به گزارش خبرنگار مهر، مصطفی ملکیان در مراسم بزرگداشت محمد رضوی که در روز چهارشنبه، پانزدهم اردیبهشتماه در مؤسسه معرفت و پژوهش برگزار شد «در باب مفهوم دوستی» سخن گفت.
مصطفی ملکیان در آغاز سخنانش گفت: آنچه در اینجا درباره مفهوم دوستی میتوان گفت چیزی جز طرح جغرافیای مفهوم دوستی نیست.
وی در ادامه به پنج مبحث اصلی که در این باره قابل طرح است اشاره کرد، هر چند در ادامه تنها به یکی از آنها پرداخت: اولین مبحث این است که دوستی به عنوان یک واقعیت روانشناختی و جامعهشناختی به چه معناست؟ دوستی پدیدهای است که هم در درون من دوست میگذرد و هم مفهومی است که مصداق آن در ارتباط بین من و طرف مقابل من وقوع پیدا میکند.
ملکیان از انواع دوستی به عنوان دومین مبحثی نام برد که قرار است در ادامه سخنانش به آن بپردازد و افزود: سومین موردی که میتوان درباره مفهوم دوستی موردنظر قرار داد این است که چه علل و عواملی دوستی را پدید میآورند.
وی از «آثار و نتایج دوستی» و نیز اینکه «چه استفادههایی از دوستی برای حل و رفع مسایل و مشکلات اجتماعی میتوان کرد» به عنوان مباحث دیگر در باب دوستی اشاره کرد.
مؤلف کتاب «راهی به رهایی» در ادامه به موضوع اصلی سحنانش یعنی انواع دوستی پرداخت و گفت: تا آنجا که بنده استقصاء استقرایی کردهام به نظر میرسد که ما باید در باب مفهوم دوستی، پدیدههایی را از هم جدا کنیم، هر چند همه آنها در زبان فارسی با لفظی واحد خوانده میشوند. بنابراین چه بسا من در اینجا دارم معانی مختلف لفظ دوستی را بیان میکنم.
وی سپس کوشید پس از طرح نکاتی مقدماتی، معانی مختلف از دوستی را بیان کند: دوستیای که در اینجا محل بحث ماست، دوستی انسان است و نه آن چیزی که معنای دوستی خدا به ماسوای خود و یا خود را دارد. همچنین نظیر همین معنای دوستی، معنایی از دوستی هم هست که نزد عارفان، بهویژه عارفان رواقی مشرب وجود دارد که آن هم محل بحث من نیست و آن این است که همه اجزای هستی به هم عشق میورزند. عشق و وجود در اینجا نوعی توازی و تساوق دارند. از نظر این عرفا نه تنها عشق در هستی جاری و ساری است بلکه عشق خاستگاه هستی است.
ملکیان از مفهوم همکاری نیز به عنوان مفهومی که نباید آن را با دوستی یکی گرفت سخن گفت: در همکاری من و تو در استخدام شخص واحد، آرمان واحد یا هدف واحدی هستیم و بنابراین با یکدیگر همکاری میکنیم. این همکاری هم در اینجا محل بحث نیست.
وی ادامه داد: گاهی مراد از دوستی چیز سومی است که من آن را تعبیر به شراکت یا اشتراک منافع میکنم. در اینجا در واقع ما یک سلسله مطلوبهای اجتماعی جمعی یا فردی را در نظر میگیریم و با هم مشارکت میکنیم تا آن مطلوب حاصل شود. بعد آهسته آهسته پی میبریم که اگر آن دیگری نبود به آن مطلوب نمیرسیدیم. در اینجا «فلانی دوست من است» یعنی «ما مشترکالمنافع هستیم».
مؤلف «مشتاقی و مهجوری» در ادامه به ارائه توضیحاتی درباره چرایی اجتماعی بودن این مطلوبها پرداخت و گفت: مطلوبهای اجتماعی فردی و اجتماعی، فقط در ظرف اجتماعی قابل تحقق هستند. من اگر در بیشهای زندگی میکردم این مطلوبها وجود نداشتند.
وی خاطرنشان کرد: خود این مطلوبهای اجتماعی به دو دسته قابل تقسیم هستند، گاهی این مطلوبها برای همه به وجود میآیند که شامل نظم، امنیت، رفاه، عدالت و آزادی است و ما آنها را برای همه جامعه میخواهیم. اما ثروت، قدرت، جاه و مقام، حیثیت اجتماعی، شهرت و محبوبیت، شش مطلوب اجتماعی فردیاند که معمولاً افراد آنها را بیشتر برای خودشان میخواهند.
ملکیان سپس با بیان این نکته که گاه برای رسیدن به یکی از مطلوبهای اجتماعی فردی یا جمعی خود، نیاز به اجتماع داریم، تصریح کرد: ما در اینجا با دیگری مشترکالمنافع میشویم و به آن میگوییم دوستی که این مفهوم از دوستی خیلی رایج است.
وی در ادامه به دوستی خونی اشاره کرد و گفت: دوستیهای خونی، بیتأملترین دوستیهایی هستند که در زندگی پدید میآیند. این دوستیها تقریباً غریزیاند و ما یکباره خودمان را دارای این دوستی مییابیم. البته شدت و حدت این دوستی با دور شدن شعاع خون کاهش پیدا میکند.
ملکیان سپس از دوستی ابزاری نام برد که ناشی از یک واقعیت روانشناختی در ماست: ما وقتی از ناحیه کسی، خوبیای دریافت میکنیم، بالطبع محبتی از او در دل ما میافتد. این موضوع درباره آینده هم وجود دارد. یعنی اگر توقع خیری نسبت به ما از کسی در آینده برود، به همان میزان که این توقع در ما شدید میشود این دوستی هم شدید میشود. این دوستی هم به گذشته و هم به آینده مربوط میشود و جامعهشناسان و روانشناسان در این بخش حرفهای جالبی برای گفتن دارند.
نویسنده کتاب « سیری در سپهر جان» سخنانش را با ذکر ششمین نوع دوستی که قدما از آن به مؤانست یا معاشرت تعبیر میکردند، سخنانش را پی گرفت: این مفهوم در دوران سنت بسیار رایج بود و قدما تعبیرهای جالبی از آن ارائه میکردند. تحلیل آنها این بود که وقتی آدمی به خودش رجوع میکند میبیند یک سلسله چیزها در او هست که دوست دارد در وجودش باشد و یک سری چیزها هست که در او نیست اما باز دوست دارد آنها هم در وجودش باشند. در نتیجه این دو ویژگی، آدمی معاشر یا مصاحبی را برای خودش پیدا میکند.
وی افزود: در این گونه موارد اگر نتوانم آنچه را که میخواهم در خودم بیابم میکوشم کسی را پیدا کنم که آن چیز را داشته باشد. البته مصاحبت و معاشرت به این معنا نیاز به حضور فیزیکی هم دارد. قدما به این دوستی خیلی اهمیت میدادند و خیلی از شارحان ارسطو میگویند که مراد ارسطو از دوستی، همین معاشرت و مصاحبت است. از نظر ارسطو سعادتمند کسی است که ثروتمند باشد، زیبا باشد و دوست داشته باشد.
ملکیان پس از اشاره به دوستی ناشی از میل جنسی که باعث و بانی آن ارضای غریزه جنسی است، از معنای دیگر دوستی که جمع بین همدلی و همدردی است سخن گفت: اگر همدلی و همدردی با هم جمع شوند و ما به کسی این دو حس را داشته باشیم میگوییم دوست او هستیم.
وی سپس با طرح این پرسش که «این دو – همدلی و همدردی - چه فرقی با هم دارند؟» خود در صدد پاسخ به آن برآمد: من وقتی با شما همدلی دارم که بتوانم خودم را در پوست شما فرو ببرم و از همان دریچه باورهای شما به جهان نکاه کنم و احساسات، عواطف و خواستههای خود را مانند شما شکل دهم. اما علاوه بر این اگر از آنچه شما از آن درد و رنج میبرید، من هم درد و رنج ببرم آن وقت من به میزانی که با شما همدلی و همدردی دارم دوست شما هستم.
مؤلف کتاب «مشتاقی و مهجوری» گفت: معنای دیگر دوستی، نیکخواهی است. من گاهی قدرت این را ندارم که خودم را در پوست اشخاص دیگر ببرم اما در عین حال نیکخواه آنها هستم و اگرچه تصوری از وضعیت آنها ندارم اما امیدوارم که آنها به خیر و صلاح برسند.
وی تأکید کرد که این بهروزی خواستن خودش سه قسم است: گاهی من نیکخواه شما هستم اما معنایش این است که میخواهم آنچیزی برای شما پیش بیاید که من برای شما خیر میدانم.این منظر، منظری اول شخص است. اما گاهی من آرزو میکنم آن چیزهایی که فرد خودش آنها را برای خودش خوب میداند پیش بیاید که این منظری سوم شخص است.
ملکیان نوع سوم نیکخواهی را به این معنا که عنوان کرد که بگوییم: «خدایا، آنچه برایش خوب است پیش بیاید». به زعم وی در اینجا ممکن است ما با اینکه شناخت از راه آشنایی با افراد نداریم باز بتوانیم خیرخواه آنها باشیم.
وی در ادامه به معنایی دیگر از دوستی که مخصوصاً از قدیمالایام مورد تأکید برخی از متفکران بوده اشاره کرد و افزود: این معنا از دوستی که در دوران جدید، اگزیستانسیالیستها و روانشناسان نهضت سوم به آن پرداختهاند این است که تجربه زندگی هر کدام از ما، به ما میگوید که من از میان عقایدی که دارم همه را اظهار نکنم. ما فقط بخشی از عقاید خود را بیان میکنیم و همه احساسات، عواطف و هیجانات خود را به دیگران انتقال نمیدهیم.
ملکیان با تأکید بر اینکه «تجربه زندگی ماست که به ما میگوید ما نمیتوانیم عریان ِ عریان ِ عریان در جامعه ظاهر شویم»، گفت: ما در هنگام ورود به جامعه نقاب و صورتک میزنیم. کدام یک از ماست که این تجربه را داشته باشد و بتواند بگوید که من دارم عریان ِ عریان ِ عریان زندگی میکنم. ما نمیتوانیم بدون صورتک زندگی کنیم اما چرا؟ علتش این است که فهمیدهایم اگر بخواهیم عریان زندگی کنیم از یک سری مزایای اجتماعی محروم میشویم. این است که شروع میکنیم به سانسور خودمان.
این پژوهشگر حوزه فلسفه و دین افزود: در همین جاست که فیلسوفان اگزیستانسیالیسم و روانشناسان نهضت سوم میگویند چنین حالتی برای انسان بسیار رنجآور است. حاصل این امر هم این میشود که ما به دنبال کسی میگردیم که بتوانیم پیش او عریان باشیم. ما دوست داریم روحمان در جایی عریان باشد اما طرف مقابلمان از این کریستالی بودن ما سوءاستفاده نکند و تالی فاسد نداشته باشد. بنابراین دوست به این معنا کسی است که ما میتوانیم پیش او عریان شویم. این دوستی در ادبیات قدیم خیلی خیلی کم وجود داشته است.
وی سپس به معنایی دیگر از دوستی اشاره کرد که در آن کسی برای ما در جهان بیهمتاست: دوستی به این معنا یعنی من کسی را در جهان میشناسم که برای من بیهمتاست و سرم را به سمت دیگری نمیچرخانم. البته اینکه آیا این نوع عشق در انسانها قابل تحقق هست یا نه محل بحث است. در قرون وسطای مسیحی و در شرق بهویژه در چین قدیم این مسأله بسیار مهم بوده است.
ملکیان سپس به معنایی دیگر از دوستی پرداخت که با معنای قبلی قرابت بسیاری دارد و گفت: در دوستی قبلی، جهتی برای جانشینپذیری وجود دارد. گویی تو نفعی برای من داری، هرچند زیبایی تو باشد که سبب شود من به طرف دیگری نگاه نکنم. اما مفهومی که در این بخش مدنظر است این است که دوست فقط «باشد»، یعنی فقط بودن اوست که مهم است. این معنای خیلی عمیقی در دوستی است و کسانی گفتهاند که این دوستی تحقق پیدا کرده است.
معنای دیگری که ملکیان برای دوستی مطرح میکند به آرمان برمیگردد. وی با اشاره به اینکه افلاطون میگفت آدمی در عمیقترین لایه وجود خود، در پی حقیقت، خیر و زیبایی است، افزود: ما حاق واقع، خوبی و زیبایی را دوست داریم. افلاطون میگفت کسانی که به دنبال علوم میروند میخواهند حقیقتجویی خود را ارضا کنند و کسانی که به دنبال اخلاقی بودن میروند در پی خیر هستند و آنهایی که به دنبال هنر میروند میخواهند میل به زیبایی خودشان را ارضا کنند.
وی تصریح کرد: چه حرف افلاطون را بپذیریم و چه نپذیریم باز میتوان گفت که در عمیقترین لایههای وجود ما چیزهایی هست که ما در پی آنها هستیم و میتوان به آنها آرمان گفت. این دوستی به آرمان هم یکی از انواع دوستی محسوب میشود.
ملکیان پس از برشمردن این معانی از دوستی، کوشید به نکاتی اشاره کند میتوانند این تقسیمبندی را روشنتر کنند. وی با تأکید بر اینکه عشق و دوستی یک رابطه است، گفت: دوستی چیزی نیست که فقط ویژگی یک موجود باشد بلکه در نسبت با موجود دیگر است که پدید میآید. عشق یا دوستی یک Relation است و در این باب بحثهای فراوانی در مابعدالطبیعه و فلسفه منطق شکل گرفته است.
وی افزود: من میخواهم در اینجا به دو نکته اشاره کنم. یکی اینکه فیلسوفان منطق میگویند رابطهها را میتوان به رابطههای تعدیپذیر و تعدیناپذیر تقسیم کرد. تعدیپذیر یعنی اگر بین الف و ب و بین ب و ج رابطهای برقرار باشد این رابطه بین الف و ج هم وجود خواهد داشت، مثل بزرگتر بودن یا مساوی بودن. اما رابطه دیوار به دیوار بودن تعدیناپذیر است. یعنی اگر خانه من دیوار به دیوار خانه شما باشد و خانه شما دیوار به دیوار خانه کس دیگری باشد به این معنا نیست که لزوماً خانه من دیوار به دیوار خانه آن شخص سوم باشد.
ملکیان تقسیمبندی دیگری را نیز مطرح کرد: تقسیمبندی دوم به رابطههای متقارن و نامتقارن مربوط میشود. در رابطه متقارن، اگر الف با ب رابطهای داشته باشد، ب نیز با الف همان رابطه را دارد مثل نزدیک و دور بودن یا مماس بودن اما در رابطه نامتقارن، اگر الف با ب رابطهای داشته باشد به این معنا نیست که ب هم همان رابطه را با الف دارد مثل برادر بودن یا پدر بودن.
وی سپس چند نکته را خاطرنشان کرد: باید برای هر یک از معانی دوستی که مطرح شد این فکر را کنیم که آیا این معانی دوستی متقارن یا نامتقارنند و تعدیپذیر یا تعدیناپذیر. اگر اینها فهم شود به نظر میرسد که بسیاری از مشکلاتی که ما در عرصه اجتماعی داریم حل میشود. نکته دوم این است که برخی از دوستیها با هم همپوشانی دارند و برخی همپوشانی ندارند. به بیان دیگر همه این دوستیها با هم قابل جمع نیستند.
ملکیان نکته بعدی را که به متعلق دوستی برمیگردد چنین بیان کرد: آیا دوستی، امری اختیاری است یا غیر اختیاری و ارادی است یا غیر ارادی. این انواع دوستی برخی ارادیاند و برخی غیرارادیاند و برخی نیمه ارادی - نیمه غیر ارادی. فهم این نکته نیز خیلی کارگشاست و خیلی از مشکلات را حل میکند.
وی افزود: همچنین توجه به اینکه این معانی از دوستی اخلاقی و غیراخلاقیاند نیز میتواند اهمیت بسیار داشته باشد.
نکته آخری که ملکیان یادآور شد عشق به همسر بود: به نظر میرسد که من از عشق به همسر چیزی نگفتم. به این دلیل در این باره چیزی نگفتم چون عشق به همسر در طول دوران همسری از یکی به دیگری تغییر میکند. عشق به همسر یک جور عشق مولکولی است که مدام ممکن است تغییر کند.
نظر شما