در سلسله یادداشتهایی که تاکنون با عنوان کلی "منطق برای زندگی" نگاشته شده است، برخی از انواع مغالطات طرح و در موارد بسیاری نیز با ارائه مصادیقی از امور روزمره و جاری در جامعه مورد بحث قرار گرفتهاند. اما ممکن است کسانی که با موضوع مغالطات برخورد میکنند، خود را با پرسشی اخلاقی نیز رو به رو ببینند.
آن پرسش را به طور کلی میتوان چنین طرح کرد که آیا ممکن است آشنایی با مغالطات، منجر به توانایی فرد در استفاده از آنها به هر قیمتی برای رسیدن به خواستها و امیال خود گردد، حتی اگر حق با وی نباشد؟ این پرسش اخلاقی البته پرسشی بجاست اما باید توجه داشت که آشنایی با مغالطات، همچون بسیاری از دانشها و مهارتهای دیگر در حکم وسیله است.
شاید همان مثال تکراری چاقو برای روشن شدن بحث کفایت کند که در دستان پزشک متخصص، جان بیماران را نجات میدهد و در دستان جانی، جان انسانها را میستاند. بنابراین درباب مغالطات نیز باید گفت مشکل از آنجایی آغاز میشود که فرد از این وسیله صرفاً برای رسیدن به خواستههای خود به هر قیمتی بهره برد، ورنه اصل داشتن دانش یا مهارت به تنهایی کافی نیست تا حکمی اخلاقی مبنی بر خوب یا بد بودن چیزی صادر کنیم.
بنابراین اگر در جایی افراد به دلیل آشناییشان با مبحث مغالطات یا تواناییشان در مغالطهکردن، کوشیدند طرف مقابل خود را با استمداد از این دانش و مهارت خود، منکوب و از میدان به در کنند، آنگاه باید هشیار بود.
در غیر اینصورت توانایی یکایک افراد در شناسایی یک مغالطه، سبب خواهد شد که نه تنها خود در سخنان هر روزهشان دقت بیشتری کنند که مبادا گرفتار دامهای مغالطی نشوند بل در مواجهه با سخنان دیگران نیز به سادگی فریب نخواهند خورد و با ذهن تیز و هماره آگاه خود به موضوعات مختلف پرداخته و گفتگویی تا حد ممکن عاری از حاشیه را سامان میدهند.
با این اوصاف اگر در جایی فردی سخنی گفت و ادعایی را طرح کرد، میتوان با رویکردی سنجشگرانه، سخن و مدعای وی را بررسی و نقاط ضعف و قوت استدلالهای وی را بیان کرد بیآنکه در دام مغالطه این یک مغالطه است یا مغالطه کردی گرفتار شد.
این نوع مغالطه در واقع ترفندی است که در آن یک فرد، دیگری را به ارتکاب مغالطه متهم میکند، در حالی که واقعاً مرتکب مغالطه نشده است.این کار نوعی خطابه است که میتواند فوقالعاده خطرناک باشد و میتوان آن را از انواع مغالطه بار ارزشی کلمات نیز دانست، چرا که در آن، همواره از عبارت "این که مغالطه است" استفاده نمیشود بل در موارد بسیاری، فرد ممکن است از عبارات دیگری استفاده کند و مثلاً بگوید "شما تناقضگوییهای عجیبی میکنید"، "مقدمات شما معلوم نیست" و قس علی هذا.
اما کسانی که دیگران را متهم به استدلال مغالطهآمیز میکنند وظیفه دارند دقیقاً مشخص کنند که چرا معتقدند این اتهام منصفانه است. در غیر این صورت اتهام وارد شده در بهترین حالت اتهامی مبهم و اثبات ناشده است.
همچنین نکته مهمی که همواره باید در مواجه با این نوع مغالطه در نظر داشت این است که "مغالطه" واژهای چند پهلوست و مشخص نمیکند که فرد دقیقاً دچار چه مغلطهای شده است. مغالطه میتواند به معنای استدلال نامعتبر یا الگوی استدلال غیرقابل اعتماد باشد. همچنین در برخی از بافتها ممکن است صرفاً صورت مختصر این جمله باشد که "من با گزاره آخر شما موافق نیستم".
آنچه مهم است اجتناب از کاربرد سوم است که در واقع باعث مغشوش شدن تمایز مهمی بین نادرست بودن یک گزاره و مغالطهآمیز بودن شکل خاصی از استدلال میشود. بنابراین هنگامی که فردی متهم به ارتکاب مغالطه میشود، بهترین راه برای وی در دفاع از خود این است که از طرف مقابل بخواهد در مورد اتهامش توضیح دهد.
همچنین در مقام نقد سخن دیگران بیشتر از آنکه از ایراد صریح و مستقیم اتهام "مغالطه کردی" استفاده شود، بهتر است دقیقاً نشان داده شود که فرد در کجای سخن یا استدلال خود به خطا رفته است.
نظر شما