اینکه ما چگونه خود را در نسبت با جهان پیرامونمان توصیف میکنیم، و چگونه به رابطه خود با دیگران مینگریم و چه هدف و انتظاری از گفتگوهای خود با آنها داریم، در نحوه مواجهه ما با آنها و چند و چون این گفتگوها به طور مستقیم تأثیر میگذارد.
بنابراین اگر ما به عنوان مثال مبانی ایدئولوژیک مطلقی در ذهن داشته باشیم یا صرفاً نسبت خود با دیگران را بر مبنای استیلا و قدرت مدنظر قرار دهیم، آنگاه از هر حربه و ترفندی برای منکوب کردن مخاطب خود، در هر شرایطی به ویژه در گفتگوها دریغ نخواهیم کرد؛ تا آنجا که حتی امکان گفتگو به تمامی سلب خواهد شد و در خوشبینانهترین حالت همه چیز به ماکتهایی فریبنده تبدیل میشود که جز تصویری دروغین از اصل خود، چیز دیگری در پی نخواهد داشت.
اما برای تشخیص چنین وضعیتی که در آن الگوهای دروغین، خود را همچون نمونهای اصلی و اصیل جا میزنند و مونولوگ جای دیالوگ را میگیرد، یا دستکم برای آنکه بتوان احتمال وقوع چنین امکانی را تا حد ممکن کاهش داد، ارزیابی آسیبشناسانه ارتباط خود با دیگران به ویژه در سخنان معمولی و هر روزه میتواند بسیار راهگشا باشد.
البته پیش از این در همین سلسله یادداشتها به مواردی از این دست اشاره شده است. مواردی چون "همه این کار را میکنند" یا "هیچ کس این کار را نمیکند" که در آن انجام یا عدم انجام کاری از سوی همگان یا هیچ کس، دلیلی بر درست یا نادرست آن کار دانسته میشود.
مغالطه "هر بچه مدرسهای میداند" یکی از موارد رایج دیگری است که گوینده با بیان آن میکوشد سخن خود را درست و مطابق با واقع و به عنوان یک امر بدیهی نشان دهد که جای هیچ شک و شبههای در آن نیست، چرا که آنچه هر بچه مدرسهای میداند، اموری بدیهی، روشن و آشکار فرض میشوند.
اما از سوی دیگر مخاطبان این گوینده برای آنکه مبادا اعتراف کنند یا آشکار شود که آنچه را که هر بچه مدرسهای میداند، نمیدانند، جسارت اعتراف به نادانی را از خود سلب میکنند و به سادگی در دام گوینده شیادی میافتند که تنها در صدد آن است که حرف خود را به کرسی بنشاند.
همانگونه که پیشتر از این هم بسیار تأکید شده است، در مواجهه با هر سخن یا ادعایی، نخست باید دلایل و برهانی که برای آن سخن یا ادعا اقامه میشود مورد بررسی سنجشگرانه قرار داد، نه اینکه بداهت و وضوح مورد ادعای گوینده را پشتوانه درستی آن در نظر گرفت.
البته باید توجه داشت که گوینده همواره از عبارت "هر بچه مدرسهای میداند" استفاده نمیکند. آنچه باید در این چنین مواردی مورد توجه جدی قرار بگیرد روح حاکم بر سخنان گوینده است، خواه وی از این عبارت استفاده کند و خواه از موارد مشابه دیگری که این معنا را به ذهن متبادر میکنند که "فلان چیز بدیهی و واضح است و بنابراین اگر تو آن را نپذیری آن قدر احمق و خنگی که حتی امور واضح و بدیهی را هم نمیتوانی درک کنی".
بنابراین آنچه در گفتگوهای هر روزه باید مورد توجه و ارزیابی مدام قرار گیرد دلایل و استدلالی است که مطرح میشود. اینکه گوینده به صرف بیان سخنانی چون "هر بچه مدرسهای فلان چیز را میداند"، "همه فلان کار را میکنند"، "هیچ کس بهمان کار را نمیکند"، "فلان چیز بدیهی است" و "فلان کس این سخن را گفته است" بخواهد مخاطبش را مجبور به پذیرش بی چون و چرای مدعای خود کند، چیزی جز سلب امکان گفتگو و توهین صریح به شعور مخاطبانش نیست.
شاید مطالعه کتاب دکتر ضیاء موحد با عنوان "البته واضح و مبرهن است که..." بتواند نمونهای خوب و مناسب باشد. ایشان در این کتاب به خوبی این پیشفرض را که هر آنچه در مقالهنویسی واضح و مبرهن انگاشته میشود مورد انتقاد قرار میدهد تا تأکید کند که مقالهنویسی در جامعه ایران بیشتر از آنکه مبتنی بر پرسشی محوری باشد، بر اساس پیشفرضها و اصولی مشخص تألیف میشود.
نظر شما