۲۷ شهریور ۱۳۸۹، ۱۲:۵۸

منطق برای زندگی - 40

"گوش خود را می‏بُرم" پس من ونگوکم

"گوش خود را می‏بُرم" پس من ونگوکم

خبرگزاری مهر: در مغالطه ونگوک، فرد استدلال می‏کند که چون "ونگوک در زمان حیاتش فقیر و ناشناخته بود اما اکنون او را هنرمندی بزرگ می‏دانند پس من نیز که فقیر و ناشناخته‏ام، سرانجام به عنوان یک هنرمند بزرگ شناخته خواهم شد"؛ استدلالی که معمولاً به‌صراحت بیان نمی‏شود اما در شیوه زندگی افراد نهفته است.

معمولاً بسیاری از هنرمندان، نویسندگان و اندیشمندان، با اشاره به اینکه فلان هنرمند، نویسنده یا اندیشمند بزرگ، تمام زندگی خود را در فقر و گمنامی زندگی کرد و مرد، اما اکنون نام و یادی بزرگ از وی به جا مانده است، می‏کوشند استدلالی اتکاناپذیر را در توجیه فقر و گمنامی خود طرح کنند.

بر مبنای این مغالطه که می‏توان آن را مغالطه ونگوک نامید، استدلال می‏شود که چون "ونگوک در زمان حیاتش فقیر و ناشناخته بود اما اکنون او را هنرمندی بزرگ می‏دانند پس من نیز که فقیر و ناشناخته‏ام، سرانجام به عنوان یک هنرمند بزرگ شناخته خواهم شد".

اگرچه این استدلال نامعتبر و آشکارا سست‏بنیاد است اما بی‏شک به لحاظ روانشناختی برای بسیاری از هنرمندان، نویسندگان و اندیشمندان بسیار فریبنده و جذاب است و نوعی آرزواندیشی را نیز در خود دارد. مغالطه‏ای که البته کاربردی بسیار فراگیرتر دارد و نزد عامه مردم نیز مورد اقبال بسیار قرار می‏گیرد؛ البته باید توجه داشت که این استدلال معمولاً به صراحت بیان نمی‏شود بلکه در شیوه زندگی افراد نهفته است.

این استدلال اما صورتهای گوناگون دیگری را نیز در بر می‏گیرد و فرد در آن با توجه به یک نقطه مشترک یا تشابه میان خود با فرد دیگری که موفق و بزرگ است، استدلال می‏کند که وی نیز همچون آن فرد به موفقیت و بزرگی خواهد رسید.

ایراد چنین مغالطاتی این است که تعداد آدمهای فقیر، گمنام یا هنرمندان، نویسندگان و اندیشمندانی که قدر آنها نه فقط در طول حیات آنها بلکه پس از آن نیز شناخته نشده است، بسیار بیشتر از هنرمندان، نویسندگان و اندیشمندانی است که چنین عاقبتی نداشته‏اند. بنابراین وجود یک یا چند خصوصیت به ظاهر مشترک با یک شخص بزرگ، ضرورتاً موفقیت یا جایگاهی مشابه را برای دیگران رقم نخواهد زد.

بی‏پایه بودن استدلال مبتنی بر مغالطه ونگوک را می‏توان این گونه نیز نشان داد که بگوییم "چون ونگوک که بی‏شک نقاش بزرگی است، در اوج پریشانی، قسمت پایین گوش چپ خود را قطع کرده و سپس گوش خود را در یک دستمال پیچیده و در پاکت گذاشته و با رفتن به خانه معشوق خود راشل، آن را به وی تقدیم کرده است"، پس من نیز اگر چنین کنم، نقاش بزرگی خواهم شد.

با این اوصاف این آرزواندیشی که چون "من دوست دارم مثل فلانی آدم بزرگی باشم"، پس به ویژگی به ظاهر مشترکی میان خود و او اشاره می‏کنم و نتیجه می‏گیرم که من نیز به بزرگی خواهم رسید، بیشتر از آنکه ریشه در واقعیتهای زندگی داشته باشد، حاصل نوعی خام‏اندیشی است که در آن، گوینده از این نکته چشم‏پوشی می‏کند که هر "فرد" و موقعیت وی، تماماً منحصر به فرد بوده و در نهایت هر کس باید در پی "جای خود در جهان" باشد، نه کپی‏کاری و خیال‏بافیهای این چنینی.

بنابراین "فقیر و گمنام بودن" یا "برخورداری از امکانات مادی و معنوی بسیار"، هیچ یک ضرورتاً به معنای رسیدن به بزرگی یا غیر آن نیست و شاید بتوان گفت کسانی که به مغالطه ونگوک متوسل می‏شوند، بیشتر از آنکه در پی بزرگی باشند، در صدد پنهان کردن مسئولیت‏ناپذیری‏شان در قبال زندگی، تصمیمات و اعمال خود هستند.

کد خبر 1153435

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha