۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹، ۱۱:۱۰

منطق برای زندگی – 12

ایران به جام جهانی صعود می‏کند!

ایران به جام جهانی صعود می‏کند!

خبرگزاری مهر: فرد آرزواندیش، چه از آمال و آرزوهای خود سخن بگوید و چه از آمال و آرزوهای دیگران، پای «آینده»ای را به میان می‏کشد که از دل نارضایتی از وضعیت موجود برآمده است.

می‏گویند جهان هر آدمی به وسعت آرزوهای اوست. آرزوهایی که در واقع به آدمی امید و بهانه می‏دهند تا توان ادامه دادن در زندگی را به رغم مصائب و مشکلات داشته باشد. این آرزواندیشی و رؤیاپردازی، از آن دست کارهایی است که می‏توان لذت بسیاری از آن برد، اما گاه ممکن است این امر به خیال‏بافی صرف تبدیل شده و امکان اقدام مؤثر را از فرد سلب کند.

از دیگر سو این مسئله می‏تواند بر تفکر و استدلال کردن تأثیر گذاشته و گفتگوهای روزمره را دچار خدشه کند. مغالطه آرزویی‏اندیشی در همینجاست که می‏تواند سر بر آورد.

در مغالطه آرزواندیشی، فرد، مدعایی را می‏پذیرد و  آن را درست می‏پندارد، بی‏آنکه به استدلالی که قرار است پشتوانه آن باشد توجه کند. به دیگر سخن چون فرد دوست دارد مدعایی درست باشد، آن مطلب را درست می‏پندارد و برعکس اگر چیزی را دوست نداشته باشد آن را نادرست می‏داند.

در مغالطه آرزواندیشی، چون درست بودن چیزی مطلوب است پس حتماً آن چیز درست است. این الگوی اندیشه، این امکان را فراهم می‏کند که ما بتوانیم از حقایق ناخوشایند دوری کنیم. شاید از همین روی است که افراد گاه دست به هر کاری می‏زنند تا از مواجهه با شواهدی که با آرزویی‏اندیشی آنها سازگار نیست اجتناب کنند.

این مغالطه البته هم جنبه‏های روانشناختی و هم جنبه‏های فرهنگی و اجتماعی دارد. یعنی از یک سو چون آدمی توان و امکان تسلط بر تمامی وجوه زندگی خود را ندارد و همواره چیزهایی وجود دارند که خارج از حوزه اختیارات وی باشند، بنابراین پناه بردن به آرزوها به عنوان یک راه‏حل سهل‏الوصل انتخاب می‎‏شود. اینگونه است که آرزواندیشی در شکل افراطی‏اش، نوعی خودفریبی و در شکل‏های خفیف‏تر، خوش‏بینی ناموجه است.

از دیگر سو می‏توان گفت که این آرزواندیشی، ممکن است از سطح فردی فراتر رود و به مسئله‏ای فرهنگی و اجتماعی تبدیل شود و چه بسا به فجایعی دهشتناک بینجامد. فجایعی که می‏توان استنادات تاریخی بسیاری نیز برای آنها یافت.

با این اوصاف همواره باید مراقب بود که مبادا آرزواندیشی، ما را در دام خود بیندازد و امکان استدلال آوردن برای مدعا را از ما سلب کند. اینکه من دوست دارم فلان نتیجه حاصل شود به این معنا نیست که آن نتیجه حاصل می‏شود.

احتمالاً به یاد داریم که یک سال پیش، افشین قطبی، سرمربی تیم ملی فوتبال ایران چنین گفت: با وجود اینکه به من توصیه شده قولی در مورد صعود به جام جهانی ندهم؛ اما با قاطعیت می‏گویم ایران در این مسابقات حضور خواهد داشت.

این سخن قطبی، نمونه‏ای آشکار از مغالطه آرزواندیشی است چرا که او می‏توانست به جای «با قاطعیت می‏گویم» از عبارتی دیگر استفاده کند و مثلاً بگوید «ما تمام تلاشمان را می‏کنیم و امیدواریم که ایران در این مسابقات حضور پیدا کند». قطبی اما از آرزویی سخن می‏گوید که نه فقط خودش آن را دوست دارد، بلکه رؤیای یازیکنان تیم و ایرانیانی است که مورد خطاب آقای مربی‏اند.

توجه به مغالطه آرزواندیشی از دو جنبه اهمیت بسیاری دارد، یکی آنکه به ما کمک می‏کند تا خیالات و آرزوهای خود را جایگزین اندیشه و استدلال نکنیم و تا حد ممکن خود را از خطاهای فکری مصون نگاه داریم و دیگر اینکه این مغالطه می‏تواند در یک استدلال نادرست، برای به خطا انداختن مخاطب مورد استفاده قرار گیرد. در چنین مواردی فرد مغالطه کننده، نه از آرزوها و رؤیاهای خود، بلکه از مخاطبش مایه می‏گذارد تا حقانیت چیزی را به او بقبولاند.

شاید نمونه‏ای از این مغالطه را بتوان در کار کسانی که در طرح اقتصادی گلدکوئست فعال بودند و چند گاهی به یک معضل اجتماعی در ایران تبدیل شد مشاهده کرد، آنجا که افراد می‏کوشیدند برای ترغیب دیگران به خرید محصول و همکاری، از آمال و آرزوهای آنها مایه بگذارند.

به عنوان مثال با اشاره به اینکه «تو می‏توانی در مدتی کوتاه، درآمد بسیاری به دست بیاوری و این درآمد تا آخر عمر تو تضمین خواهد شد»، و پس از آن با ارائه شواهدی مبنی بر موفقیت برخی از افراد در کسب درآمد و بدون توجه به موارد ناموفق، به شخص بقبولانند که او نیز در این کار موفق خواهد شد.    

نکته مهمی که در مغالطه آرزواندیشی باید مورد توجه قرار داد این است که در واقع فرد آرزواندیش، چه از آمال و آرزوهای خود سخن بگوید و چه از آمال و آرزوهای دیگران، پای «آینده»ای را به میان می‏کشد که از دل نارضایتی از وضعیت موجود برآمده است.

اما چون وضعیت موجود، وضعیتی مطلوب نیست، درنتیجه  تصویری زیبا از آینده‏ای ممکن ارائه می‏شود و تنها شواهدی که مؤید تحقق این تصویرند در نظر گرفته می‏شوند و لاغیر. این چنین است که آرزوها به بزرگترین فریبها تبدیل می‏شوند و تا آنجا پیش می‏روند که گاه جز فجایعی جبران‏ناپذیر، چیز دیگری در پی نخواهند داشت.

از همین جاست که می‏توان به تفاوت آرزواندیش با فردی که در زندگی‏اش هدف دارد پی برد. اولی در آینده می‏زید و از وضعیت موجودش چه بسا بیزار است و بی‏آنکه «آنچه هست» را ببیند و بشناسد، به آرزوهایی پناه می‏برد که نسبتی با جهان کنونی او ندارند و دومی در عین حال که نیم نگاهی به آینده دارد، به امروز و وضعیت موجودش نیز نظر می‏کند.

کد خبر 1083963

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha