تفکر چیزی نیست که در خلأ باشد یا یک امر مجرد انتزاعی باشد، بلکه اندیشه در متن روابط اجتماعی شکل می گیرد و این روابط اجتماعی هم در ادبیات منعکس می شود . این است که می شود گفت که ترویج تفکر و درک و به کار گیری شیوه های ادبی لازم و ملزوم یکدیگرند.
به طور کلی هنر در اینگونه موارد کارایی خوبی دارد و در میان آن ادبیات بیشتر. و شاهداین مطلب آن است که ادبیاتی که در حال حاضر برای ما اهمیت دارند ، قابل توجهاند، مثل آثار مولوی، نظامی ، سعدی و حافظ ، اینها همه محصول دوران اشعریت کشور ماست یعنی زمانی که کشور ما پیرو آیین اشعری بود.
بخشی از این ادبیات هم مربوط به اثرپذیری جامعهمان از تصوف است، یعنی رواج تفکر در جامعهمان است؛ چون الان که این ادبیات برای ما مورد توجه است هنوزهم ذهن عامه مردم ما و حتی ذهن خواص جامعه ما حالت اشعریت دارد زیرا ادبیات ما اشعری است. بنابراین اگر ما بخواهیم دیدگاه غیر اشعری را، یعنی دیدگاه فلسفی یا شیعی را در این زمینه ترویج کنیم احتیاج به یک ادبیات جدیدی داریم که بر این دیدگاه استوار شده باشد ولی متأسفانه چنین ادبیاتی نداریم.بنابراین ادبیات در ترویج یک فکر خیلی مؤثر است.
کسی که در فرهنگ ایرانی و اسلامی ادبیات را خوب نفهمد در حقیقت متفکر خوبی نخواهد بود؛ هم از حیث بیان اندیشههایش، هم از حیث درک تفکرات دیگران. برای اینکه کلیت تفکر ایرانی و اسلامی به طور شگفتانگیزی با تفکر ادبی پیچیده شده است.
البته فرهنگ آدمی یکی از مؤلفههای اصلیاش ادبیات است و ادبیات در هر جامعه ای خواه ناخواه تأثیرات متقابل با فرهنگ دارد. ما در مطالعه هرفرهنگی در سراسر جغرافیای گیتی خواه ناخواه متوجه این موضوع میشویم که تفکر آدمی روی فرهنگ آدمی و حیات فرهنگی و معنوی آدمی تأثیر عمیقی برجای گذاشته و همچنین برعکس. البته ما میتوانیم نمود تأثیر تفکر آدمی روی فرهنگ و عکس آن را عیناً مشاهده کنیم.
به طور کلی در همه حوزهها اگر که فن بلاغت و سخنوری و خطابه مورد توجه قرار گیرد شیوه بیان، طرز بیان ادبی در تأثیرگذاری رشتههای مختلف از جمله در حوزههایی که با اندیشه سروکار دارد تأثیر عمیقتری خواهد داشت. بنابراین این مسئله را نمیشود انکار کرد که هر چقدر موضوعی علمی مطرح شده باشد ولی اگر زبان خیلی رسا و شیوا در بیانش به کار نرفته باشد خواننده آنقدرها شیفته کار نمیشود. بنابراین این حوزه بلاغت در نشر اندیشه مسئلهای در خور توجه است.
یکی از ابزار نشر اندیشه در جامعه رسانه های مطبوعاتی ادبیاتی است یعنی اینکه هیچ فیلسوفی نمی تواند فکرش را بدون راه اندازی قلم به کار گیرد. لذا فیلسوفان گاهی در مسائل نظری و اجتماعی از داستان نویسی، نمایشنامه نویسی و شعر استفاده کرده اند
نظر شما