۶ اردیبهشت ۱۳۸۹، ۱۱:۵۱

سیستم آموزشی کهنسال ما نیازمندبازنگری است

سیستم آموزشی کهنسال ما نیازمندبازنگری است

بررسی جایگاه ادبیات در نظام آموزشی ایران نشان می‌دهد که در این نظام بیشترین توجه به ادبیات کلاسیک معطوف شده است و سیستم آموزشی قدیمی ما نیاز به یک بازنگری جدی و اساسی دارد.

به گزارش خبرنگار مهر، آنچه در این مجال مورد مداقه قرار می گیرد وظیفه نظام آموزشی کشورمان در سطح آکادمیک و پایین تر(آموزش و پرورش از دبستان تا پیش دانشگاهی) در قبال ادبیات معاصر به ویژه زیرشاخه ادبیات داستانی است .

ذیل این عنوان  مقولات ذیل مورد بررسی قرار گرفته است:وضعیت کلی نظام آموزشی در سطح کلان، نقاط ضعف و قوت آن، لزوم تحول در ساختارهای بنیادین و برنامه ریزیهای آموزشی کشور، نکات و مسایلی درباره کتابهای درسی و آموزشی، توجه به تربیت و بهره مندی از معلمان و استادان آشنا و علاقمند به ادبیات، تعامل دو سطح آموزشی مدارس و دانشگاهها، تاثیرگذاری و تاثیرپذیری نظام آموزشی در تعامل با دیگر ساختارهای جامعه، تاسیس رشته های تخصصی ادبیات در دانشگاهها، اهتمام ویژه به واحدهای تخصصی ادبیات معاصر در رشته ادبیات به ویژه در سطح کارشناسی، خروج نظام آموزشی مدارس از نظام نمره و آزمون محور، توجه بیشتر به جنبه ذوقی ادبیات و ...
 
بررسی موارد فوق در گفتگوهایی با تعدادی از چهره های ادبی کشورمان که در حوزه آموزش چه در سطح آکادمیک و غیرآکادمیک و تدوین کتابهای درسی و آموزشی  نقش دارند ، صورت گرفته است.
 
داشته های ادبی یک کشور را اگر از لحاظ قدمت به دو بخش کهن و معاصر تقسیم کنیم نظام آموزشی آن کشور در قبال آموزش، تدوین کتابهای آموزشی، تربیت استاد و دانشجو، برپایی کرسیهای نقد و تحلیل درباره ادبیات معاصر آن کشور همانقدر مسئول است که درباره ادبیات کهن احساس مسئولیت کرده و خود را ملزم به پرداختن بدان می کند.
 
حال برخی از صاحب نظران معتقدند نظام آموزشی ایران آنقدر که ادبیات کهن و کلاسیک را جدی گرفته است در قبال ادبیات معاصر و مدرن برخورد مهربانانه ای نداشته و حتی طیفی از تفکرات افراطی ورود ادبیات معاصر از جمله ادبیات داستانی را به دانشگاهها امری مذموم دانسته اند که البته این دیدگاه در سالهای اخیر تا حد قابل توجهی تلطیف شده ولی تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله محسوسی احساس می شود.
 
آنچه در سخنان صاحب نظران این گزارش به عنوان قول مشترک دیده می شود لزوم گنجاندن ادبیات معاصر با تمامی زیرشاخه‌های آن در نظام آموزشی چه در مدارس و چه دانشگاههاست. این کارشناسان همچنین معتقدند آنچه بسیار مهم است و جای بحث دارد این است که چه محتوایی از ادبیات(چه کهن چه معاصر) برای عرضه به مخاطب ارائه می شود و این محتوا با چه ظاهر و شرایطی عرضه می شود. آنچه شما را به خواندن آن دعوت می کنیم بخش نخست از گزارش دو قسمتی از نظرات 10 نفر از کارشناسان ادبی است که دیدگاههای خود را در این زمینه با خبرنگار مهر در میان گذاشته اند.
 
اکبریانی: نظام آموزشی متاثر از وضعیت کلی جامعه است
در همین رابطه محمدهاشم اکبریانی نویسنده و پژوهشگر معتقد است ادبیات داستانی معاصر در نظام آموزشی چه در سطح دانشگاهی و چه غیردانشگاهی جایگاه مناسبی ندارد و دلیل عمده این‌ امر هم به رسمیت نشناختن تکثر ادبی از سوی نظام آموزشی است در حالیکه اگر نظام آموزشی بپذیرد که جریانهای متکثری در ادبیات ما وجود دارد آنگاه می تواند رفتار صادقانه تری با دانش آموزان و دانشجویان داشته باشد و آنها را بیشتر جذب مطالعه  و به ویژه ادبیات داستانی کند.
 
دبیر مجموعه "تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران" مشکل دیگری را که باعث شده است ادبیات داستانی در نظام آموزشی جایگاه شایسته خود را نیابد بیگانگی برخی معلمان و استادان با ادبیات دانسته و گفت: برخی معلمان و استادها آشنایی لازم را با ادبیات داستانی معاصر ندارند و همین امر باعث می شود نتوانند هدایتگر خوبی برای شاگردانشان به سوی مطالعه آثار ادبی باشند. همچنین در سطح دانشگاهی هستند استادانی که ادبیات معاصر را نمی پذیرند و یا حتی جریانی منفی قلمداد می کنند. 
 
این شاعر تاکید کرد: نظام آموزشی ما حتی کتابهایی که از سوی وزارت ارشاد مجوز گرفته و منتشر شده است ممیزی مضاعف کرده و در کتابخانه های مدارس جایی بدانها نمی دهد.  وقتی دانش آموزان با تنوع سلیقه ها ونیازهایشان به کتابخانه مدارس مراجعه می کنند آثار مورد نیاز خود را نمی یابند وهمین امر باعث روگردانی آنها از مطالعه در فضای آموزشی مدارس می شود.
 
دبیر جایزه شعر خبرنگاران درباره این موضوع که چرا نظام آموزشی ما با دانش آموزانی که در کنار کتابهای درسی خود به مطالعه ادبیات داستانی می پردازند برخورد قهری دارد  توضیح داد: خیلی از بچه ها این تجربه را دارند که کتاب داستان را زیرمیز مدرسه گذاشته یا در ساعت تفریح مطالعه کرده اند و اگر معلم و ناظم این صحنه را دیده با او برخورد کرده است. حساسیت زیادی درباره کتابهای عامه پسند در مدارس وجود دارد در حالی که ادبیات عامه پسند می تواند پله ای باشد برای رسیدن به ادبیات عمیق تر. ضمن اینکه ادبیات عامه پسند هم بخشی از نیاز افراد جامعه است و در همه جهان هم بدان توجه می شود و می بینیم آثار نویسنده ای مانند دانیل استیل جزو پرفروشها محسوب می شود.
 
اکبریانی راهکارهای پیشنهادی خود برای برون رفت از این وضعیت را اینگونه بیان کرد: نظام آموزشی ما جدا از دیگر مولفه های جامعه نیست. ما با منظومه ای به نام جامعه روبه رو هستیم که عناصر سازنده آن با هم در ارتباطند و ارائه راهکار بدون در نظر گرفتن وضعیت فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی غلط است. ولی مهمترین موضوع که باید بدان توجه شود به رسمیت شناختن تکثرها در حوزه های مختلف است.راهکارهایی چون حذف ممیزی نظام آموزشی بر انتخاب کتابهایی که از سوی وزارت ارشاد مجوز گرفته است، ارتقا آگاهی عمومی معلمان نسبت به ادبیات داستانی معاصر و ... راهکارهایی مقطعی است که تا زمانی که کلیت جریان اصلاح نشود این فعالیتها هم با شکست روبه رو می شود.
 
امیرخانی: نظام آموزشی روش و فرهنگ مطالعه را آموزش نمی دهد
در ارتباط با همین موضوع،  رضا امیرخانی ترویج ادبیات داستانی معاصر در نظام آموزشی به ویژه در سطح دانشگاهی را امری نمی داند که با آیین نامه و بخش نامه محقق شود بلکه این امر را در گرو همت و ذوق استادان و دانشجویان می داند.
 
وی دراین باره گفت: نمونه هایی از توجه به ادبیات معاصر توسط استادان در دانشگاهها را در زمان زنده یاد قیصر امین پور داشتیم که وی با جدیت ادبیات معاصر را به دانشجویان معرفی کرده و آنها را به مطالعه در این زمینه تشویق می کرد و تلاش او با استقبال دانشجویان هم روبه رو شده بود. توجه به ادبیات در نظام آموزشی مساله ای نیست که از سوی معاون علمی یا آموزشی دانشکده و با در نظر گرفتن واحد درسی محقق شود بلکه کاملا به تشویق دانشجویان از سوی استادان بازمی گردد به طور مثال در شیراز استادی مانند کاووس حسن لی و یا در تهران محمدرضا ترکی و در حوزه جامعه شناسی دکتر جوادی یگانه و افرادی چون اینان توانسته اند موضوع ادبیات معاصر را به صورت آکادمیک وارد مطالعات دانشجویان کنند.
 
