۲۵ مهر ۱۳۸۹، ۱۰:۲۹

گفتگوی مشروح مهر با آتش‌برآب/

برگردان آثار روسی از زبانهای میانجی به جای غم انگیزی رسیده است

برگردان آثار روسی از زبانهای میانجی به جای غم انگیزی رسیده است

برگردان آثار ادبی روسی از زبا­های میانجی چون انگلیسی، آلمانی و فرانسه آنقدر باب شده که گاه کار به جای غمگینی رسیده و فاصله اثر ترجمه شده از زبان میانجی با اصل اثر دارای افتادگیها،تفاوتها و تاکیدهای خنده­داری است.

به گزارش خبرنگار مهر،سیر تاریخی ادبیات روس، قله‌های رفیع ادبی روسیه و چگونگی بروز و ظهور آنها، تاثیر و تاثر ادبیات فارسی از روس، ترجمه آثار روسی به فارسی از زبان‌های میانجی و مباحثی از این دست از جمله موضوعاتی است که در گفتگویی تفصیلی  با حمیدرضا آتش‌برآب از معدود مترجمانی که آثار روسی را مستقیم از این زبان ترجمه می‌کنند، مطرح شده است.

دلایل چندی برای شکل گیری گفتگوی ما با حمیدرضا آتش برآب که اخیرا از رساله فوق دکتری ادبیات تطبیقی خود در دانشگاه مسکو دفاع کرده است و آثار تالیفی- ترجمه ای چون "در مایه های ایرانی"، "هنرمند چهره پرداز"، "عصر طلایی و عصر نقره ای شعر روس"، "سوارکار مفرغی"، "زائر افسون شده"، "آقایی از سانفرانسیسکو"، "به سلامتی خانم ها" و ... در کارنامه ادبیش دارد، وجود داشت؛ مهم ترین دلیل اینکه از گذشته دور تاکنون تعداد مترجمانی که آثار روسی را از نسخه اصلی به فارسی ترجمه کنند چندان زیاد نبوده‌اند و بحث درباره ترجمه از زبان روسی و آسیب‌هایی که ترجمه از زبان‌های میانجی به شناخت ما از ادبیات روس زده است با این مترجم و مدرس زبان روسی حاوی نکات ناگفته‌ای خواهد بود.

با آتش برآب که همراه می شویم بحث از تاریخ ادبیات روس از قرن 13 آغاز و به مسائلی چون دلایل اوج و فرودهای ادبی روسیه، ترجمه آثار این کشور به زبان های مختلف، تاثیر و تاثر فرهنگ ایران بر روسیه و ...ختم می شود.

* خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: اگر بخواهیم نگاهی به تاریخ ادبیات روس بیندازیم هیچ گریزی نیست که قرن 18 و 19 را زمان شکوفایی این ادبیات و ظهور و بروز چهره های شاخص ادبی آن سرزمین بدانیم در حالیکه در سال های قبل از آن چندان شاهد اتفاق­های ادبی شاخص در روسیه نیستیم. چه پیش زمینه­های تاریخی­ای باعث می­شود که ادبیات روسیه در آن زمان دچار تحولی شگرف شود؟

حمیدرضا آتش برآب:اگر بخواهیم به این پرسش پاسخ گوییم باید برگردیم به قرن 17 و 18 میلادی و اینکه در آن سال­ها و حتی پیش از آن چه وقایع تاریخی در روسیه رخ داد، نخستین ترجمه­هایی که از ادبیات غرب به زبان روسی منتشر شد چه بود و چه تاثیری بر ادبیات روسیه داشت، باید بررسی کنیم چگونه آرام آرام از قرن 17 و 18 با سیاست­های حکومت­های آن دوره،  طی دویست سال آن ادبیاتی که از روسیه می شناختیم و ادبیاتی آیینی و درباری بود دچار تحول شگرف شده و به جایی می رسد که در چند دهه نه تنها بزرگان ادبیات روس، که در عین حال بزرگانی از ادبیات جهان را به ما معرفی می­کند.

* سوال من هم دقیقا همین است. چطور شد که این تحول در ادبیات روس ایجاد شد و ادبیاتی که چهره­های پرفروغی نداشت و همانطور که شما اشاره کردید کاملا آیینی و درباری بود به یکباره به قله ای از تعالی رسید؟

پس از حمله مغول به روسیه در قرن سیزدهم و سپس شکست آنها و ترک این سرزمین، نوعی تجددطلبی در روسیه آغاز شد ولی کسانی که استیلای مغول بر کشورشان را پایان داده­بودند به مرور به مستبدهای وحشتناکتر ِ جدیدی تبدیل شدند و جنگ و گسترش قلمرو را در پیش گرفتند. این رفتارها تاثیر خود را بر ادبیات هم دارد و ما همچنان با ادبیاتی درباری روبه رو هستیم که هر موضوعی غیر از دین و دربار را سرکوب می کند و ارتباطی هم با جهان بیرون خود ندارد تا اینکه در قرن هجدهم با آمدن پیُوتْر کبیر آرام آرام ترجمه­هایی از زبان آلمانی و فرانسه به روسی انجام می­شود و همین ترجمه ها بر نویسنده­ها و روشنفکران آن زمان تاثیر به­سزایی می­گذارد و ادبیات روس هم خودش را پیدا می­کند و دقیقا از زمان پوشکین، از اوایل قرن نوزدهم، ادبیات نوین روسی حیات خود را آغاز می­کند.

* آیا تنها تجددخواهی فرمانروایان از قرن 13 به بعد و آغاز ترجمه آثار غربی به روسی دلیل شکوفایی ادبیات روس و به قول شما آغاز حیات ادبیات نوین روس است؟

دلایل دیگری هم تاثیرگذار بودند. یکی از این دلایل را می توان رونق ورود افرادی از اروپا دانست که اتفاقا وجهه­ای فرهنگی هم نداشتند بلکه اغلب افرادی بودند که در مهاجرت به کشورهای اروپا با شکست روبه رو شده و در سفری دورتر و در آخرین ایستگاه این قاره سر از قاره­ای دیگر یعنی خود ِ روسیه درآوردند. این افراد که به زبان عامیانه صحبت می­کردند در ارتباط با مردم روسیه و به­ویژه اشراف ِ این کشور امکان آشنایی با دیگر زبان­ها به ویژه زبان آلمانی و فرانسوی را فراهم آوردند. در زمانی که برای اَشراف روس آشنایی با دیگر زبان­ها و حتی تکلم به جای زبان مادری افتخار بود مهاجرانی که تخصص آنچنانی هم نداشتند اغلب در مقام معلم سرخانه به آموزش زبان به روس­ها پرداختند و از دیدگاه خودشان درباره اروپای آن زمان برای روس‌ها تعریف کردند. این جریان ادامه داشت تا اینکه اندیشمندان جدید روس اوایل قرن 19 پایشان به مدارسی که تزار روس تدارک دیده­بود باز شد و این سرآغاز آشنایی آکادمیک و علمی روس­ها با ادبیات و زبان­های اروپایی بود. حال با ایجاد شرایطِ آموختن دیگر زبان­ها و با توجه به اندوخته­ای که از سال­ها پیش، از ترجمه آثاری از زبان­های انگلیسی، آلمانی و فرانسه وجود داشت، نخبگان روسی دست به آفرینش کارهایی نزدیک به کارهای اروپایی زدند.  

* و در همان سال‌هاست که چهره‌های شاخصی در ادبیات روس ظهور می‌یابند که تحت‌تاثیر نویسندگان و شاعران بزرگ غرب هستند.

بله. شخصی مانند الکساندر پوشکین به عنوان بنیان­گذار ادبیات نوین روس و آغازگر نهضت رئالیستی ادبیات روسیه تحت تاثیر لرد بایرون بود.

* در همین سال‌ها کم کم شعر و ادب حماسی نیز در روسیه جدی­تر پیگیری می­شود. ریشه­های تاریخی این اتفاق چیست؟

وقتی ناپلئون در قرن 19 در روسیه شکست سختی خورد تقسیم­بندی­های سیاسی اروپا دچار تغییر شد. روسیه جایگاه قدرتمندتری در جهان پیدا کرد و به همان میزان هم مستبدتر شد. در زمان حمله ناپلئون به روسیه نخستین شعرهای حماسی روسی به وجود آمد و شاعران و نویسندگان نسل نو نسبت به کشورشان احساس رسالت کردند. برای نخستین بار ترانه­هایی درباره شکوه، جلال و عظمت میهن سروده شد.

* همین ادبیات حماسی و میهن­گرایانه بعدها گسترش معنایی یافته و به ادبیات ظلم­ستیز تعمیم یافت.

پس از رانده­شدن ناپلئون همین ادبیات حماسی به­سرعت و در ظرف یک دهه جای خودش را به ادبیات استبدادستیز می­دهد و حاصل همین نگرش منجر به قیام مشهور "دسامبریست­ها" می­شود که مخالفت شدید خود را با سیاست­های تزار اعلام می­کنند. در همان زمان ادبیات رئالیستی شکل واقعی به خود می­گیرد گرچه هر صدای مخالفی در آن زمان از سوی تزار مورد ستیز قرار می­گیرد ولی این جریان همچنان ادامه دارد. 

* فرزند ادبی آن دوره را می توان "نیکلای گوگول" دانست؟

 گوگول نویسنده هم عصر پوشکین بوده است و به­راستی می­توان آلکساندر پوشکین را استاد معنوی نیکالای گوگول دانست. آثار گوگول سراسر تصویر واقعی و عینی تناقض­های اجتماع آن دوره و به­سخره­گرفتن کلاس­های اجتماعی­ای است که به دلیل ظلم حکومت مردم را از خود بیگانه کرده است. این جریان تا نیمه دوم قرن 19 در ادبیات روس با نویسندگانی دیگر نیز جریان و ادامه داشت.

*اینگونه که تشریح کردید تمام بالندگی ادبیات روس مرهون آشنایی و تداخل با ادبیات غرب است و گویی پیش از قرن 18 ادبیات آیینی روس حرفی برای گفتن نداشته­است. این در حالی است که کشورهای دیگر هم ساختار ادبی مبتنی بر ادبیات دینی، آیینی و درباری داشته­اند که در همان ادبیات هم آثار فاخر به ثبت رسیده­است و همان ادبیات کهن است که زیرساخت ارتقا و رشد سال های بعد را فراهم می کند. به اعتقاد شما هم ادبیات روس در قرن­های دور آثار قابل دفاع نداشته است؟

درباره مساله ای که طرح کردید دو دیدگاه وجود دارد. دیدگاه اول مربوط به نویسندگان نیمه اول قرن نوزدهمی و پیروان آنها در نیمه دوم قرن نوزده است. این افراد گروهی به نام پیروان اسلاوپرستی یا اسلاوگرایی هستند که پیرو ادبیات آیینی روس بودند که چند قرن پیش روسیه را خوراک ادبی می داد. دیدگاه دوم از آن افرادی است که تمام اوج ادبی روس را مرهون و مدیون آشنایی با ادبیات و فلسفه غرب در قرن 18 و اوایل قرن نوزده می­دانند. اما گروهی از منتقدان هم هستند که معتقدند نویسنده ای در روسیه به منزلت و بزرگی نمی­رسید مگر اینکه یک فرمول کلی را رعایت می کرد. به قول "ویساریون بلینسکی" منتقد بزرگ روس در قرن 19: باید همواره سوال­ها را از بیرون گرفت و جواب­ها را از اطراف و از درون خودمان گردآوری کرد.

* طبق این دیدگاه یعنی روس ها روش و سبک­های ادبی و فلسفی را از غرب گرفته و با راه و روش خود با آن برخورد کردند؟ و این راز موفقیت­های ادبی آن سال­ها بود؟

روس ها معتقد بودند کالاهای فکری و اندیشه­ای را از هرجا که می گیرند باید به کالای بهتری تبدیل کنند و اینگونه نیست که یک اندیشه به صرف نیک­بودن بدون بررسی و تغییر مورد استفاده قرار گیرد بلکه می بایست به شکل بهتری درآید. آنچه مسلم است هر دو گروهی که بدان اشاره شد به این دیدگاه معتقد بودند.پیشینه تاریخی این طرز فکر از آنجا می­آید که روسیه در قرون وسطا پس از سقوط قسطنطنیه ناگهان جایگاه مرکزی مسیحیت ناب شد و ترویج اندیشه­های کلیسای ارتدوکس قرنها این ذهنیت را برای روسها پدید آورد که همه­ اندیشه­های نوین و بکر تشریحی-مذهبی یا ادبی-مذهبی اصولا یا در این سرزمین به­وجود نمی­آید، چون جایگاه ناب آنجاست و ارتباط مستقیم با حقیقت برقرار است و یا اگر هم تحت تاثیر ترجمه به­وجود می آید و زادگاه اصلی­اش جایی آن‌سوی این به­اصطلاح قاره روسیه است، به­سرعت باید به شکل ناب­تری تغییر یافته و عرضه شود. شرح ِ آسیب­شناسی ِ این وضعیت نیاز به مجالی فراوانتر دارد.

* همه این بررسی­ها گویی به نوعی موید این است که ادبیات روس در سال­های دور حرف چندانی برای گفتن نداشته است.

اصولا کالایی فرهنگی به نام شعر در روسیه از قرن 10 تا 18 چیزی جز گناه پنداشته نمی­شده و هر چیزی که از مذهب و کلیسا و اندیشه دینی جدا بوده به عنوان سرگرمی مبتذل از آن یاد می­شده است. حکومت تصمیم گیرنده فرهنگ بوده­است و بسیاری هم اصلا به­صراحت ادبیات کهن روس را مبهم و دوره­ای از تاریخ نویسی­های سرگردان می­دانند. البته نباید فراموش کنیم ما از ادبیات زبانی صحبت می کنیم که 10 قرن بیشتر حیات ندارد و حیات این زبان هم آنگونه که تاریخ می­گوید مدیون کلیسا و فرهنگ دینی است. حال در این 10 قرن هم بارها و بارها این زبان ساده­تر می­شود و تغییراتی کلی می­یابد.

غالبا از دل فرهنگ­هایی که زیرسلطه حکومت نفس می کشند، فرهنگ زیرزمینی متولد می­شود. آیا در ادبیات روس هم این اتفاق افتاده است؟ 

همانطور که شرح آن رفت ادبیاتی که مورد تایید حکومت و کلیسا نبوده به­شدت سرکوب می­شده است در نتیجه چیز زیادی از آن به ما نرسیده­است. البته برخی آثارِ آن زمان باقی مانده که امروزه به عنوان آزادیخواهانه از آن نام برده می­شود که به نظر می‌رسد مولفان آنها اصلا این منظور را نداشته­اند. بسیاری از سرگذشت­ها و روایت­های تاریخی که برای روسیه نوشته شده­است از این دسته­اند. به هر حال کسانی که در همان دوره هم آثار متفاوتی خلق کردند خودشان عناصر کلیسایی ناراضی­ای بودند که با حکومت کلیسا و فرهنگ و اندیشه­های غالب در برهه­هایی ستیز کردند و یا اصولا دسته ای از عمال فرهنگی بودند که به نوعی از این محیط بسته روسیه در 8 قرن متوالی پا را فراتر گذاشته و با دغدغه­های فرهنگی سرزمین­های دیگر ارتباط گرفته بودند.

* در سیر تاریخ ادبیات روس آیا ادبیات و فرهنگ ایران تاثیر بارزی بر آنها داشته است؟

ما تا قرن 19 هیچ تاثیر مستقیمی بر آنها نداشتیم. خیلی خلاصه اشاره کنم؛ روسیه کشور اروپایی نبوده و نیست بلکه همیشه مانند آونگی میان اروپا و آسیا در نوسان بوده­است. اینجا دقت شود که وقتی از اروپا صحبت می­کنیم مقصودمان برای مخاطب روشن است ولی وقتی از آسیا صحبت می­کنیم مقصود غالبا در اینجا شرق دور است.  قسمتی از آسیا که ایران هم جزو آن است اغلب با روسیه و سیر تحول تاریخی کلیسا دچار تناقض بوده­است ولی از سوی دیگر تاتارها نمونه بارزی هستند که لشکرکشی آنها و مغول­ها به روسیه معروف است و رد آنها را بر تاریخ روسیه به­وضوح می­توان دید. برخلاف تمام زبان­های اروپایی که فلکلورشان ریشه در هند دارد، روسیه ریشه فلکلورش را بیشتر از چین و تبت می گیرد.

* دلیل این اتفاق چیست؟

دلیل آن را باید در وسعت این سرزمین جستجو کرد. باید پیش از همه خوب بتوانیم روسیه را در نظر مجسم کنیم که البته کار بسیار دشواری است. کره­ای­ها، چینی­ها، مغولها، منچوریایی­ها و بسیاری از اقوام دیگر که تحت تاثیر این تمدن­های مذکور بودند، مدت­ها آزادانه در سرزمین روس زندگی می کردند و تاثیر خودشان را بیش از ایرانی­ها بر عمق زندگی روس­ها گذاشته‌اند.

*آیا ادبیات ما از ادبیات روس تاثیر پذیرفته است؟

شاید نتوانیم تاثیر مستقیم ادبیات روس بر ایران را با دلایل روشن بیاوریم ولی کاملا مشخص است ایرانی­ها با واسطه­های زیادی از جمله آسیای میانه، ترک­ها و دیگران در جریان آنچه در روسه می­گذشت بودند و از آنها تاثیر هم گرفته­اند که زمان این تعامل اندکی پیش از مشروطه است تاکنون و بیشتر هم در زمینه نثر محسوس است تا شعر.

* اینکه ما تاثیر چندانی بر ادبیات روسیه نداشتیم ولی از آنها متاثر شدیم باید اتفاق خوبی دانست یا خیر؟

تاثیر اندیشه روس نه به شکل ادبی، که بیشتر از کانال اندیشه­های سیاسی یا انواع و اقسام جهان­بینی­ها که به­وسیله واسطه­های فرهنگی-سیاسی وارد ایران شدند، بود. ما برای تاثیرپذیری ادبی بیش و پیش از روسیه، فرانسه را داشتیم و اصلا خود روسیه تا قرن­ها تحت تاثیر شدید و مستقیم فرانسه بود در نتیجه تاثیر روسیه بر فرهنگ و ادب ایران تاثیر درجه دو بود.

* آیا آن بخش از ادبیات روس که بیشتر در ایران معرفی شد هم تحت تاثیر دیدگاه­ها و گرایش­های سیاسی بود؟

تا دهه های اخیر، هیچ وقت و در هیچ برهه­ای نبود که آزادانه با ادبیات روسی ارتباط بگیریم و همواره سایه­روشن­هایی سیاسی در این ارتباط وجود داشت. این موضوع هم به دسته­های روشنفکری پس از مشروطه برمی­گشت. اگر این دسته­ها گرایش­های سوسیالیستی داشتند نوعی از ادبیات را از روسیه معیار می­گرفتند که همان موقع در آن سرزمین موجه و تاثیرگذار بود، در غیر این صورت، اصولا آن دسته دیگر، ادبیاتی را از روسیه وام می­گرفتند و ترجمه می­کردند که به عنوان ادبیات ناراضیان یا مخالفان جریان حاکم بر شوروی مطرح بود. این تناقض در برگردان ادبیات روسی توسط روشنفکران ایرانی باعث پدیدآمدن اندیشه­های عجیب و غریب شد. مثلا در ابتدای دهه 30 در ایران قسمت اعظمی از ادبیات روس را نمی شناختیم، اما بلافاصله با مطرح­شدن رمان "دکتر ژیواگو" نوشته باریس پاسترناک که به عنوان رمانی خائنانه در شوروی شناخته می شد، سه ترجمه از آن در ایران منتشر و این رمان به عنوان اثری ضدشورایی و نمونه بارز ضد دیکتاتوری شوروی شناخته شد که این سطحی­نگری­ها خودش جای مخالفت بسیار دارد. نمونه این کارها زیاد بود.

* برخوردهای متناقض با آنچه به­واقع در موطن ادبی آثار رایج بود بازهم با ادبیات روسیه داشته ایم؟

در زمان مشروطه بسیاری از نمایشنامه­ها و آثار ادبی قرن نوزدهمی روسیه، نه ترجمه، بلکه فارسی می­شدند. پرسوناژهای نمایشنامه­ها با تغییر ساختار و نامها و دکوراسیون صحنه به دست مترجمان ایرانی، فارسی می­شدند و این هم یکی دیگر از نمونه­هایی است که نگذاشت ما بفهمیم با ادبیات روسیه چه کردیم و چه از آنها گرفتیم و چه نگرفتیم.

* بحث مهم دیگری که شما هم پیش از این تاکید زیادی برآن داشتید و برداشت ما از ادبیات روس را مغشوش کرده است بحث ترجمه از زبان­های واسط است. می توانیم ادامه گفتگو را به این موضوع اختصاص دهیم.

کمبود مترجم روسی در ایران همواره وجود داشته­است. برگردان آثارادبی روسی از زبان­های میانجی چون انگلیسی، آلمانی و فرانسه آنقدر باب شده که گاه کار به جای غمگینی رسیده و فاصله اثر ترجمه شده از زبان میانجی با اصل اثر دارای افتادگی­ها و تفاوت­ها و تاکیدهای خنده­داری است و همین امر بر اندیشه خواننده ایرانی از ادبیات روسیه تاثیر مستقیم و منفی گذاشته است.

* چطور شد که بر سر ترجمه آثار روسی در ایران چنین بلایی آمد؛ اتفاقی که درباره آثار دیگر زبان ها کمتر رخ داده است؟

کوتاه بگویم؛ چون مدعی­هایی زیادی هستند که به واسطه تعصب­های سیاسی و شاید قدری غرض­ورزی­هایی، که از کم­سوادی و بی­سوادی منجر شده، همچنان آن دسته از ادبیاتی را که از زبان­های میانجی ترجمه شده است، دوست دارند و آن را به عنوان ادبیات روس پذیرفته­اند. اما حقیقت این است که زبان روسی و به­ویژه شعر خاص روسی که به­شدت با بافت این زبان و موسیقی آن درهم­تنیده است، پتانسیل برگردان از زبان دوم را ندارد و در این برخورد خیلی وجوهش را از دست می دهد. موسیقی از خواص زبان روسی است و بسیاری از نثرنویسان در روسیه زبان نثرشان عین شعر است، و خیلی بعید است در برگردان از زبان میانجی این حالت شعرگونه حفظ شود. وقتی اثری از زبان میانجی ترجمه می شود دیگر نمی­توانیم روی آن مانور کنیم مگر با مترجم بسیار نابغه­ای روبه رو باشیم که البته اوضاع اجتماعی-سیاسی ایران چند نمونه از این نوابغ را تربیت کرده و هر چه ما به­درستی از ادبیات روسیه می­دانیم به واسطه همین چند نابغه است.

* منهای از دست­رفتن آهنگ و موسیقی نهفته در نثر روسی که در آثار منظوم تشدید هم می­شود، ترجمه از زبان­های میانجی چه آسیب­های دیگری دارد؟

با شرحی که داده شد معلوم است که فن قصه­نویسی روسی هم خاص است و در ترجمه از زبان میانجی ضربه می­خورد. برداشت ها از فرمالیزم روسی دچار تناقضات زیادی است چراکه فقط می­شود گفت نمایه­های این فرمالیزم را می­شناسیم در حالیکه این فقط یک تئوری نمادین نیست. فرمالیزم جریانی زنده در ادبیات روسی بود و اصلا شکل فانتزی نداشته و این گونه نبود که ادیبان روسی از سر بیکاری، تنوع و یا حتی نفی صرفی ِ جریانی بدان پرداخته­باشند و این مساله در بنیان­نهادن ساختارهای جدید و یا حتی ساختارشکنی صرف محدود نشده­است.

* می توان اینگونه برداشت کرد که در ترجمه از زبان میانجی اِلِمان­های فرمالیزم ادبیات روس هم دچار آسیب شد؟

فرمالیزم جریان عظیمی در ظرف ِ بزرگ زبان روسی است که فقط در واحدهای کوچکش معنای آن به زبان­های دیگر منتقل می­شود و در ترجمه از طریق زبان­های میانجی شامل بسیاری از عناصر درون­زبانی نخواهدشد. نمی­شود صرفا از روی تنوع روشی را برگزید واز دل ِ این فرمالیزم و شگردهایی آموخت. این اندیشه­ها در فضا شکل نگرفته­اند و کاربردی کاملا عملی در ادبیات روس داشته­اند. مثلا جریان عظیم ِ کدسازی در فرمالیزم جریان عظیمی بود که بیشتر نویسنده­های ناراضی و حتی راضی برای آنکه اندیشه­هاشان را آزادانه پرداخت کنند و کمتر دچار سانسور شوند به کدها و ایماژهای قراردادی رسیده­بودند، که در ساختار، وامدار جریان­های فرمالیستی بود؛ جریان فرمالیستی­ای که می­دانیم به­مراتب پیش از انقلاب اکتبر هم شکل گرفته بود.

* حتی می­توان گفت اثری که با ترجمه از زبان میانجی به دست مخاطب ایرانی می­رسد دچار تغییر در سبک نگارش یا سرایش می­شود.

بر فرض وقتی کاری از بولگاکاف را می­خوانیم و این کار از زبان میانجی ترجمه شده واقعا ضربه­های کلانی ممکن است بدان خورده باشد و کج­فهمی­هایی را موجب شود! تا جایی که رئالیسم جادویی بولگاکوف گاهی به سورئالیسمی تصنعی تغییر نام پیدا می­کند.

* آیا ریشه های زبانی فرانسه و آلمانی _ که بیشترین ترجمه های ادبیات روس از این زبان­ها به فارسی بوده است_ به زبان روسی نزدیک است؟

ساختار زبان روسی ساختاری اسلاو است که در لهستان و بلغارستان هم به کار می رود و اتفاقا ساختار زبانی خود ِ ما به اسلاوی نزدیک تر است تا رومانس که فرانسه زیرشاخه آن است ولی متاسفانه ما از زبان­های اسلاوی هم به عنوان زبان میانجی استفاده نکرده­ایم.

* شاید اگر ترجمه از زبان میانجی گرچه مطلوب نیست ولی با چرخه ای معکوس آنچه تاکنون اتفاق افتاده بدین معنا که آثار روسی به فارسی و سپس به فرانسه، آلمانی و انگلیسی ترجمه می­شد به دلیل نزدیکتر بودن ریشه های زبانی، ضربه کمتری می خورد.

ما ترجمه مطلوب از آثار خودمان هم نداشته ایم چه رسد به زبان­های دیگر. ما حفظ و اشاعه آثارمان در جهان را مدیون دیگران از جمله روس­ها هستیم که نسخه­های معتبری از ادبیات کهن ما را ضبط کرده و روی آن کار کردند. پرواضح است اگر امروز خیام در جهان مطرح است به دلیل همان ترجمه خوب جرالد است.

** گرچه بحث درباره ادبیات روسی به دلیل اینکه کمتر بدان پرداخته شده است همچنان جای پرسش و تبادل نظر دارد ولی از فرصت این دیدار خارج است و آخرین پرسش را به این موضوع اختصاص می دهیم که در حال حاضر کدام یک از کشورهای جهان اهتمام بیشتری به ترجمه آثار روسی دارند؟

مترجمان و صاحب نظران امریکایی سال­هاست با تلاش و دقت بسیاری به کمک انگلیسی­ها آمده­اند و به همین دلیل آثار روسی به­خوبی در این سال­های اخیر بارها و بارها به انگلیسی برگردانده می­شوند و کارهای بزرگی در چند دهه اخیر انجام شده است. این روند به آن شکلی که در گذشته بود در فرانسه تقریبا متوقف شده. در آلمان اما همچنان جریانی قدرتمند و قابل اعتنا در ترجمه آثار روسی وجود دارد. امیدوارم وضع ترجمه ادبیات روسی در ایران هم در آینده بهبود یابد. در حال حاضر مثلا در زمینه نمایشنامه­های روسی دوست نازنینم آبتین گلکار ترجمه­های درخشانی انجام داده­است و اینجا و آنجا هم تلاشهای پراکنده­ای داریم که امیدوارم استمرار پیدا کند.

جا دارد همینجا از نشر هرمس و مدیر گرامی­اش که اعتماد و علاقه ویژه­ای را به انتشار کارهایم داشته­اند تشکر کنم و از شما هم بابت گفتگوی استوار و صمیمانه­تان بی­نهایت ممنونم.

* من هم از وقتی که در اختیار ما گذاشتید متشکرم.

---------------

گفتگو از: نغمه دانش آشتیانی

کد خبر 1153140

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha