۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۹، ۹:۵۷

دهمین جلسه درس "غیرت مؤمن"/

مجالسی که نباید در آنها شرکت کرد/ تشریح مشخصه‌های روشنفکری

مجالسی که نباید در آنها شرکت کرد/ تشریح مشخصه‌های روشنفکری

حضرت آیت‌الله حاج شیخ مجتبی تهرانی در ادامه جلسات درس "غیرت مؤمن" پیرامون موضوع تربیت، به تشریح مشخصه‌های روشنفکری و مجالسی که نباید در آنها شرکت کرد، پرداخت.

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع به تربیت به معنای روش رفتاری و گفتاری دادن بود و گفته شد در بین محیط­هایی که انسان درون آنها ساخته می­شود، مؤثرترین­ آنها محیط خانوادگی است. این مسئله را نیز مطرح کردیم که در تربیت آنچه نقش اساسی داشته و جنبۀ زیربنایی دارد؛ عنصر حیا و پرده­داری است، که امری فطری است و در هر انسانی وجود دارد. بعد مواردی از آیات و روایات مطرح شد.

نهی از تربیت در حالت خشم

یکی از مواردی که در باب تربیت مطرح شده است این است که مربی در یک حال خاصی، از تربیت دیگران نهی شده است؛ که در این حال دیگری را تربیت نکن! خود این یک مسئله است. جهت آن هم این است که ممکن است در این حال نتیجۀ مطلوب را نگیری، بلکه نتیجه عکس بشود. دربارۀ­ پیغمبر اکرم نقل شده که « نَهَی رَسُولُ الله (ص) عَنِ الأَدَب عِندَ الغَضَب» رسول خدا از تأدیب به هنگام خشم، نهی فرمودند.

یعنی آنگاه که خشمگین شدی، آنگاه تربیت نکن! ادب همان تربیت است. در روایتی است از علی (ع) آمده است: «لا أَدَبَ مَعَ الغَضَب» ادب کردن، ‌هنگام خشم ممکن نیست.

در حال خشم، ممکن است فرزند رُو در روی تو بایستد!

تربیت همراه غضب، اصلاً تربیت نیست. چون آنچه که در باب تربیت نقش زیربنایی دارد و برای تأدیب و تربیت می­خواهیم از او استفاده کنیم، حیاء و پرده­داری است. اگر بخواهی در آن حال که خشمگین هستی، فرزندت را تربیت کنی، چون هنوز نتواستی خودت را کنترل کنی، ممکن است حرکتی از تو سر بزند که این موجب پرده­دری شود.

چون عصبانی شده­ای ممکن است یک دفعه حرکتی از تو سر بزند - اعم از گفتار و کردار- که موجب پرده­دری و بی­حیایی شود. مثلاً موجب شود که طرف مقابل، جلوی تو بایستد؛ یعنی بر اثر این روش تو نتیجۀ عکس دهد. تو با این کارت پرده­دری کردی. آن پرده­داری و حیا­یی که برای تربیت فرزند زیربنا بود را دریدی.

تربیت در این موقعیت دیگر فایده ندارد. چون محور و زیر بنا، پرده­داری است نه پرده­دری. ببینید این مسئله­ای را که من مطرح کردم، جنبه عینی دارد و مربوط به معارف ماست. مربوط به معارف قرآنی و روایی ماست. من خطابه بلد نیستم. شعار هم بلد نیستم؛ من ضد شعارم و اهل شعورم. آدم باید نسبت به معارف دینی­اش شعور پیدا بکند. اگر می­خواهد اصلاح بکند، بداند که اصلاح بر محور شعور است نه شعار. در این حال خشم و غضب، بدان که روایات از تربیت نهی کرده­اند. دلیل آن را هم گفتم؛ برای این است که باید در تربیت حیاء و پرده­داری در فرد شکوفا شود. در تربیت محور پرده­داری و حیاست.

تأکید اول: چه قصد تربیت باشد، چه نباشد، آموزش داده می­شود

در هنگام تربیت دیگران چه قصد بکنی، چه نکنی، تربیت صورت می­ پذیرد و فرزند روش عملی را از تو می­آموزد. اما اگر قصد کردی، باز هم تربیت صورت می­پذیرد. من گفتم که قصد در تربیت مدخلیت ندارد، یعنی تربیت نسبت به قصد «لا به شرط» است، (یعنی لازم نیست نیت و قصد باشد تا تربیت انجام شود.) «به شرط لا» نیست. (یعنی لازم نیست که نیت و قصد نشود تا تربیت صورت پذیرد) آدم چه قصد بکند، چه قصد نکند، آموزش داده می­شود. چه آموزش دیداری، چه گفتاری، و چه کرداری­اش.

اما معنای آن این نیست که اگر قصد کردی این دیگر تربیت نیست. یک وقت اشتباه نشود.

تأکید دوم: برخورد تربیتی،‌ با اشاره و کنایه باشد!

در معارفمان به ما آموخته­اند آنجایی که قصد می­کنی دیگری را با گفتارت تربیت کنی – که گاهی هم با کردار ممکن است؛ ولی اینجا گفتار روشن­تر است- دو راه را پیش بگیر؛ تلویح (اشاره)، تعریض (کنایه)! برای اینکه انسان اگر بخواهد دیگری را تربیت کند و قصد تربیت داشته باشد، در خانواده با کسی مواجه است که هنوز خوبی را از بدی تشخیص می­دهد.

می­خواهی به او بگویی: «این کار زشت است؛ نکن! یا این کار خوب است؛ انجام بده!» او هنوز حسن و قبح را می­فهمد. عقل عملی­اش را از دست نداده. ما می­گوییم: عاقل است. هنوز عقل عملی­اش را از دست نداده و مسخ نشده است. خصوصاً در محیط خانواده، بچه هنوز خوب و بد را می­فهمد و خوبی و زشتی سرَش می­شود. در اینجا می­گویند، روش تربیتی – چون متناسب با مکان­هاست- تلویحی یا تعریضی باشد.

در مؤاخذه، صراحت لهجه به خرج نده!

روایت از علی (ع) است که فرمود: « عُقُوبَةُ العُقَلاءِ التَّلویح» عقوبت کردن عقلاء با تلویح (اشاره) است.

اگر دیدید بچه کار بد کرده است و می­خواهید مؤاخذه­اش بکنید، با تلویح او را مؤاخذه کنید. تلویح در مقابل تصریح قرار می­گیرد و تلویح به معنای اشاره است. ما هم در مکالمات، محاورات عرفیه و حتی نوشته­هامان این هست که می­گوییم: تلویحاً مطلب را به او فهماند؛ یعنی با اشاره. صراحت لهجه به خرج نده! چرا؟ چون پرده­دری می­شود. اثر آن از بین می­رود. اگر بچه را می­خواهی تربیت کنی؛ کار بد کرده، کار زشت کرده، با اشاره از او بازخواست کن!

به بچه بگو: "یک نفر" این کار بد را کرد ... !

روایت دوم از علی (ع): «أَلتَّعریض لِلعاقِلِ أَشَدُّ عِتابِه» کنایه برای عاقل شدیدترین عتاب­ها است.

تعریض، کنایه است. مثلاً انسان بگوید یک کسی بود یک همچین کاری کرد و چنین و چنان شد. نگو تو کردی! تو این کار را کردی، تو آن کار را کردی! اگر صریحاً بگویی معلوم می­شود خودت باید تربیت شوی. روش تربیت این نیست. باید با ظرافت عمل کنی.

نگاه کنید اسلام، چقدر ظریف برخورد می­کند! روش تربیت در اسلام، همسو با فطرت انسانی است. می­خواهم بگویم: اصلاً، زیربنای تربیت و اصلاح، حیاست. می­خواهید اصلاح کنید؟ تربیت کنید؟ حیاء زیربناست. آنجایی که می­خواهی روش رفتاری و گفتاری به دیگری بدهی، خیلی باید مراقب باشی که پرده­دری نکنی؛ تا اثر داشته باشد.

باید حیاء در فرزند، ملکه شود

لذا در آنجایی هم که قصد تربیت دارید، باید مراقب باشی که حیاء صدمه نخورد؛ بلکه این استعداد را مثل بقیه استعدادها و قوه هایی که خداوند در انسان نهفته است، روز به روز باید در فرزند شکوفا کنی! باید رو به فزونی برود، شدت و قوت بگیرد و به صورت ملکه در بیاید. آن وقت، رفتارها، کردارها و گفتارهایش همه اصلاح می­شود. من فکر می­کنم که تا حدودی توانسته باشم مطلب را رسانده باشم که مسئله، رابطه مستقیم بین تربیت و پرده­داری و حیاست و الا اگر حیاء نباشد دیگر تربیت هیچ معنایی ندارد.

تذکر اول: تربیت شدن هم غیر ارادی است

دو تذکر باید بدهم. یکی اینکه در مسئله تربیت کردن، گفتیم قصد مدخلیت ندارد و تربیت از عناوین قصدیّه نیست. تربیت شدن هم همین­گونه است. از عناوین قصدیه نیست و قصد نمی­خواهد. خواه ناخواه تحقق می­یابد و اثر می­گذارد. در آموزش دادن روش­ها، قید نشده است که فرستنده­اش باید قصد کند تا تربیت انجام شود. مثلاً هیکل پدر و مادر - هم دیداری، هم گفتاری و هم شنیداری­اش- فرستنده است.

بخواهی، نخواهی، دارد پخش می­کند و به بچه روش رفتاری و گفتاری آموزش می­دهد؛ قصد هم لازم ندارد. در گیرنده هم وضع همینطور است. گیرندگی بچه هم قصد نمی­خواهد. قصد در آن هم مدخلیت ندارد که لازم باشد بچه قصد کند که تربیت بشود، تا تربیت بشود. خواه ناخواه است. نه در فرستنده­اش اراده­ تربیت - به این معنا- مدخلیت دارد، نه در گیرنده­اش؛ هیچ کدام.

انسان تا کاملاً تربیت نشده­است، در معرض خطر است

چون ما بحثمان راجع به خانواده و فرزند بود، تذکر بدهم که ممکن است شخص وارسته­ای باشد و در برخورد با افراد فاسد، منحرف نشوند. اینها قبلاً موضع­گیری کرده­اند و این برخورد روی آنها اثر ندارد. یک وقت اشتباه نکنید! انسان وارسته قبلاً موضع­گیری و جبهه­گیری کرده، حرفهای بی­ربطی که از دهان یک فاسد در می­آید، روی او اثر ندارد. او می­فهمد که این آدم چه موجودی­ است. این خارج از بحث ماست.

همانگونه که تربیت کردن منوط به قصد کردن نیست و به آن بستگی ندارد، تربیت شدن در این محیط­ها هم همینگونه است. آن وقت فرزند وقتی بالا می­آید و بعد از محیط خانوداگی، وارد محیط آموزشی می­شود، همینگونه است که تا وقتی از نظر تربیتی ساخته نشده، در این محیط جدید تغییر می­کند. بدان که تا وقتی ساخته نشده­ است، خراب شدنش ارادی نیست. خراب شدن و فاسد شدن تو ارادی تو نیست. بخواهی یا نخواهی در همین سه بُعد دیداری، شنیداری و کرداری، فاسد خواهی شد.

مصونیت تربیتی؛ مخصوص اولیای خاص خدا

خیال نکنی بیمه شدی! اصلا و ابدا! در باب تربیت، این خبرها نیست. اولیای خاص خدا جای خودشان را دارند و الا همه ما در معرض این فساد هستیم. خیال نکنی سن و سال و این چیزها مدخلیت دارد! خیال کردی مثلاً پدر مصونیت دارد؟ مادر مصونیت دارد؟ اصلا و ابدا، نه پدر و نه مادر، هیچ کدام مصونیت ندارند. این حرفها نیست. همیشه در معرض خطری و اتوماتیک­وار خراب می­شوی.

تذکر دوم: تربیت امری تدریجی الحصول است

تذکر دوم اینکه: تربیت تدریجی الحصول است و دفعی الحصول نیست. یعنی چه؟ معنای آن این است که با تکرار شخص صالح می­شود. باید تکرار بشود تا شخص فاسد بشود. چه در رابطه با آموزش­های دیداری، چه گفتاری و چه رفتاری. با یک دفعه تربیت نمی­شود. لذا می­گوییم تربیت تدریجی الحصول است، دفعی الحصول نیست. من این را در باب «حال» و «ملکه و خصلت» عرض کردم که فرق بین این­ها چیست؟ حال: حالت و کاری است که انسان یکدفعه انجام می­دهد. فرض کنید من -در بُعد دیداری- یک نگاهی کنم، در یک لحظه عکسبرداری کنم؛ این حال است. اما اگر این در من بماند، ثبت و ضبط شود بطوری ­که فراموش نکنم، این ملکه و خصلت است که با یک بار هم حاصل نمی­شود. شما هم چیزی را بخواهی حفظ کنی، با یک بار حفظ نمی­شوی. وقتی تکرار شد به صورت ملکه در می­آید. اوّل حال است، یک چیزی روی روح می­آید، و نقشی می­گذارد. امّا چه وقت عمق پیدا می­کند و به صورت روش در می­آید که در من اثر می­گذارد؟ آن موقعی است که به صورت ملکه در بیاید. ملکه چگونه پیدا می­شود؟ با تکرار. مدام بیاید، مکّرر شود؛ هرچه بیشتر، عمق آن هم بیشتر!

بچه هرچه را که ببیند، در درونش اثر می­گذارد

اگر در نظرتان باشد نسبت به بچه این را گفتیم که کودک اینگونه است که اولاً این خزانه­ ذهن او، اتاق بایگانی او، خالی است و در حافظه­اش چیزی ندارد، تو می­آیی مدام، به او نقش می­دهی، و در آنجا مطلب می­گذاری. ثانیاً چون هیچ چیز ندارد، زود می­گیرد. هم سریع می­گیرد و هم عمیق. اما من و تو اینقدر بیچارگی به سرمان آمده است که هرچه می­آید، حواسمان پرت می­شود. اما او اینگونه نیست.

ملکه باعث سهولت انجام فعل و موضعگیری می­شود

لذا در اینجا، تربیت برای او به تدریج به صورت یک ملکه می­شود و روش می­شود. آن وقت فرق بین کسانی که ملکۀ یک کاری در آن­ها هست با کسی که ملکۀ آن کار را ندارد، این است که آن کسی که ملکه دارد، خیلی با سهولت آن کار را انجام می­دهد و برایش فشار ندارد؛ اما آن کسی که ملکه­اش را ندارد، کار برایش همراه با فشار است.

وقتی در فرزند حالت خوبی ملکه­ بشود، هنگامی که او به کاری مخالف و ضد آن برخورد کند، جبهه­گیری می­کند. خود او جبهه­گیری می­کند. چون تو به او روش دادی، و این ملکه­اش شده است. به این آسانی کار بد انجام نمی­دهد، جبهه­گیری هم می­کند. در باب صلاح اینگونه­است، فساد آن هم همینطور است. اگر ـ نعوذ بالله ـ روش فاسدی به او بدهی، به آسانی عمل می­کند.

رابطه­ تنگاتنگی که از چاشنی محبت برخوردار است، اثر تربیتی دارد

ما روایاتی در دو باب داریم که همین معنای تدریجی الحصول بودن در آنها هست و به آن اشاره می­کند؛ یک باب مصاحبت، و یک باب مجالست. حالا من می­گویم چرا این دو تا را انتخاب کردم. مصاحبت و مجالست یعنی رابطه تنگاتنگ؛ رابطه تنگاتنگی که از چاشنی محبت برخوردار است.

رابطه درون خانواده؛ روابطی تنگاتنگ و مکرر

قوی­ترین رابطه­های محبتی و تنگ­ترین رابطه در محیط خانواده بین پدر و فرزند، مادر و فرزند است. چون قوی­ترین رابطه اینجاست، ما می­بینیم اسلام خیلی دقیق شده. مراقب باش این رابطه تنگاتنگ وقتی مکرر می­شود، تکرار موجب فساد می­شود! البته اسلام آنجایی که صالح باشد، تأیید و تأکید می­کند. آنجایی که فاسد باشد اعلان خطر می­کند و هشدار می­دهد. همه این­ها گویای همین معناست که این مجالست و این مصاحبت، تنگاتنگ است و زیاد هم است؛ مراقب آن باشید.

همنشینی با خوبان مایه­ نجات

یک روایتی را من از علی (ع) عرض کنم: « لَیسَ شَئٌ أَدعَی لِخَیْرٍ وَ أَنْجَی مِنْ شرٍّ مِنْ صُحْبَةِ الأَخْیارِ» چیزی به اندازه­ همنشینی با خوبان، انسان را به خیر نخوانده و از بدی نجات نمی­دهد.

هیچ چیزی دعوت­کننده­تر و جاذب­تر به سوی خیر و صلاح از همنشینی با خوبان نیست. همنشینی با نیکان آدم را به سمت خوبی می­کشد. زبانی نیست، عملی است. خواه ناخواهی است. رابطه تنگاتنگ اثر حسن می­گذارد. مصاحبت با افراد نیکو و وارسته تو را به صلاح می­کشد و از شر نجات می­دهد. همین مصاحبت و همراهی؛ خود او، اتوماتیک­وار و ناخودآگاه روی تو اثر می­گذارد.

بعد در روایتی علی (ع) خیلی زیبا این را توضیح می­دهد؛ می­فرماید: «صُحْبَةُ الأَشْرارِ تَکْسِبُ الشَّرِ کالرّیحِ إِذا مَرَّ بِالنَّتِن حَمَّلَتْ نَتْناً » همنشینی با بدان، بدی می­آورد؛ مانند نسیمی که از لجن­زار می­گذرد و بوی بد می­گیرد.

اگر با آدم­های فاسد رابطه تنگاتنگ پیدا کردی - که این رابطه چاشنی محبت هم داشته باشد- روی تو اثر می­گذارد، و تو را هم فاسد می­کند. بعد مثال می­زند. می­گوید: مصاحبت تو با او، مثل یک باد می­ماند که اگر به یک شئ بدبویی برخورد کند، این باد، بوی بد را همراه خودش می­برد؛ خواه ناخواه.

همین که از روی نجاست رد شد، - همین مصاحبت - بوی بد را همراه خودش می­برد. بدان تو هم با افراد فاسد مصاحبت داشته باشی - چه رسد که چاشنی محبت هم باشد و تنگاتنگ باشد- بوی بد آن، به تو هم می­رسد، تو هم بدبو می­شوی!

نشست و برخواست با علما، مایه تزکیه نفس

در باب مجالست، علی (ع) می­فرماید­: «جالِسِ العُلَمَاء یَزدَدْ عِلمُکَ وَ یَحْسُنُ أَدَبُکَ وَ تُزَکَّ نَفْسُکَ» با علما نشست و برخاست کن که علمت را زیاد، ادبت را نیکو و جانت را پاک می­سازد.

با افراد فهمیدۀ وارسته رابطه تنگاتنگ برقرار کن! به فهم و شعور تو می­افزاید. ادب همان تربیت است. خوب تربیت می­شوی. از نظر امور نفسانیت، این رابطۀ نفس تو را تزکیه می­کند. یعنی این نفسی که خبیث و سرکش است همین رابطه او را مهار می­کند؛ صِرف رابطه! یعنی چه بخواهی، چه نخواهی، این ارتباط اثر می­گذارد. حضرت در جایی می­فرماید: « جَلیسُ الخَیرِ نِعْمَةٌ، جَلیسُ الشَّرِّ نِقْمَة» همنشین خوب نعمت و همنشین بد بلاست.

تعبیرات مختلف دارد علی (ع) «جانِبُوا الأَشْرار و جالِسُوا الأَخْیار» از بدان کناره بگیرید و با خوبان درآمیزید.

این روایات گویای همین مطلب است که، در تربیت تداوم مطرح است. مصاحبت، تداوم دارد. مجالست هم تداوم دارد. اینکه می­گویم تدریجی الحصول است به این خاطر است. این روایات، هم غیر ارادی بودن را می­رساند، هم تدریجی الحصول بودن را. نفسِ این رابطه تنگاتنگ - خصوصاً که چاشنی محبت هم داشته باشد- اثر خودش را می­گذارد. هم نقش سازندگی دارد. هم نقش تخریبی دارد.
جمع­بندی

مسئله تربیت بر محور حیاء و پرده­داری است و اساس کار این است. دوم؛ قصد و نیت در مسئله تربیت -چه در ارتباط با مربی و چه در ربط با مربا- نقش ندارد. سوم؛ تربیت تدریجی الحصول است، دفعی الحصول نیست.

مجالسی که خدا بد می­داند و به آن بدی نازل می­کند

حالا من چون جلسه گذشته یک تعبیری کردم، می­خواستم آن را توضیح دهم. این روایت در اصول کافی است. مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) آن را نقل می­کند. من از وسائل نقل می­کنم. در وسائل در کتاب امر به معروف و نهی از منکر، ابواب امر و نهی، باب 38 حدیث 11 آمده است. روایت هم روایت نسبتاً مفصلی است. عن ابی عبدالله (ع) «قال: ثَلاثَةُ مَجالِسٍ یُمَقِّتُهُ الله وَ یُرسِلُ نِقْمَتَهُ عَلی أَهْلِها فَلا تُقاعِدوهُم وَ لا تُجالِسوُهُم » از امام صادق (ع) است که فرمود: سه مجلس هست که خدا از آن مجالس خشمگین است و نقمتش را بر اهل آن مجلس می­فرستد. پس شما به آنها نروید‍! با این­ها ننشینید! با این­ها رابطه برقرار نکنید! «تُجالِسوهُم» همین است که الآن گفتم.

آیا دشمنان اهل بیت متجدد هستند و اهل بیت سنت­گرا؟!

یکی از آن مجالس، مورد نظر من است؛ چون می­فرماید سه مجلس. « ... وَ مَجلِساً ذُکِرَ أَعدائُنا فیه جَدید وَ ذُکِرَنا فیهِ رَثٌّ» مجلسی که دشمنان ما جدید شمرده­ می­شوند. این جنبه شخصی ندارد. بحث شخص نیست. یعنی آن کسانی که با روش ما سر ناسازگاری دارند، روششان جدید تلقی شود.

اعداء ما، در روش با ما ناهمگون­اند. در جاهایی که به کسانی که با روش ما مخالفند، متجدد می­گویند، نباشید. اعداء ما در آنجا جدید خوانده می­شوند. می­گویند: این­ها نوآورند، روشنفکراند. «وَ ذَکَرَنا فیهِ رَثّ» ما را رثّ می­دانند. رَثّ یعنی کهنه؛ از ما، بعنوان "کهنه" یاد می­کنند. آقا! این روشنفکر است، آن سنت­گراست.

چون جلسه قبل من این عبارات را گفته بودم، می­خواستم بگویم: این­ حرفهایی که من می­گویم، با توجه می­گویم. می­گویند: آقا این حرف­ها قدیمی شده، کهنه است. به ما می­گویند: کهنه! یعنی چه؟ یعنی روش ما کهنه است. وگرنه خود من را که نمی­گویند: کهنه شده! روش ما را می­گویند.

این حرف­ها آقا کهنه شده! این­ها واپس­گرایند! اُمُّلَند! مُرتجعند! سنّت­گرایند! کسی که مخالف آنها می­گوید روشنفکر است. متجدد است.

خبر امام صادق(ع) از حال امروز ما

اگر غیر از این حرف­ها در مناقب اهل بیت هیچ چیزی نبود، کافی بود. کأَنه امام صادق (ع) امروز من و تو را دارد می­بیند. آن موقع بحث تجدد و این حرف­ها نبود. یک روز می­آید که روش و سنت الهیه انسانیه می­شود: کهنه­گرایی، واپس­گرایی؛ و نظرات مقابل آنها می­شود: نوآوری، روشنفکری، تجدد.

چرا از شرکت در این مجالس نهی می­کند؟ بخاطر اینکه خواه ناخواه این مجالس روی تو اثر می­گذارد. خدا نسبت به این مجلس­ها خشمگین است و نقمتش را بر اینها فرو می­ریزد. با این­ها نشین! هم لا تُقاعِدوا دارد، هم لا تُجالِسوا. چون شما که آدم وارسته نیستی، خواه ناخواه اثر می­پذیری. آن وقت آنجاست که دیگر وا مصیبت است. تو نرو! اگر مسلمانی، اگر تابع اهل بیتی؛ نرو‍!

فضیلت انسان بر حیوانات، تربیت انسانی و الهی

ما حرفمان این بود که معارفمان همه بر محور فطرت بشر است. دقیقاً بر محور مسائل علمی می­گوییم، این­هایی را که گفتیم، تمام بر محور خلقت بشر است. اکتسابی نیست، تحمیلی نیست. اسلام در امور تربیتی، از دورن ما گرفته به ما تحویل داده. می­گوید همانی که در خود تو هست، بیا و همان را شکوفا کن! انسان باش! تو انسانی، بُعد انسانیت را باید شکوفا کنی! تو بُعد معنویت، الهیت را باید شکوفا بکنی! بله بُعد حیوانی داری، اما به مقدار کافی رشد پیدا کرده و کافیست. فضیلت تو بر حیوانات فقط در این رابطه است. مابه الامتیاز تو این است، چرا می­روی در این مجالس، بعد هم فریب این حرف­ها را می­خوری؟

روشنفکر، اقلاً انسانیت خود را می­بیند!

جلسه گذشته کسی در این رابطه از من سؤال کرد؛ گفتم: من ریشه این حرف­ها را می­دانم. این حرف­ها را نسبت به امور اجتماعی، جامعه­شناس­های غربی مطرح کرده­اند - نمی­خواهم اسم ببرم، چون اصلاً برای خودم سبک می­دانم که اسمش را هم ببرم- این­ها از آن­ها گرفتند. اسمش را هم بلدم، حرف­هایشان را هم می­دانم. همه را خبر دارم که از آن­ها گرفتند. آن­ها چیزی جز حیوانیت سرشان نمی­شود.

از این شعارهای حیوانی، نهراسید! بدبختی این است که به اینها می­گویند: روشنفکر! روشن نیست. تاریک­فکر است. اگر روشن بود، اقلاً انسانیت خودش را می­دید. یعنی آن ندای درونی خودش را می­شنید. جلسه پیش گفتم، آن بت­پرست (زلیخا) می­فهمد، این یکی نمی­فهمد. مطالبی که جلسه گذشته گفتم، حساب شده بود؛ جزء معارف ما بود. روایت آن را هم خواندم.

کد خبر 1076750

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha