۲۹ شهریور ۱۳۸۳، ۱۰:۲۲

شعري از " سپهر " براي جانبازان قطع نخاعي

اتل متل يه جانباز ...

خبرگزاري " مهر" - گروه فرهنگ و ادب : آنچه مي خوانيد ، چهارپاره " اتل - متل - يه جانباز " سروده شاعر دفاع مقدس ، بهزاد سپهر است كه روز گذشته از زبان خودش در بيمارستان طنين انداز شد ، گويا هيچ توفاني را ياراي ستيز با آرامش اين رزمنده جنگ نيست ...

اتل متل يه بابا
كه اون قديم قديما
حسرتشو مي خورن
تمامي بچه ها

*

اتل متل يه دختر
 دردونه باباش بود
بابا هرجا كه مي رفت
دخترش هم باهاش بود

*

اون عاشق بابا بود
بابا عاشق اون بود
به گفته بچه ها:
بابا چه مهربون بود

*

يه روز آفتابي
بابا تنها گذاشتش
عازم جبهه ها شد
دخترو جا گذاشتش

*
 
چه روزاي سختي بود
اون روزاي جدايي
چه سالهاي بدي بود
ايام بي بابايي

*
چه لحظه سختي بود
اون لحظه رفتنش
ولي بدتر ازاون بود
لحظه برگشتنش

*

هنوز يادش نرفته
نشون به اون نشونه
اون كه خودش رفته بود
آوردنش به خونه

*

زهرا به او سلام كرد
بابا فقط نگاش كرد
اداي احترام كرد
بابا فقط نگاش كرد

*

خاك كفش بابا را
سرمه توچشاش كرد
بابا جونو بغل زد
بابا فقط نگاش كرد

*

زهرا براش زبون ريخت
دو صد دفعه صداش كرد
پيش چشاش ضجه زد
بابا فقط نگاش كرد

*

اتل متل يه بابا
يه مرد بي ادعا
براش دل مي سوزونن
تمامي بچه ها


*

زهرا به فكرباباست
بابا توفكر زهرا
گاهي به فكر ديروز
 گاهي به فكر فردا

*

يه روز مي گفت كه خيلي 
براش آروز داره
ولي حالا دخترش
زيرش ، لگن مي ذاره

*

يه روز مي گفت : دوست دارم
عروسيتو ببينم
ولي حالا دخترش
مي گه به پات مي شينم

*

مي گفت : برات بهترين
عروسي رو مي گيرم
ولي حالا مي شنوه
 تا خوب نشي نمي رم

*

وقت غذا كه ميشه
 سرنگ را بر مي داره
يك زرده تخم مرغ
توي سرنگ مي ذاره

*

گوشه ي لپ بابا
سرنگ رو مي فشاره
براي اشك چشمش
هي بهونه مياره 

*

عضه نخوره بابا جون
اشكم مال پيازه
بابا با چشماش ميگه :
خدا برات بسازه

*

هر شب وقتي بابا رو
 مي خوابونه توي جاش
با كلي اندوه و غم 
مي ره سركتاباش

*

" حافظ" رو برمي داره
راه گلوش مي گيره
قسم مي دهد حافظو
" خواجه ! " بابام نميره

*

دو چشمشو مي بنده
خدا خدا  مي كنه
با آهي از ته دل
حافظو وا مي كنه

*

فال و شاهد و فالو
به يك نظر مي بينه
نمي خونه ، چرا كه
هر شب جواب همينه

*

اون شب كه از خستگي
گرسنه خوابيده بود
نيمه شب  ، چه خواب
قشنگي رو ديده بود

*

تو خواب ديدش تو يك باغ
تو يك باغ پر از گل
پر از گل و شقايق
ميون رودي بزرگ

*

نشسته بود تو قايق
يه خرده اون طرف تر
ميان دشت و صحرا
جايي از اينجا بهتر ...

*

بابا سوار اسبه
مگه ميشه محاله ...
 بابا به آسمون رفت
تا پشت يك در رسيد....

کد خبر 113183

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha