۹ شهریور ۱۳۸۹، ۱۳:۲۶

دلنوشته/

امشب بغض علی در گلوی تاریخ می شکند

امشب بغض علی در گلوی تاریخ می شکند

خبرگزاری مهر - گروه استانها: نبض زمان به تندی می‏تپد، نسیم وداع در کوچه‏های کوفه وزیدن گرفته است، خورشید فردا از ترس حادثه، یارای برآمدن ندارد، آسمان و زمین یکی شده است و زمین زیر گام‏های آسمان می لرزد، امشب بغض علی (ع) برای همیشه در گلوی تاریخ می شکند.

چه دردناک است امشب! گویی تمام آفرینش بر شانه‏های زمین روان است و تمام هستی در این غم گریان. امشب ابرمردی که اضطراب خواب دشمنان بود و آرامش حیات مردمان، می‏رود تا به ابدیت بپیوندد و به ضیافت عرش درآید، مردی از جنس آسمان که بر خاک زمین سر می‏سایید و با شمشیرش حقیقت را آبیاری می‏کرد و غبار غم را از دیدگان کودکان یتیم می‏شست و در آه دردمندان می‏گداخت.

آزاد مردی که فریاد عدالتش، خواب شب ‏زیستان را می‏ربود و وسعت شجاعتش دشمنان را در هاله‏ای از مرگ می‏نشاند، اینک می‏رود تا در غروب غم‏هایش بنشیند و این سیاره خاکی را سرشار از تهی نماید.

نمی‏دانم که در پردازش هستی چه رازی نهفته که خوبان همیشه قرین غمند. آخر این همه شجاعت و نام ‏آوری و این همه غربت و خانه ‏نشینی؟ دلیر مردی که باب فتح جنگ‏ها بود و خیبرشکن نبردها، جور زمانه این‏گونه او را غریب نخلستان‏ها کرده بود و غارتگران، میراثش را به تاراج برده بودند و علی، این اسطوره تاریخ، برای آرامش امت، دم نمی‏زد و شبانگاهان راز دلش را با چاه می‏گفت و طرح اندوهش را در آب می‏انداخت.

اما امشب علی را یارای ماندن نیست. می‏دانم، خوب می‏دانم اینک علی از سست ‏پیمانان کینه ‏توز خسته و رنجیده است و دیدگانش بهانه آسمان را می‏گیرند و رخ رنگ ‏پریده و لبان خسته‏اش، زیر شعاعی از خون به روی شهادت تبسم می‏زنند. آخر زندگی علی، حدیث درد و رنج بود، حیاتی که اشک یتیم و آه دردمندی، او را سخت می‏آشفت، حال چگونه دنیاطلبی زراندوزان زاهدنما را ببیند و دم نزند؟ هرگز! هرگز! عدالت علی، این‏گونه زندگی را تاب نمی‏آورد، اما افسوس، کوفه و کوفی‏اندیشان، عدالت علی را تاب نیاوردند و علی را به عدالتش سرزنش می‏کردند!

هنوز فریادهای رعدآسای علی در گوش زمان طنین‏انداز است که جماعت خواب‏ زده کوفه را خطاب می‏کرد که نفرین باد بر شما کوفیان! از سرزنش‏های بسیار شما خسته شده ‏ام. آیا به جای زندگی جاوید قیامت، به زندگی زودگذر دنیا رضایت داده ‏اید؟

یا علی (ع) گاهی نوشتن سخت است و برای از تو نوشتن سخت ‏تر. نوشتن با کلمات خیس سخت است. کلماتی که تکان گریه، لبریزشان کرده است، کلماتی که تاب زندگی کردن بعد از تو را ندارند. با این همه کلمه، نمی‏توان تو را نوشت. نمی‏توانم از سیره پیامبروار تو بنویسم.

نام تو که می‏آید، قلمم بغض می‏کند و گلوی کلمات کبود می‏شود. نام تو را تنها با غربتی سرخ می‏توان بر این صفحه‏های سفید نوشت.

مرا به تنهایی تو راه نیست. باید از جنس زخم‏های تو بود تا به هوای بارانی تو راه یافت، زخم می‏خوری و مهربانی تعارف می‏کنی. کاش همه چشم‏های جهان یاری ‏ام می‏کردند تا شاید بتوانم ثانیه‏ای از تنهایی‏ات را بگریم.

امشب بیش از همه تمام یتیمان شهر نگران مولایند، مولا اگر نباشد، یتیم‏ها از یاد می‏روند، کسی به فکر گرسنگان شهر نیست. دل به عشق مولا باید داد، مثل او باید بود. نماز عشق باید خواند.فرق شکسته عشق را قرائت باید کرد.

امشب اگر چه در بیست و یکمین روز از ماه رمضان، مرغ روح ملکوتی مولا در جوار رحمت خدا آرام می گیرد، اما انسانیت و شرف و مردانگی برای همیشه در سوگ حیدر، ابر مرد عشق داغدار می شود.

امشب آسمان و زمین باهم یکی می شوند و هرچه به خونین ترین اذان صبح تاریخ نزدیک ترمی شوی می توانی صدای پای یاس کبود را بهتر بشنوی، لحظه دیدار نزدیک و همه عرشیان به پیشوازی امام خویش به زمین می آیند.

امشب درهای رحمت الهی گشوده می شود تا فرشتگان نظاره‌گر اعمال و شب زنده‌داری‌های بندگان عاشقی باشند که سر بر سجده شکر ساییده و او را می‌خوانند تا اندکی از خوان بیکران رحمتش برای ادامه زندگی و ره توشه سفر آخرت به روی آنان گشوده شود.

گریه این روز و شب، گریه معرفت است، اشک‏هایمان را به زینب علیهاالسلام تقدیم کنیم تا راه مبارزه را بیاموزیم. زندگی، عقیده و جهاد است. آن‏گاه که از تلاش و جهاد در راه رسیدن به آن عهد ازلی بایستیم، از کوفیانیم. یا علی بگوییم، هم‏آوای فرزندان علی باشیم.

امشب خدا را می خوانیم به عظمت تمامی اسما الهی، یا رحمان!یا رحیم! یاکریم! ماییم و دست های آخرین التماس، ماییم و ترک چشم هایی که برای باریدنی تازه لک زده است، معبودا دریاب روح ما را که تیپا خورده بادهای ویرانگراست و به غارهایی پناه می برد که خود در گذر بادند!

امشب زینب را تنها نگذاریم. سر بالین بیماری علی باید نشست، آخرین حرف‏هایش را باید شنید. الله الله، قرآن را، یتیمان را، همسایگان را از یاد نبریم. عالم، بیت حیدر است، سر روی پای حیدر بگذارید، آخرین دیدارها را پاس بدارید.

بار دیگر خدا را می خوانیم به عظمت تمامی اسما الهی، یا عزیز!یا رئوف! یا غفار الذنوب! ماییم و دستهای آخرین التماس، ماییم و چشمهایی که برای باریدنی تازه لک زده است، معبودا دریاب روح ما را که تیپا خورده بادهای ویرانگراست و به غارهایی پناه می برد که خود در گذر بادند!

----------------------------------------------------------

گزارش: سکینه اسمی

کد خبر 1143751

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha