به گزارش خبرنگار مهر، فارغ از آنکه بخواهیم به سوابق، شخصیت یا موفقیتهای حسین شمس، سرمربی تیم ملی فوتسال ایران که بهتازگی از این سمت استعفا داده است بپردازیم، با مروری بر وقایع و نیز مسایل و مشکلاتی که در روابط وی با دیگران وجود داشته یا دارد، میتوان انگشت بر یکی از مهمترین معضلات فرهنگی جامعه ایران گذاشت.
چندی پیش حسین شمس در مقام سرمربی تیم ملی فوتسال ایران و وحید شمسایی، کاپیتان این تیم پس از برگزاری مسابقات فوتسال جام باشگاههای آسیا در اصفهان باهم اختلاف نظر پیدا کردند و نزاعی رسانهای شکل گرفت که در نهایت در حاشیه دیدار اعضای تیم فوتسال فولاد ماهان سپاهان با رئیس سازمان تربیت بدنی به آشتی انجامید.
در این دیدار پس از آنکه محمد سعیدلو، رئیس سازمان تربیت بدنی از شمس و شمسایی، خواست که با کنار گذاشتن اختلافات برای موفقیت تیم ملی فوتسال همراه یکدیگر باشند، این دو "با در آغوش گرفتن یکدیگر کدورتها را کنار گذاشتند"!
اما پس از قهرمانی تیم ملی فوتسال ایران در یازدهمین دوره رقابتهای قهرمانی آسیا، این بار نوبت به جدال شمس - ترابیان رسید تا سرمربی تیم ملی فوتسال ایران و رئیس کمیته فوتسال فدراسیون فوتبال علیه یکدیگر موضعگیری کنند که در نهایت این جدال به استعفای شمس و موافقت ترابیان با این استعفا منجر شد.
رئیس کمیته فوتسال نیز در برنامه ورزش بدون ویرایش رادیو گفتگو سخنان تند و تیز بسیاری علیه شمس بر زبان راند و تا آنجا پیش رفت که بگوید: اگر آقای کفاشیان تمایلی به ادامه حضور من در کمیته فوتسال و امور بینالملل فدراسیون فوتبال دارد باید بین من و شمس یکی را انتخاب کند".
اما این ماجرا هم ختم به خیر شد و رئیس کمیته فوتسال فدراسیون فوتبال و سرمربی تیم ملی فوتسال ایران با پادرمیانی بابک معصومی، کاپیتان پیشین تیم ملی فوتسال ایران آشتی کردند.
البته نباید فراموش کرد که در هر دو نزاع شمس - شمسایی و شمس - ترابیان، سخنان بسیاری در مذمت دیگری گفته شد که گاه به توهین نیز انجامید اما آنچه را که قرار است در اینجا مدنظر قرار بگیرد میتوان در این پرسش بیان کرد که آیا پس از هر نزاع، به صرف پادرمیانی یک ریشسفید و با دست و روبوسی و آشتی مسایل حل خواهد شد؟
این موضوع را میتوان از رویکردهای گوناگونی چون جامعهشناسی، روانشناسی و مانند آن بررسی کرد اما به نظر میرسد در چنین مواردی مغالطهای نیز رخ میدهد که کمتر به آن توجه میشود و آن مغالطه علت جعلی است.
در این مغالطه گاه به چیزی به عنوان "علت" اشاره میشود که در واقع "علت" نیست یا "تنها علت" محسوب نمیشود حال آنکه فرد مدعی در استدلال و سخن خود آن را به عنوان علت یک امر خاص و تنها علت آن امر خاص معرفی میکند. مثلاً اگر "دوستان بد" را علت اعتیاد افراد قلمداد کنیم مرتکب مغالطه علت جعلی شدهایم چرا که معتاد شدن یک فرد، تنها به علت دوستان بد وی نیست و عوامل و علل بسیار دیگری نیز ممکن است در این مسئله دخیل باشند.
یکی از نکاتی که در نزاع شمس - شمسایی و نیز شمس - ترابیان میتوان مورد توجه قرار داد این است که گمان میرود صرفاً با پادرمیانی یک ریشسفید و دست و رو بوسی و آشتی طرفین، مسایل حل میشوند حال آنکه تکرار مدام اینگونه موارد، نشان دهنده این نکته است که تنها با یک جلسه آشتیکنان نه تنها مسایل حل نمیشود، بلکه چه بسا این مشکلات و معضلات، عمیقتر و ریشهایتر از گذشته به حیات خود ادامه دهند.
علاوه بر این ریشسفیدی در اینجا نشانی از تعطیلی عقل و سلب امکان گفتگو و به تبع آن استیلای منولوگ بر روابط میان افراد است.
آنچه در چنین نزاعهایی اهمیت دارد متعهد بودن به آداب گفتگو است تا از این رهگذر مسایل حل شوند و نه اینکه صورت مسئلهها نادیده گرفته شوند.
شعوری که ماندلا پس از پیروزی در مبارزهاش علیه آپارتاید نشان میدهد، آن هم در شرایطی که 27 سال از عمرش را در این راه در زندان به سر برده است، آنجا که میگوید "میبخشم اما فراموش نمیکنم" مثالزدنی است.
یکی از نکات مهم در این سخن امکانی است که برای گفتگو وجود دارد. "بخشیدن"، امکان دیدن "دیگری" و پذیرش وی را فراهم میکند، حتی اگر این دیگری 27 سال از عمرت را بلعیده باشد اما "فراموش نکردن"، در واقع آنچه را که قرار است موضوع گفتگو باشد حفظ میکند، یعنی همه آن چیزهایی که 27 سال از عمر ماندلا به خاطر آنها در زندان گذشت.
ما اما نزاعهای بسیاری را میبینیم که اگر به آشتی و صلحی بینجامد صوری است و دیر یا زود در جایی دیگر باز فوران میکند. گویی افراد نه تنها مسایل را فراموش نمیکنند بلکه بخشیدنی هم در کار نیست.
"فراموش نکردن بدون بخشیدن" به "خشونت" میانجامد، خشونتی که به انحای گوناگون خود را آشکار میکند.
یکی از این نحوههای بروز خشونت را میتوان در تکرار و وفور معضلات مشاهده کرد، به همان سیاقی که نزاع شمس - شمسایی یا شمس - ترابیان استثنایی در جامعه ایرانی نیست و تا به امروز موارد بسیاری از این دست رخ داده است و احتمالاً باز هم رخ خواهد داد.
نزاع دایی - کریمی شاید یکی دیگر از این موارد است که مدتها نقل مجالس بود. این چنین نزاعهایی را اما میتوان نه فقط در عرصه ورزش، بل در بسیاری از حوزههای دیگر نیز مشاهده کرد.
شاید نمونه دم دستی آن را بتوان نزاع زن و شوهری عنوان کرد که در بسیاری موارد سعی میشود با پادرمیانی یک بزرگتر یا ریشسفید و یک صلح صوری ختم به خیر شود، حال آنکه آمارهای موجود در زمینه مشکلاتی روانی خانوادهها، آمار طلاق و... نشان از ناکامی این راهحل دارد.
بنابراین میتوان گفت که نتیجه چنین رویکردی این خواهد بود که افراد در مواجهه با مسایل و مشکلاتی که در ارتباطشان با یکدیگر پیدا میکنند، به جای بررسی و تحلیل همهجانبه علل مختلف و زمینههایی که موجب این مسایل و مشکلات شدهاند، به سادگی چنگ در یکی از علل موجود میزنند.
علتی که معمولاً مهمترین و مؤثرترین علت هم نیست و در نهایت گمان میشود که یک دست و رو بوسی ساده، حلال مشکلات است و پس از آن دیگر مشکلی وجود نخواهد داشت اما...
نظر شما