سبزه خنديد ، گل از خاك دميد ، عيد آمد
چشم آفاق در آئينه ديدار شكفت
عشق ، در عطر حضور نفس يار شكفت
چمن عاطفه گل داد ، زمين روشن شد
عشق پيدا شد و از شوق ، زبان الكن شد
كوچه امروز ، چراغاني چشمان كسي است
باغ در باغ دلم ، منتظر همنفسي است
عطر ترتيل ملائك ، زكجــــــــا مي آيد
آه ... گويا زبهشت شهــــــــــــدا مي آيد
***
اي كه از جاده خورشيد مي آيي ، مولا!
تو پناه همه آينـــــــــــــــــــــه هايي مولا!
دل به اميد وصال تو غـــــــــزل مي خواند
قامت تو به بلنــــــــــــــــــــداي قيامت ماند
باز سرشار شد از عطر تو محراب نمــاز
امشب از كوچه ي دل ، بوي تو مي آيد باز
اي كه در آينه عشـــق همه جا داري
تو شكوه علي و شكـــوه زهــــرا داري
عالم خفته ز تكبيــــــــــر تو بيدار شود
صبح در قبله ي چشم تو پديـــــدارشود...
كاش ما نيز در آن عرصه پري افشانيم
در ضيافتكده تيغ ، سري افشانيــــــــــم
نظر شما