چه دردناک است امشب! گویی تمام آفرینش بر شانههای زمین روان است و تمام هستی در این غم گریان. امشب ابرمردی که اضطراب خواب دشمنان بود و آرامش حیات مردمان، میرود تا به ابدیت بپیوندد و به ضیافت عرش درآید، مردی از جنس آسمان که بر خاک زمین سر میسایید و با شمشیرش حقیقت را آبیاری میکرد و غبار غم را از دیدگان کودکان یتیم میشست و در آه دردمندان میگداخت.
آزاد مردی که فریاد عدالتش، خواب شب زیستان را میربود و وسعت شجاعتش دشمنان را در هالهای از مرگ مینشاند، اینک میرود تا در غروب غمهایش بنشیند و این سیاره خاکی را سرشار از تهی نماید.
نمیدانم که در پردازش هستی چه رازی نهفته که خوبان همیشه قرین غمند. آخر این همه شجاعت و نام آوری و این همه غربت و خانه نشینی؟ دلیر مردی که باب فتح جنگها بود و خیبرشکن نبردها، جور زمانه اینگونه او را غریب نخلستانها کرده بود و غارتگران، میراثش را به تاراج برده بودند و علی، این اسطوره تاریخ، برای آرامش امت، دم نمیزد و شبانگاهان راز دلش را با چاه میگفت و طرح اندوهش را در آب میانداخت.
اما امشب علی را یارای ماندن نیست. میدانم، خوب میدانم اینک علی از سست پیمانان کینه توز خسته و رنجیده است و دیدگانش بهانه آسمان را میگیرند و رخ رنگ پریده و لبان خستهاش، زیر شعاعی از خون به روی شهادت تبسم میزنند. آخر زندگی علی، حدیث درد و رنج بود، حیاتی که اشک یتیم و آه دردمندی، او را سخت میآشفت، حال چگونه دنیاطلبی زراندوزان زاهدنما را ببیند و دم نزند؟ هرگز! هرگز! عدالت علی، اینگونه زندگی را تاب نمیآورد، اما افسوس، کوفه و کوفیاندیشان، عدالت علی را تاب نیاوردند و علی را به عدالتش سرزنش میکردند!
هنوز فریادهای رعدآسای علی در گوش زمان طنینانداز است که جماعت خواب زده کوفه را خطاب میکرد که نفرین باد بر شما کوفیان! از سرزنشهای بسیار شما خسته شده ام. آیا به جای زندگی جاوید قیامت، به زندگی زودگذر دنیا رضایت داده اید؟
یا علی (ع) گاهی نوشتن سخت است و برای از تو نوشتن سخت تر. نوشتن با کلمات خیس سخت است. کلماتی که تکان گریه، لبریزشان کرده است، کلماتی که تاب زندگی کردن بعد از تو را ندارند. با این همه کلمه، نمیتوان تو را نوشت. نمیتوانم از سیره پیامبروار تو بنویسم.
نام تو که میآید، قلمم بغض میکند و گلوی کلمات کبود میشود. نام تو را تنها با غربتی سرخ میتوان بر این صفحههای سفید نوشت.
مرا به تنهایی تو راه نیست. باید از جنس زخمهای تو بود تا به هوای بارانی تو راه یافت، زخم میخوری و مهربانی تعارف میکنی. کاش همه چشمهای جهان یاری ام میکردند تا شاید بتوانم ثانیهای از تنهاییات را بگریم.
امشب بیش از همه تمام یتیمان شهر نگران مولایند، مولا اگر نباشد، یتیمها از یاد میروند، کسی به فکر گرسنگان شهر نیست. دل به عشق مولا باید داد، مثل او باید بود. نماز عشق باید خواند.فرق شکسته عشق را قرائت باید کرد.
امشب اگر چه در بیست و یکمین روز از ماه رمضان، مرغ روح ملکوتی مولا در جوار رحمت خدا آرام می گیرد، اما انسانیت و شرف و مردانگی برای همیشه در سوگ حیدر، ابر مرد عشق داغدار می شود.
امشب آسمان و زمین باهم یکی می شوند و هرچه به خونین ترین اذان صبح تاریخ نزدیک ترمی شوی می توانی صدای پای یاس کبود را بهتر بشنوی، لحظه دیدار نزدیک و همه عرشیان به پیشوازی امام خویش به زمین می آیند.
امشب درهای رحمت الهی گشوده می شود تا فرشتگان نظارهگر اعمال و شب زندهداریهای بندگان عاشقی باشند که سر بر سجده شکر ساییده و او را میخوانند تا اندکی از خوان بیکران رحمتش برای ادامه زندگی و ره توشه سفر آخرت به روی آنان گشوده شود.
گریه این روز و شب، گریه معرفت است، اشکهایمان را به زینب علیهاالسلام تقدیم کنیم تا راه مبارزه را بیاموزیم. زندگی، عقیده و جهاد است. آنگاه که از تلاش و جهاد در راه رسیدن به آن عهد ازلی بایستیم، از کوفیانیم. یا علی بگوییم، همآوای فرزندان علی باشیم.
امشب خدا را می خوانیم به عظمت تمامی اسما الهی، یا رحمان!یا رحیم! یاکریم! ماییم و دست های آخرین التماس، ماییم و ترک چشم هایی که برای باریدنی تازه لک زده است، معبودا دریاب روح ما را که تیپا خورده بادهای ویرانگراست و به غارهایی پناه می برد که خود در گذر بادند!
امشب زینب را تنها نگذاریم. سر بالین بیماری علی باید نشست، آخرین حرفهایش را باید شنید. الله الله، قرآن را، یتیمان را، همسایگان را از یاد نبریم. عالم، بیت حیدر است، سر روی پای حیدر بگذارید، آخرین دیدارها را پاس بدارید.
بار دیگر خدا را می خوانیم به عظمت تمامی اسما الهی، یا عزیز!یا رئوف! یا غفار الذنوب! ماییم و دستهای آخرین التماس، ماییم و چشمهایی که برای باریدنی تازه لک زده است، معبودا دریاب روح ما را که تیپا خورده بادهای ویرانگراست و به غارهایی پناه می برد که خود در گذر بادند!
----------------------------------------------------------
گزارش: سکینه اسمی
نظر شما