پاول فایرابند از فلاسفه علم امکان حصول تجربه ناب و خالص را رد میکند. به نظر فایرابند در عالم علم، هیچ گونه داده نابی وجود ندارد و هر دادهای از دیدگاه خاصی به دست آمده است و بنابراین خصلتی نظری دارد. ما رابطه مستقیمی با جهان نداریم، بلکه از طریق سنتهای خود با آن رابطه داریم.
تجربه حسی ما از قالب زبانی بیان آن جدا نیست و مادامی که خود را در یک قالب زبانی خاص محصور کردهایم، خود را از دستیابی به اکتشافات جدید محروم ساختهایم. بر خلاف تجربهگرایی ناب بیکن، با یک ذهن خالی و بدون جهتگیری اصلاً قدرت تفکر و ادراک نداشته و به طور کامل دچار آشفتگی خواهیم شد.
مفاهیم، درست مثل ادراکات ما مبهم و وابسته به معرفت قبلی ما هستند. به علاوه به وسیله نحوه ارتباط آن با ادراک نیز تعیین میشود. بدین ترتیب مفاهیم و ادراکات ما نوعی ارتباط متقابل و دوری با یکدیگر دارند.
ادراکات را باید روشن کرد و برای این کار به پارهای از عناصر همان مفهوم مورد بررسی متوسل میشویم. به اعتقاد فایرابند ما هرگز این مفهوم را به طور کامل نخواهیم شناخت، زیرا برای شناخت اجزای تشکیلدهنده آن همواره برخی از عناصر خود آن را به کار خواهیم برد.
تنها راه خارج شدن از این دور، استفاده از نوعی معیار خارجی برای مقایسه، مثل راههای جدید مرتبط ساختن مفاهیم و ادراکات است. به ویژه که با غیر قابل اتکا بودن دادههای حسی، این دادهها را هم نمیتوان به عنوان محک به کار برد.
فایرابند معتقد است نظریه باید با نظریه دیگر مقایسه شود و نه اینکه به محک تجربه زده شود. او میگوید این مقایسه باید در شرایط برابر و بدون جانبداری صورت گیرد و به همه نظریهها باید به یک اندازه مجال خود نمایی داد. این مقایسه برتری ذاتی نظریهای را که انتخاب میکنیم ثابت نمیکند، ولی چه بسا از هر نظریه دیگری که در لحظه انتخاب وجود دارد بهتر باشد.
فایرابند میگوید این امر ضرورت تکثیر نظریهها را میرساند. بر خلاف نظرات استقراگرایان که دادههای تجربی را ملاک سنجش نظریهها میدانند، ما با تکثیر نظریههای جدید باید نظریههای تأیید شده و جا افتاده را به چالش بطلبیم و علم را به نحوی ضد استقرایی به پیش بریم. این اصل تکثر نه تنها ابداع نظریههای جایگزین را توصیه میکند، بلکه از طرد نظریههای ابطال شده قدیمی هم جلوگیری میکند، چرا که این نظریهها نه تنها اصلاح کننده هستند بلکه محتوای نظریههای جدید را هم روشنتر میکنند.
نظر شما