امیرخانی با اشاره به اینکه مورد اقبال قرار گرفتن یک اثر ادبی معاصر به عنوان یک متن آکادمیک مساله‌ای دور از انتظار است توضیح داد: یک متن ادبی معاصر و حواشی‌اش می تواند مورد تحقیق دانشجویان در پایان نامه ها و مقاله هایشان قرار گیرد و امری مقبول است ولی نباید انتظار داشت مطالعه ادبیات معاصر به عنوان یک واحد درسی گنجانده شود و مورد اقبال هم قرار گیرد. در دوره ای تلاش شد در کتابهای درسی به ادبیات داستانی توجه شود ولی به اعتقاد من زمانیکه این مساله قالب بخش نامه و دستورالعمل دولتی به خود می گیرد آنگاه به طور طبیعی آثار نویسندگان بخش نامه ای هم به کتابها راه پیدا می کند در حالیکه تاکید من بر این است که ترویج ادبیات داستانی معاصر در نظام آموزشی راهی جز این ندارد که افراد علاقمند به ترویج آن بپردازند.
 
نویسنده "ارمیا" در توضیح این امر که چقدر پایین بودن سطح مطالعه در ایران به بی توجهی نظام آموزشی (به ویژه در دوران مدرسه) به مطالعه آزاد و ادبیات داستانی بازمی گردد؟ عنوان کرد: نظام آموزشی ما در دوره متوسطه و پایین تر روش مطالعه را به دانش آموزان یاد نمی دهد و تمرکز نظام آموزشی تنها بر کتابهای درسی است و این رویه مختص کشور ما است. در کشورهای دیگر به دانش آموزان یاد می دهند که بر اساس متون غیر درسی تحقیق و مطالعه کنند و این اتفاقی است که متاسفانه در ایران نمی افتد.
 
وی مشکل پایین بودن سطح مطالعه در ایران را به دلیل سیاستهای غلط فرهنگی دانسته و گفت: دولتهای مختلف در زمینه سیاست فرهنگی و نشر راه را به غلط رفته و به همین دلیل باعث شده اند سطح مطالعه در ایران پایین باشد و این مشکلی نیست که تنها به نظام آموزشی بازگردد.
 
قاسم زاده: مدیری می خواهیم که شجاعت و توان تحول بنیادین در نظام آموزشی را داشته باشد
محمد قاسم زاده نویسنده و پژوهشگر تحلیل خود بر مساله جایگاه ادبیات معاصر در نظام آموزشی را با بررسی تاریخ شکل گیری و ساختاری دانشکده های ادبیات آغاز کرد. وی معتقد است این دانشکده ها از ابتدای شکل گیری در ایران تاکنون نسبت به ادبیات داستانی و معاصر بی توجه بوده و این سیاست در نظام آموزشی مدارس نیز تسری یافته است.
 
این داستان نویس و پژوهشگر گفت: نظام دانشگاهی ما اصولا با ادبیات معاصر مشکل دارد و دلیل آن هم به زمان تاسیس دانشگاه و حضور اشخاصی در جمع استادان آن دوران باز می گردد که این افراد با ادبیات معاصر و اصولا با خلق ادبی مشکل داشتند. این افراد با اینکه بعضا خودشان خالق ادبی بودند ولی با جریان ادبیات معاصر چندان موافق نبودند.
 
تدوینگر کتاب "افسانه های کهن ایرانی" با اشاره به اینکه ادبایی که در مقام استاد در دانشگاهها حضور یافتند اولویت کاری خود را تصحیح متون کلاسیک برای ارائه در دانشگاه قرار دادند، بیان کرد: در آن سالها صاحب نظران ادبی در دانشگاهها متوجه این امر شدند که متون کلاسیک ما چاپ خوبی ندارند به همین دلیل هم و غم خود را روی تصحیح این متون و چاپ نسخه های باکیفیت آنها قرار دادند. تمرکز این چهره های دانشگاهی بر روی تصحیح و ارائه متون کلاسیک کار ارزشمندی بود ولی این تنها گوشه‌ای از وظایف دانشکده ادبیات بود که آرام آرام به بدنه و اصل وظایف آنها تبدیل شد. تمرکز بر متون کهن استادان آن دوران را از ادبیات معاصر غافل کرد و فارغ التحصیلان دانشکده ادبیات در آن سالها که بعدا به مقام استادی نیز رسیدند اکثرا مصححانی بودند که با ادبیات معاصر ارتباط خوبی نداشتند .البته دکتر زرین کوب در بین آنها یک استثنا بود.
 
نویسنده کتاب "توراکینا" اضافه کرد: تمرکز کلاسهای درس ادبیات هم برروی معنی کردن لغات سخت متون قدیم برای ساده و قابل فهم کردن آنها بود و حتی کلاسهایی که به نثر یا نظم نویسندگان و شاعرانی می‌پرداخت که آثار ساده تری داشتند با اقبال کمتری روبه رو می شد. از همان سالها به ظواهر نثر و شعر بیشتر توجه می شد و درباره رمان که دست استادان بسته بود توجه کمتری بدان می شد.
 
قاسم زاده با مرور دودیدگاه در نقد شعر بحث خود را اینگونه ادامه داد: در نقد شعر یک دیدگاه متعلق به شمس رازی است که شعر را کلامی موزون و مقفی می داند. در این دیدگاه فقط ظاهر مدنظر است. در دیدگاه دیگر خواجه نصیر به تبعیت از ابن سینا و ارسطو شعر را موزون و مخیل می داند. شمس با در نظر نگرفتن عنصر خیال امکان جداسازی نظم از نثر را ممکن نمی کند. ادبای ما در زمان تاسیس دانشگاه تهران دیدگاه اول را گرفته و تا به امروز بر اساس آن نظام آموزشی ما در برخورد با ادبیات پیش رفته است.
 
وی افزود: به دلیل چنین دیدگاهی درس نقد ادبی بی رمق ترین و بی مایه ترین درس در دانشکده های ادبیات است و هنوز هم به نظر می رسد باید متون ادبی سطر به سطر خوانده و لغت به لغت معنی شود بدون اینکه گامی به سوی عمیق دیدن موضوع برداشته شود حال با وجود چنین دیدگاهی نباید هم انتظار داشت نظام آموزشی ما با رمان و کلا با ادبیات معاصر خو گرفته باشد.
 
نویسنده کتاب"پرندگان بی‌فصل" با تاکید بر اینکه چنین دیدگاهی از نظام آموزشی دانشگاهی به مدارس تسری یافته است عنوان کرد: مولفان کتابهای ادبیات دانشگاهها عموما اسمشان در کتابهای درسی دبیرستان هم هست. در مدارس هم به جای اینکه دانش آموز را به سوی تفکر کردن راهنما باشیم او را وادار به حفظ و معنی کردن لغات می کنیم. دانش آموز ما ناگزیر است شعر شاعران قدیم را به نثر بی مایه تبدیل کرده و معنی لغات را به خاطر بسپرند و از او نمی خواهیم شاعری چون حافظ را بشناسد و درباره او مطالعه کند. در کتابهای درسی مدارس تنها بخشی از ادبیات معاصر آنهم پس از گذشتن از صدها فیلتر مورد توجه قرار می گیرد که در برخورد با همین بخش هم معلمان به دانش آموزان می گویند اینها متنهای ساده ای است خودتان آن را مطالعه کنید.
 
قاسم زاده مشکل دیگر نظام آموزشی را تقسیم بندی نویسندگان دانست و گفت: طرح نام برخی نویسندگان در کتابهای درسی با مانع روبه رو است. از سوی دیگر تا نویسنده ها در قید حیات هستند وسواس بیشتری درباره آنها به خرج داده می شود و اسم آنها در کتابهای درسی نمی آید.نظام آموزشی ما به خودش اطمینان ندارد به همین دلیل عنصرهای ناسازگار با خود را حذف می کند. از عنصرهای سازگار با خودش هم تنها حرفهای در تایید خودش را می خواهد در چنین شرایطی نسلی که تربیت می شود نه حرف عنصر ناسازگار را فهمیده و نه حرف سازگار را جدی می گیرد.
 
وی افزود: تا وقتی این نظام از اساس دچار تحول نشود مشکلات به همین گونه پابرجاست و بازهم شاگردان و مدرسان بیگانه با ادبیات معاصر را خواهیم داشت. آنهایی هم که به این ادبیات توجه دارند در دسته بندی غیرخودی قرار می گیرند. نظام آموزشی ما برای تحول نیازمند حضور شخصی است که هم وجاهت علمی داشته باشد و هم جرات این را که نظام آموزشی را از سر تا پا متحول کند که در حال حاضر به نظر نمی رسد ما شخصی را داشته باشیم که این دو ویژگی را توامان داشته باشد.
 
سنگری: به ایجاد رشته های تخصصی ادبی در دانشگاهها بیندیشیم

ناآشنایی برخی استادان ادبیات با ادبیات داستانی، نداشتن رمانهای موفق به تعداد قابل توجه و محور بودن شعر در ساختارهای ادبی شرق از جمله مسایلی است که محمدرضا سنگری آنها را دلیل بی توجهی نظام آموزشی به ادبیات داستانی می داند.
 
وی در توصیف و تحلیل علتهای بی توجهی به ادبیات داستانی در نظام آموزشی کشورمان بیان کرد: اصولا ادبیات کلاسیک و سنتی ما مبتنی بر شعر است و ادبیات داستانی در این میان کمتر جایگاهی پیدا کرده و همین امر به نظام آموزشی ما نیز تسری یافته است آن بخش از ادبیات داستانی هم که مجال حضور در نظام آموزشی را یافته بیشتر از ادبیات داستانی مرتبط با داستان حیوانات و از کتابهایی چون کلیله و دمنه و مرزبان نامه بوده است.
 
مولف "کرشمه های قلم" اضافه کرد: متاسفانه استادان ادبیات ما با فضای تازه ادبیات و ادبیات اروپایی کمتر ارتباط برقرار کرده و عمدتا با ادبیات داستانی ناآشنا هستند. در چنین شرایطی نمی توان انتظار داشت مجال و فضایی برای طرح و تدریس ادبیات داستانی در دانشگاه ها فراهم شود. نظام آموزشی دانشگاهی اگر هم توجه ویژه ای به ادبیات داستانی داشته بیشتر مبتنی بر همت شخصی استادان بوده است. استادی چون غلامحسین یوسفی به اختیار خود در دانشگاه مشهد واحد ادبیات داستانی را تدریس می‌کرد که این امر بیشتر به همت و علاقه خود وی باز می گشت.
 
نویسنده کتاب "بررسی ادبیات منظوم دفاع مقدس" دلیل دومی را که باعث شده است ادبیات داستانی در نظام آموزشی جدی گرفته نشود اینگونه توضیح داد: ادبیات داستانی در ایران پدیده ای نو است که عمری طولانی ندارد. در ادبیات ایران تعداد رمانهای موفق کم است و پس از انقلاب شاهد چاپ رمانهای موفق نبودیم و اگر هم آثار خوبی منتشر شده تعداد آنها کم است. در حوزه داستان کوتاه وضعیت بهتری از رمان داریم ولی پیش و بیش از اینکه بخواهیم درباره اختصاص واحد درسی به ادبیات داستانی فکر کنیم بهتر است به ایجاد رشته ادبیات داستانی در دانشگاهها بیندیشیم.
 
وی در پاسخ به این پرسش که تجدید نظر در نظام آموزشی و کتابهای درسی در برخورد با ادبیات داستانی بهتر است از کدام یک از سطوح دانشگاهی یا مدرسه آغاز شود؟ گفت: هر دو سطح باید در این زمینه اقدام کنند.متاسفانه یک فارغ التحصیل دکترای ادبیات در ایران هیچ الزامی به خواندن و دانستن درباره رمان ندارد و این ضعف جدی نظام آموزشی ما است که باید جبران شود.
 
سنگری راهکار پیشنهادی خود را برای جبران این ضعف، گنجاندن واحدهای تحقیقی در دوره کارشناسی ارشد و دکترا در زمینه ادبیات داستانی اعلام کرد. دبیر علمی جشنواره ربع قرن کتاب دفاع مقدس با اشاره به اینکه گنجاندن دو فصل ادبیات داستانی و ادبیات جهان در کتاب فارسی دبیرستان کمک کرده است تا دانش آموزان بیشتر با ادبیات داستانی آشنا شوند، بیان کرد: به همین دلیل وضعیت دوره دبیرستان از دانشگاه در برخورد با ادبیات داستانی بهتر است.
 
این نویسنده توضیح داد: فضای دانشگاهی محافظه کارتر است. سیطره باز ادبیات کلاسیک و شعر در دانشگاهها مجال کمتری برای ادبیات نو فراهم می کند و حتی شعر نو نیز کمتر جایگاهی دارد. به اعتقاد من پس از اینکه در دبیرستان فضای لازم فراهم شد آرام آرام این شرایط در دانشگاه هم فراهم می شود.
 
سنگری که در زمینه عاشورا نوشته ها و پژوهشهای گسترده ای دارد دیدگاه خود را درباره اظهار نظر برخی چهره های دانشگاهی که توجه به ادبیات داستانی به ویژه رمان را باعث نزول سطح علمی آموزش در دانشکده های ادبیات می دانند  به این شکل عنوان کرد: این افراد رمان و ادبیات داستانی را به خوبی نمی شناسند و گرنه ظرفیتهای ادبیات داستانی برای طرح مقوله های مهم در کلیت ادبیات بسیار بالاست. اگر این افراد هم ادبیات داستانی را به خوبی بشناسند با آن آشتی کرده و از حضورش در فضای دانشگاهی استقبال می کنند.
 
وی افزود: هراس کاذبی وجود دارد که پدیده های جدید به عرصه های کهن تنه زده و عرصه را بر آنها تنگ کنند. البته بخشی از این نگرانی به جا است چراکه به دلیل ثابت بودن واحدهای درسی دانشگاهها اگر قرار باشد چند واحد به ادبیات داستانی اختصاص یابد ناگزیر باید واحدهای کمتری برای ادبیات کلاسیک که غالب واحدهای درسی را به خود اختصاص داده ، در نظر گرفت. برخی از استادان به دلیل وفاداری و دلبستگی به ادبیات کلاسیک تن به حذف این واحدها نمی دهند.
 
حسن لی: نظام آموزشی نیازمند خانه تکانی است

از سویی دیگر کارشناسانی چون کاووس حسن لی معتقدند در سالهای اخیر توجه فضای دانشگاهی به ادبیات معاصر بیشتر شده و گر چه تا رسیدن به نقطه مطلوب راه درازی در پیش است ولی باید موانع و راهکارها را شناخته و برای بهبود وضعیت تلاش کرد.
 
وی گفت: مسلما ادبیات داستانی یکی از مهمترین گونه های ادبی امروز جهان است و در ایران هم خوشبختانه در دهه های گذشته به گونه ای چشمگیر توجه به ادبیات داستانی در ذهن و ضمیر جامعه فرهنگی بیشتر شده است.اگر آماری از تحقیقات، پایان نامه‌ها و مقاله‌هایی که طی سالهای اخیر در دانشگاهها در حوزه ادبیات داستانی نوشته می شود به دست آوریم و آن را با وضعیت 20- 30 ساله گذشته مقایسه کنیم این گستردگی توجه به ادبیات معاصر و داستانی آشکار و مشهود می‌شود.
 
این استاد دانشگاه درباره تاثیرپذیری فضای دانشگاهی از جامعه فرهنگی در توجه به ادبیات معاصر اینگونه توضیح داد: در جوامع علمی جهان نیز ادبیات آوانگارد و نوتر بیشتر در جامعه غیردانشگاهی ظهور و بروز دارد و به عبارت دیگر مراکز دانشگاهی محافظه کارتر عمل کرده اند. در کشورهای غربی نیز موضعگیری‌ها و رفتارها و نقدهای بیرون از دانشگاهها نسبت به فضای دانشگاهی نوتر، آوانگاردتر و بی پرواتر است. دانشگاه با احتیاطی که لازمه دقت علمی است به سراغ متون می رود. در کشور ما که ادبیاتش سنتی بوده و دانشکده های ادبیات به سختی و کندی جریانهای معاصر را می شنوند و می پذیرند فاصله بین نقد غیر دانشگاهی و دانشگاهی بیشتر شده است.
 
حسن لی موانعی را که در حال حاضر در مسیر ظهور و بروز ادبیات معاصر در نظام آموزشی ما وجود دارد، اینگونه توصیف کرد: عادت دلیل مهمی است. ساختار برنامه های آموزشی دانشگاهها این امکان را به طور رسمی نمی دهد تا به جریانهای جدید خارج دانشگاه توجه شود. تنها دانشگاهی که الان به شکل کاملا رسمی تعداد قابل توجهی واحد درسی خود را به ادبیات معاصر اختصاص داده و دانشجویان کارشناسی این واحدها را رسما پشت سر می گذارند دانشگاه شیراز است.
 
به گفته وی اگر این اتفاق در دیگر دانشگاه ها هم بیفتد امکان روی آوردن به حوزه های تخصصی ادبیات معاصر بیشتر خواهد شد. البته وی تاکید کرد: این بدین معنا نیست که ما در دانشگاه شاعر یا داستان نویس تولید کنیم بلکه این شرایط فراهم می شود تا کسانی‌که استعداد تولیدات ادبی دارند شناخته شده و استعدادها و ظرفیتهایشان شکوفا شود. به ویژه در این مسیر می توانیم منتقدانی پرورش دهیم که با نظریه‌های جدید ادبی به درستی آشنایی دارند و به درخشش و شکوفایی ادبیات داستانی کمک می کنند.
 
این سعدی شناس درباره تجربه های عملی دانشگاه شیراز در تخصصی دیدن رشته های ادبی و اختصاص واحدهای درسی ویژه ادبیات معاصر گفت: برای اینکه واحدهای درسی از سقف بالا نزند ما 50 واحد درس اختیاری در نظر گرفتیم که دانشجویان در هر ترم می توانند واحدهایی را به طور اختیاری انتخاب کنند. من هم موافقم که دانشجوی ادبیات باید با ادبیات کلاسیک آشنا باشد به همین دلیل ما متون مادر را حذف نکردیم. هنوز هم در دانشگاه شیراز به فردوسی ، مولوی، حافظ، سعدی و ... توجه می شود ولی درسهایی را از لحاظ واحد  تعدیل کردیم. به طور نمونه کلیله و دمنه را می توان به جای یک درس چهار واحدی در دو واحد نیز ارائه کرد. یا شعر سعدی را می توان با یک درس سه واحدی به جای چهار واحدی به دانشجویان معرفی کرد. چهره های ادبی چون فرخی سیستانی و رودکی هم از دیگر افرادی بودند که درسهای مربوط به آنها را از چهار واحد به دو واحد تقلیل دادیم تا دانشجویان بتوانند با فضاهای جدید ادبی نیز آشنا شوند.
 
وی در تحلیل وضعیت کلی نظام آموزشی توضیح داد: نظام آموزشی ما از ابتدایی تا دانشگاه کهنه و ناکارآمد است.  این نظام به ویژه در پیش از دانشگاه نظامی بسته و ناکارآمد و آزمون محور است که همه را درگیر خود کرده تا یکسری محفوظات در ذهن بچه ها انبار شود و از پس آزمونها برآیند. وقت کافی برای کاربردی شدن موارد آموزشی گذاشته نمی شود و در شعار حرفهایی می زنیم که در عمل بدانها نمی رسیم. نظام آموزشی و  ذهنی مدیران، معلمان و خانواده ها نیاز به خانه تکانی اساسی دارد وگرنه این ره که می رویم به ترکستان است. در حال حاضر رقابتی کاذب ایجاد شده و همه خانواده ها را نیز درگیر کرده تا دانش آموزان ما در آزمونهای مختلف از جمله کنکور از یکدیگر جلو بزنند.
 
حسن لی نظام آموزشی را در زمینه آموزش ادبیات کهن هم چندان موفق ارزیابی نکرده و بیان کرد: با نخستین پرسش و آزمون از بچه ها می توان فهمید که آنها ادبیات کلاسیک و شخصیتهای ملی را بهتر می شناسند یا قهرمانان ورزشی و بازیگران را. این مساله ای است که نمی توان آن را انکار کرد که نظام آموزشی در این هدفش که بتواند مفاخر ملی و دینی را به نسلهای مختلف بشناساند موفق نبوده است.
 
آنچه از نظرات صاحب نظرانی که پای صحبتهایشان نشستیم برداشت می شود این است که تفکر حاکم بر نظام آموزشی ما از مدرسه تا دانشگاه نیازمند تحول بنیادین است و این تغییر باید در تمامی ارکان از برنامه ریزی کلی برای آموزش کشور، تدوین کتابهای آموزشی در همه زمینه ها، تربیت معلمان و دانشجویان خلاق و ... دیده شود. 
 
 
 
کد خبر 1071232

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha