم یکی دیگر bedroom window بود. هر دو هم در یک ژانر بودند و یکی فیلم خوبی بود آن یکی خیلی بد. هیچ وقت هیچ کدام از این دو کارگردان ها نسبت به هم واکنش بد نشان ندادند.
*با عنوان فیلم مشکلی نداشتید؟
- زمان ساخت "باج خور" هم خیلی سر این مسئله بحث کردم. اما بعد به این نتیجه رسیدم که رنوآر هم با اینکه بیشتر فیلم هایش عناوین فاخری دارند اما فیلمی به نام ماده سگ را در کارنامه کاری خود دارد.ما سر ضبط موسیقی "صداها" بودیم. فیلمنامه ای روی میز بود که رویش نوشته بود "پوپک مش ماشاءالله".من نگاهم به این فیلمنامه افتاد و گفتم این چه اسم بی خودی است و معلوم نیست چه فیلمی از آب در بیاید.روزهای اول فکر می کردم میتوانم اسم دیگری برایش انتخاب کنم. من می فهمم چرا از این اسم خوشم نمی آمد. چون به قدر کافی روشنفکرانه نبود اما بعد با خودم کنار آمدم و گفتم این فیلم در مورد پوپک و مش ماشاءالله و دوئل این دو است و میزانسن هایشان هم در همین رابطه است و به نوعی تقابل سنت و مدرنیته است.
...............................................................
گفتگو از: مازیار فکری ارشاد- الهام نداف
گفتگو از: مازیار فکری ارشاد- الهام نداف
نظر شما