دکتر قاسم پورحسن در گفتگو با خبرنگار مهر در مورد این سؤال که اگر فرافلسفه را پژوهشی در مبانی و معانی و اهداف و محدودیتهای فلسفه بدانیم، آیا می توانیم قائل به جدایی فرافلسفه از فلسفه باشیم، گفت: ما همواره برای بررسی مبادی و اصول یک علم معتقد هستیم که بیرون از آن علم باید دانشی را طراحی کنیم که باید درباره آن علم بررسی و بحث کرده و به داوری بنشیند.
پورحسن یادآور شد: در فلسفه سیاست تمایزی که با اندیشه سیاسی قائل هستیم این است که در اندیشه سیاسی می گوییم قدرت ولی در فلسفه سیاسی می گوییم چرایی قدرت . در فلسفه می گوییم وجود ، در فرافلسفه می گوییم چرایی وجود. هایدگر در ابتدای "هستی و زمان" بحثی را مطرح می کند که دقیقاً برمی گردد به تحلیل و تأویل و چرایی خاموشی که در مباحث وجود در دوره جدید شکل گرفته است . وی عنوان می کند که در دوران پیش غولهای فلسفه به مناقشه و نزاع درباره وجود می پرداختند اما چرا این مسئله فروکش کرده و هرکس اگر بخواهد مباحث هستی و مباحث مهم فلسفه را مطرح کند او را به ندانستن یا عدم فهم درست فلسفی متهم می کنند .
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی تصریح کرد: بنابراین این دیدگاه قابل قبول است که ما می توانیم در هر دانشی از جمله فلسفه با دو حیث مواجه باشیم یکی توصیف آن دانش و یکی تحلیل و علتیابی و دلیل یابی موضوع آن دانش است.
وی گفت: هرچه را که ما به عنوان فلسفه یا فرافلسفه تلقی می کنیم در واقع پیوندی نیرومند با فلسفه دارد . ما در فلسفه وقتی از وجود یا معرفت حرف می زنیم در آنجا باید از چرایی و کیستی این دانش سخن بگوییم. بنابراین چنین به نظر می رسد که اولاً میان این دو دانش مرز خطی وجود ندارد که ما قائل به این باشیم که دو دانش مستقلی هستند همچنانکه میان سیاست و فلسفه سیاست علیرغم تفاوت بنیادینی که در بررسی موضوعات دارند مرز خطی نداریم.
پورحسن در مورد اینکه آیا قرن بیستم را می توان شکوفاترین زمینه فهم مبادی و محدودیتهای فلسفه دانست و آیا فلسفه قرن بیستم فرافلسفه است، گفت: عده ای معتقد هستند تحلیل اندیشه که اصطلاح مهم فرگه است آغازگر یک دوره جدید درباره فلسفه است به اینکه باید بیرون از فلسفه بنشینیم و گزاره های فلسفی را بررسی کنیم . وقتی حلقه وین نیرومند می شود پوزیتیویستها معتقد هستند می توانیم بیرون فلسفه بنشینیم و گزاره های فلسفه را که معنادار هستند یا نیستند آیا چیزی را نشان می دهند یا نمی دهند ما میتوانیم چیزی معنادار درباره گزاره های متافیزیکی داشته باشیم یا خیر باید سکوت کنیم . عده ای معتقد هستند که این فرافلسفه است .
این استاد فلسفه یادآور شد: به عبارتی ما از دهه 20 تا کنون چیزی به عنوان فرافلسفه که عمدتاً به نقادی و تحلیل و اصلاح مباحث متافیزیک پرداخته مواجه هستیم . معرفت شناسی فلسفه سنتی مورد خدشه واقع شد مباحث وجود شناسی و هستی شناسی مورد نقد واقع شد مباحث مربوط به گزاره های متافیزیکی منطق سنتی کاملاً مورد خدشه و مناقشه قرار گرفت. اینها نشاندهنده این است که در قرن بیستم و به خصوص از دهه 20 این سده تا کنون ما همواره با چیزی به نام تأویل و چرایی و نقد فلسفه مواجه بوده ایم.
نظر شما