۹ مهر ۱۳۸۹، ۹:۵۳

یک رسانه افغان بررسی کرد:

جنگ قندهار؛ جنگی مبهم و پیچیده

جنگ قندهار؛ جنگی مبهم و پیچیده

تحلیلگر صدای افغان در تحلیلی رویکردهای دولت حامد کرزای در باره عملیات ها در افغانستان و تلاش وی برای صلح با طالبان و در عین حال هدف آمریکا از حمله به این کشور و اهداف پاکستان به عنوان یک کشور همسایه را از ابعاد گوناگون مورد ارزیابی قرار داده است.

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از خبرگزاری صدای افغان(آوا)، در این مقاله آمده است: رسانه ها آغاز نبرد قندهار را روز جمعه گذشته اعلام کرده اند. جنگ قندهار از مدتها پیش و پس از پایان یافتن نبرد در مارجه ولایت هلمند باید صورت می گرفت؛ موضوعی که فرماندهی ناتو و سایر مقامات آمریکایی و اروپایی مکرراً بدان توجه داده بودند. مقامات ناتو همواره بدین نکته تاکید داشتند که جنگ در مارجه و ناد علی هلمند، مقدمه ای است برای نبرد بزرگ و مهمتر در قندهار. از دید برخی از کارشناسان، تاخیر و تعلل در جنگ قندهار، با دو انگیزه و دلیل می تواند همراه باشد:

الف) بیشتر سران و متنفذین قومی در قندهار- شاید به دلیل قرابت و نزدیکی نژادی با طالبان- و جلوگیری از کشتار مردم قندهار و نیز تخریب احتمالی بخشهایی از این ولایت در اثر جنگ، از همان ابتداء شایعه جنگ در قندهار، با این نبرد مخالفت داشتند و این مخالفت ها را به گوش مقامات داخلی و خارجی رسانده بودند.

ب) دلیل دومی که برای تاخیر در عملیات قندهار آورده می شود، ناراضی بودن حامد کرزای رئیس جمهوری افغانستان و اعضای دولت ایشان با جنگ در قندهار و با طالبان است. دولت حامد کرزای ، از حدود چهارسال پیش تلاشهای وسیع و گسترده ای را جهت مذاکره و سرانجام جذب طالبان در بدنه دولت کابل انجام داده اند. اگر چه تلاشهای چندباره و متوالی دولت رئیس جمهوری کرزای، پس از هربار با خشونت و در قالب عملیاتهای انتحاری از سوی مخالفان دولت وی پاسخ داده می شد؛ اما کرزای پس از هربار کم مهری از جانب طالبان، مصمم تر از قبل به برنامه مصالحه با آنان امیدوارتر می شد.

در ارتباط با انگیزه رئیس جمهوری و دولت وی در راستای مذاکره با طالبان و مخالفان دولت، دو دیدگاه عمده وجود دارد: دیدگاه نخست آن است که دولت کرزای با دلیل و انگیزه قومی و نژادی دست صلح وآشتی به سمت برادران پشتونش دراز کرده است. بر اساس دیدگاه مذکور، برای رییس جمهور و تیم کاری وی بی نهایت مهم و حیاتی است تا همه پشتونها را بر دور محور واحد قدرت و حکومت جمع کند. بنابر این دیدگاه، این رسالت رئیس جمهور و دولت وی است تا به هر شیوه ممکن و از هر راه ممکن، طالبان و مخالفانی که ربط به قومیت پشتون دارند را از مهلکه جنگ و نابودی نجات بخشند.

نظر دیگر و دوم آن است که هدف رئیس جمهوری و دولت از مصالحه با طالبان و مخالفان دولت، یک هدف خیر خواهانه برای قطع جنگ و برادر کشی در سطح همه قومیتها و کشور افغانستان است.

به هر تقدیر، هر چه باشد، مشکل اصلی رئیس جمهوری و دولت وی، نه مخالفان دولت و طالبان، بلکه دولت و استخبارات پاکستان از یک طرف و حضور و منافع نیروهای خارجی از سوی دیگر است. دولت افغانستان چه بخواهد و چه نخواهد، پاکستان از وجود مخالفان دولت افغانستان به عنوان مهره و ابزار استفاده کرده و می کند.

طالبان، هیچگاه به عنوان یک نیروی مستقل، نمی توانند در جایگاه مذاکره با دولت افغانستان قرار بگیرند و یا بدون اذن واجازه دولتمردان پاکستانی و بدون در نظر گرفتن منافع آنان وارد هرگونه معامله ای با هر دولتی، از جمله دولت افغانستان شوند. دخالت عریان و مستقیم دولت و استخبارات پاکستان در امور داخلی افغانستان، بخش عمده مشکلات غیر قابل حل مردم و کشور ما را تشکیل می دهد.

از جانب دیگر، اتحاد استراتژیک میان ایالات متحده و غرب با دولت پاکستان و حمایتهای بدون قید و شرط سران آمریکا و اروپا از عملکرد دولتمردان پاکستانی در طول بیشتر از سه دهه در قبال دولت و ملت افغانستان، به بحران و چالش عمده ای در مسیر برقراری صلح و امنیت در کشور، تبدیل شده است. براساس اسناد و مدارک منتشره از سوی رسانه های آمریکایی و اروپایی نظیر "گزارش مؤسسه سیاسی- اقتصادی لندن" و وبلاگ غیر رسمی "ویکی لیکس"، سران کاخ سفید با علم به اینکه دولت پاکستان، کمکهای سالیانه ای که از ایالات متحده دریافت می کند را در اختیار تجهیز و تقویت نیروهای طالبان قرار می دهد، باز هم در پرداخت کمکهای بیشتر به دولت پاکستان ابداً به خود تردیدی راه نمی دهند. در چنین وضعیت شکننده و مبهم است که دولت افغانستان نمی داند تا به کدام یک از دو گزینه تکیه و اعتماد کند، به پاکستان که خود را یک دولت اسلامی و برادر می داند و یا به جامعه جهانی و نیروهای خارجی که هر شب و روز، افراد بی گناه را با بمبارانها و عملیاتهای به اصطلاح اشتباه و در واقع هدفمند، به خاک و خون می کشند.

به نظر می رسد، جنگ در افغانستان در کوتاه مدت و شاید هم در بلند مدت، به پایان نخواهد رسید؛ چرا که پایان دادن به هر جنگی و در هر مکانی، دلیل و انگیزه جدی از سوی طرفهای درگیر جنگ را می طلبد و واقعیت موجود در افغانستان، از عدم چنین انگیزه و دلیلی در اراده دولتمردان ایالات متحده، غرب و دولت پاکستان، حکایت دارد. سیاست متداول و حاکم بر دنیا، فاقد هرگونه معیارها و ضوابط انسانی- اخلاقی است. در این سیاست، تنها چیزی که مهم بوده و به آن بها داده می شود، منافعی است که دولت و کشورها برای خودشان تعریف کرده اند و طبق این معیار، رسیدن به منافع تعریف شده ولو از هر طریق و با هر وسیله مشروع و غیر آن، روا و جایز دانسته شده است. با همین رویکرد است که ایالات متحده ، غرب و پاکستان در یک تبانی شوم و نامشروع و براساس منافع جمعی خویش، علیه منافع مشروع مردم و کشور افغانستان و منطقه دست به کار شده اند. آمریکا و غرب، با راه انداختن جنگهایی نظیر جنگ قندهار، هلمند و... در اندیشه گسترش حدود قلمرو سیاسی و نظامی خویش بوده و دولت پاکستان، با عملکرد خائنانه و غیر مسئولانه خویش، در باز کردن هر چه بیشتر پای بیگانگان در منطقه، به منافع به اصطلاح ملی خویش دست می یازد.

به هرحال، با هر شگردی بود، ژنرال های آمریکایی و غربی، توانستند رضایت دولت و ریش سفیدان قومی در قندهار مبنی بر آغاز عملیات در این ولایت استراتژیک را به دست آورند. در ارتباط با هدف آمریکایی ها از شعله ور کردن جنگ در قندهار، دو دیدگاه وجود دارد:

1) آمریکایی ها به هدف تضعیف و از کار انداختن ماشین جنگی طالبان اقدام به طراحی و اجراء این عملیات کرده اند. از منظر این دیدگاه، قندهار، با توجه به موقعیت حساس و استراتژیک، از جهت هم مرز بودن با پاکستان و مرکز فرماندهی طالبان در گذشته، از اهمیت و جایگاه ویژه در نزد ایالات متحده امریکا و طالبان برخوردار می باشد؛ لذا تسلط نیروهای آمریکایی و دولتی بر ولایت قندهار، تثبیت قدرت و موقعیت نیروهای آمریکایی و بالطبع نا امیدی و سرخوردگی مخالفان دولت افغانستان را به دنبال خواهد داشت.

2) دیدگاه دوم که برخی از صاحبنظران برآنند، به این نکته تاکید می کنند که آمریکا و غرب به طور کلی برای تثبیت موقعیت دولت و کشوری و جنگ و مبارزه با القاعده، تروریسم و یا طالبان، وارد افغانستان و منطقه نشده اند؛ تنها عاملی که آنان را وادار به لشکر کشی به خاورمیانه کرده است و به خاطر آن هدف، عملیاتهایی چون عملیات قندهار و یا هر جنگ دیگری به راه انداخته می شود، فقط و فقط منافع اقتصادی و سیاسی است که عاید آنان می گردد. از دید این دسته از تحلیلگران، جنگ و صلح در منطق دولتمردان آمریکایی و غربی، تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند، اگر با صلح به اهداف استعماری و نا مشروع شان برسند، با همه، در صلح و صفا خواهند بود و اگر جنگ هدف آنان را تامین کند، با همه بشریت نیز خواهند جنگید- البته اگر بتوانند- اگر جنگ با طالبان در قندهار، آن برد و توانایی را داشته باشد که امریکا و غرب را به تسلط همه جانبه برمنطقه و به خصوص برکشور پاکستان، هند و... نزدیک و نزدیکتر کند، آنگاه جنگ شیرین تر از هر صلحی، نقش سودآوری خویش را ایفا خواهد کرد.

آنچه گذشته و عملکرد نیروهای امریکایی و غرب در عرض و طول یک دهه در افغانستان و منطقه و چندین دهه و صده در نقاط مختلف جهان ثابت می کند، حقانیت دیدگاه دوم نسبت به دیدگاه اول است.

کد خبر 1162134

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha