ویلیام کلیفورد از جمله پیشگامان پرداختن به موضوع "اخلاق باور" است. این ریاضیدان و فیلسوف در سال 1877 میلادی در قالب مقالهای "اخلاق باور" را به نوعی سامان دهی میکند و اصول معرف خود را در آن بیان میکند.
نمونهای از یک اثر ادبی که به موضوع اخلاق باور پرداخته، مطلبی است با عنوان "اخلاق باور" که در سال 1877 توسط ویلیام ک. کلیفورد، ریاضیدان و فیلسوف دانشگاه کمبریج در نشریه Contemporary Review به چاپ رسیده است.
در ابتدای این مقاله کلیفورد از اصلی دفاع میکند. آن اصل این است که ما همیشه ناگزیر هستیم شواهدی کافی برای هر کدام از باورهایمان داشته باشیم.
اصل اول کلیفورد بیان میدارد که: همیشه، در هر جا و برای همه کس نادرست است که چیزی را بر اساس شواهد و مدارک نادرست بپذیرد.
بهرغم ویژگی همزمانی (اینهمانی) این اصل منظور کلیفورد فقط این نیست که ما باید در یک موقعیت خاص و در زمان خاص برای شکل دادن به باورهایمان قرار داشته باشیم. بلکه به این معناست که شواهد لازم و کافی بر کردارها و رفتارهای ما در هر زمان حکمفرما باشد.
کلیفورد میگوید ما ملزم هستیم که به دنبال شواهد کافی و لازم بگردیم و آنها را جمعآوری کنیم و مسیر و راه برای پذیرش شواهد جدید را باز نگه داریم.
اصل دیگر کلیفورد این است که همواره و در همه جا و برای هر کسی اشتباه است که شواهدی را که مرتبط و وابسته به باورهایش است را نادیده بگیرد.
کلیفورد در بخش دیگری از مقاله خود به بررسی این موضوع میپردازد که چه شواهدی را میتوان کافی نامید و چه چیزهایی برای کافی بودن شواهد لازم است. مثال کشتی و اصول کلیفورد او را تا حد یک "شاهدباور" در اخلاق باور مطرح میکند.
چرا که بر اساس آنچه کلیفورد اذعان میدارد ما ملزم هستیم که باورهایمان را فقط بر اساس شواهد کافی که در اختیارمان است مبتنی کنیم.
یکی از ایراداتی که به این "شاهد باوری" کلیفورد مطرح شده از سوی ویلیام جیمز است. ویلیام جیمز در مقام یک پراگماتیست شواهد کافی برای ابتنای باور را ضروری نمیداند.
رهیافت "غیر شاهد باور" جیمز در مقابل رهیافت "شاهد باور" کلیفورد آسانگیرتر است. جیمز میگوید: گفته میشود که برخی زمینهها وجود دارند که در آن زمینهها باور شکل میگیرد؛ حتی اگر برای آن باور ما هیچ شاهد کافی نداشته باشیم. این در حالی است که ما حتی ممکن است که ندانیم شاهد کافی در اختیار نداریم.
در واقع جیمز و بسیاری از پراگماتیستها ادعا میکنند که گاهی اوقات ما ناگزیر به شکل دهی به باورهایمان، بدون داشتن شواهد کافی، هستیم. بر این اساس این گونه رفتاری عقلانی خواهد بود و عمل کردن به گونه دیگر به لحاظ اخلاقی خطا خواهد بود.
بر اساس آنچه جیمز میگوید ماهیت و جوهر احساساتی ما نمیتواند به شکلی عقلانی میان دو گزینه دست به انتخاب و گزینش بزند. این در حالی است که گزینش عقلانی برای این ماهیت، انتخاب و کنش مبتنی بر عقلانیت و منطق نیست.
................................
منبع: دائره المعارف فلسفه استنفورد (Stanford Encyclopedia of Philosophy)
نظر شما