میگویند جهان هر آدمی به وسعت آرزوهای اوست. آرزوهایی که در واقع به آدمی امید و بهانه میدهند تا توان ادامه دادن در زندگی را به رغم مصائب و مشکلات داشته باشد. این آرزواندیشی و رؤیاپردازی، از آن دست کارهایی است که میتوان لذت بسیاری از آن برد، اما گاه ممکن است این امر به خیالبافی صرف تبدیل شده و امکان اقدام مؤثر را از فرد سلب کند.
از دیگر سو این مسئله میتواند بر تفکر و استدلال کردن تأثیر گذاشته و گفتگوهای روزمره را دچار خدشه کند. مغالطه آرزوییاندیشی در همینجاست که میتواند سر بر آورد.
در مغالطه آرزواندیشی، فرد، مدعایی را میپذیرد و آن را درست میپندارد، بیآنکه به استدلالی که قرار است پشتوانه آن باشد توجه کند. به دیگر سخن چون فرد دوست دارد مدعایی درست باشد، آن مطلب را درست میپندارد و برعکس اگر چیزی را دوست نداشته باشد آن را نادرست میداند.
در مغالطه آرزواندیشی، چون درست بودن چیزی مطلوب است پس حتماً آن چیز درست است. این الگوی اندیشه، این امکان را فراهم میکند که ما بتوانیم از حقایق ناخوشایند دوری کنیم. شاید از همین روی است که افراد گاه دست به هر کاری میزنند تا از مواجهه با شواهدی که با آرزوییاندیشی آنها سازگار نیست اجتناب کنند.
این مغالطه البته هم جنبههای روانشناختی و هم جنبههای فرهنگی و اجتماعی دارد. یعنی از یک سو چون آدمی توان و امکان تسلط بر تمامی وجوه زندگی خود را ندارد و همواره چیزهایی وجود دارند که خارج از حوزه اختیارات وی باشند، بنابراین پناه بردن به آرزوها به عنوان یک راهحل سهلالوصل انتخاب میشود. اینگونه است که آرزواندیشی در شکل افراطیاش، نوعی خودفریبی و در شکلهای خفیفتر، خوشبینی ناموجه است.
از دیگر سو میتوان گفت که این آرزواندیشی، ممکن است از سطح فردی فراتر رود و به مسئلهای فرهنگی و اجتماعی تبدیل شود و چه بسا به فجایعی دهشتناک بینجامد. فجایعی که میتوان استنادات تاریخی بسیاری نیز برای آنها یافت.
با این اوصاف همواره باید مراقب بود که مبادا آرزواندیشی، ما را در دام خود بیندازد و امکان استدلال آوردن برای مدعا را از ما سلب کند. اینکه من دوست دارم فلان نتیجه حاصل شود به این معنا نیست که آن نتیجه حاصل میشود.
احتمالاً به یاد داریم که یک سال پیش، افشین قطبی، سرمربی تیم ملی فوتبال ایران چنین گفت: با وجود اینکه به من توصیه شده قولی در مورد صعود به جام جهانی ندهم؛ اما با قاطعیت میگویم ایران در این مسابقات حضور خواهد داشت.
این سخن قطبی، نمونهای آشکار از مغالطه آرزواندیشی است چرا که او میتوانست به جای «با قاطعیت میگویم» از عبارتی دیگر استفاده کند و مثلاً بگوید «ما تمام تلاشمان را میکنیم و امیدواریم که ایران در این مسابقات حضور پیدا کند». قطبی اما از آرزویی سخن میگوید که نه فقط خودش آن را دوست دارد، بلکه رؤیای یازیکنان تیم و ایرانیانی است که مورد خطاب آقای مربیاند.
توجه به مغالطه آرزواندیشی از دو جنبه اهمیت بسیاری دارد، یکی آنکه به ما کمک میکند تا خیالات و آرزوهای خود را جایگزین اندیشه و استدلال نکنیم و تا حد ممکن خود را از خطاهای فکری مصون نگاه داریم و دیگر اینکه این مغالطه میتواند در یک استدلال نادرست، برای به خطا انداختن مخاطب مورد استفاده قرار گیرد. در چنین مواردی فرد مغالطه کننده، نه از آرزوها و رؤیاهای خود، بلکه از مخاطبش مایه میگذارد تا حقانیت چیزی را به او بقبولاند.
شاید نمونهای از این مغالطه را بتوان در کار کسانی که در طرح اقتصادی گلدکوئست فعال بودند و چند گاهی به یک معضل اجتماعی در ایران تبدیل شد مشاهده کرد، آنجا که افراد میکوشیدند برای ترغیب دیگران به خرید محصول و همکاری، از آمال و آرزوهای آنها مایه بگذارند.
به عنوان مثال با اشاره به اینکه «تو میتوانی در مدتی کوتاه، درآمد بسیاری به دست بیاوری و این درآمد تا آخر عمر تو تضمین خواهد شد»، و پس از آن با ارائه شواهدی مبنی بر موفقیت برخی از افراد در کسب درآمد و بدون توجه به موارد ناموفق، به شخص بقبولانند که او نیز در این کار موفق خواهد شد.
نکته مهمی که در مغالطه آرزواندیشی باید مورد توجه قرار داد این است که در واقع فرد آرزواندیش، چه از آمال و آرزوهای خود سخن بگوید و چه از آمال و آرزوهای دیگران، پای «آینده»ای را به میان میکشد که از دل نارضایتی از وضعیت موجود برآمده است.
اما چون وضعیت موجود، وضعیتی مطلوب نیست، درنتیجه تصویری زیبا از آیندهای ممکن ارائه میشود و تنها شواهدی که مؤید تحقق این تصویرند در نظر گرفته میشوند و لاغیر. این چنین است که آرزوها به بزرگترین فریبها تبدیل میشوند و تا آنجا پیش میروند که گاه جز فجایعی جبرانناپذیر، چیز دیگری در پی نخواهند داشت.
از همین جاست که میتوان به تفاوت آرزواندیش با فردی که در زندگیاش هدف دارد پی برد. اولی در آینده میزید و از وضعیت موجودش چه بسا بیزار است و بیآنکه «آنچه هست» را ببیند و بشناسد، به آرزوهایی پناه میبرد که نسبتی با جهان کنونی او ندارند و دومی در عین حال که نیم نگاهی به آینده دارد، به امروز و وضعیت موجودش نیز نظر میکند.
نظر شما