درچنين روزي درسال 1359هجري شمسي براي نخستين بارپس ازشروع جنگ تحميلي ، مدارس يك شهربزرگ
كشورمان تعطيل شد . براثرتجاوزناجوانمردانه ارتش رژيم بعثي برخي ازمناطق مسكوني شهراهوازمورد تهاجم قرارگرفت .
غزوه بني المصطلق :
درچنين روزي درسال ششم هجري قمري: غَزوه «بني المصطلق » اتفاق افتاد .
برگرفته ازكتاب: فروغ ابديت، ج 2 نويسنده: آيت الله جعفر سبحانى
بنى المصطلق، تيرهاى از قبيله خزاعه هستند كه با قريش همجوار بودند.گزارشهائى به مدينه رسيد كه: «حارث بن ابى ضرار» ، رئيس قبيله، در صدد جمع سلاح و سرباز است و مىخواهد مدينه را محاصره كند.پيامبر گرامى، بسان مواقع ديگر تصميم گرفت فتنه را در نطفه خفه كند.از اين جهت، يكى از ياران خود به نام «بريده» را، براى تحقيق رهسپار سرزمين قبيله ياد شده كرد.وى به صورت ناشناس با رئيس قبيله تماس گرفت و از جريان آگاه شد.سپس به مدينه برگشت و گزارش را تأييد كرد.در اين موقع، پيامبر با ياران خود، به سوى قبيله «بنى المصطلق» حركت كرد، و در كنار چاه «مريسيع» با آنها روبرو گرديد.جنگ ميان دو دسته آغاز شد.جانبازى مسلمانان، و رعبى كه در دل قبائل عرب از ناحيه مسلمانان افتاده بود، سبب شد كه پس از زد و خورد كوتاهى با كشته شدن ده نفر از دشمن و يك نفر از مسلمانان، ـ آنهم به طور اشتباهى ـ سپاه دشمن متفرق گردند.سرانجام، اموال زيادى نصيب ارتش اسلام شد، و زنان آنها به اسارت درآمدند. (1)
نكات آموزنده اين جنگ سياستهائى است كه پيامبر اكرم در حوادث پس از اين جنگ اعمال نمود . براى نخستين بار، آتش اختلاف ميان مهاجر و انصار در اين سرزمين روشن گشت.اگر تدابير پيامبر نبود، نزديك بود كه اتحاد و اتفاق آنها، دستخوش هوى و هوس چند نفر كوتهفكر شود . ريشه جريان اين بود كه پس از خاموش شدن جنگ، دو مسلمان يكى به نام «جهجاه مسعود» از مهاجران، و ديگرى به نام «سنان جهنى» از انصار، بر سر آب با يكديگر اختلاف پيدا كردند .هر كدام طائفه خود را به كمك خويش طلبيد.نتيجه اين كمكطلبى اين شد كه مسلمانان، در اين نقطه دور از مركز نزديك بود به جان يكديگر بيفتند، و به هستى خويش خاتمه دهند.پيامبر از جريان آگاه شد، و فرمود: اين دو نفر را به حال خود واگذاريد، و اين فرياد كمك، بسيار نفرتانگيز و بدبو است، (2) و بسان دعوتهاى دوران جاهليت است و هنوز آثار شوم جاهليت از دل اينها ريشهكن نشده است . «اين دو نفر از برنامه اسلام آگاهى ندارند، كه اسلام همه مسلمانان را برادر يكديگر خوانده و هر ندائى كه باعث تفرقه گردد، از نظر آئين يكتاپرستى بىارزش است» . (3)
پيامبر از اين طريق جلو اختلاف را گرفت و هر دو طائفه را از شورش بر ضد يكديگر بازداشت .ولى «عبد الله بن ابى» كه رئيس حزب نفاق مدينه بود، و كينه فوقالعادهاى نسبت به اسلام داشت، و به طمع غنائم، در جهاد اسلام شركت مىنمود، كينه و نفاق خود را ابراز كرد، و به جمعى كه دور او بودند، چنين گفت: از ما است كه بر ماست.ما مردم مدينه، مهاجرين مكه را در سرزمين خود جاى داديم و آنها را از شر دشمن حفظ كرديم .به خدا سوگند اگر به مدينه بازگرديم، بايد جمعيت نيرومند و پرافتخار (مردم مدينه) افراد ناتوان و ضعيف (يعنى مهاجران) را بيرون كنند. سخنان عبد الله، در برابر جمعيتى كه هنوز ريشههاى تعصب عربى و افكار جاهلى در دل آنان حكمفرما بود، اثر بدى بجا گذاشت، و نزديك بود ضربهاى بر اتحاد و اتفاق آنها وارد شود . خوشبختانه، جوان مسلمان و غيورى به نام «زيد بن ارقم» در آن جمع نشسته بود، و با قدرت هر چه تمامتر به سخنان شيطانى او پاسخ داد و گفت: «به خدا قسم خوار و ذليل توئى.آنكس كه در ميان خويشاوندان خود كوچكترين موقعيت ندارد، توئى.ولى محمد عزيز مسلمانها است، دلهاى آنها آكنده از مهر و مودت او است» . سپس برخاست و به نقطه فرماندهى لشكر آمد، و پيامبر را از سخنان و فتنهجوئيهاى عبد الله آگاه ساخت.پيامبر گرامى براى حفظ ظواهر سه بار سخن زيد را رد كرد، گفت: تو شايد اشتباه مىكنى! شايد خشم و غضب، ترا به گفتن اين سخن وادار كرده است! شايد او ترا كوچك و بيخرد شمرده، و منظورى غير اين نداشته است.ولى زيد در برابر هر سه احتمال جواب منفى داد و گفت: نه، نظر او ايجاد اختلاف و دامن زدن بر نفاق بود. خليفه دوم، از پيامبر درخواست كرد كه دستور دهد عبد الله بن ابى را بكشد، ولى پيامبر فرمود: صلاح نيست زيرا مردم مىگويند: محمد ياران خود را مىكشد. «عبد الله، از گفتگوى پيامبر با «زيد ارقم» باخبر شد، فورا شرفياب محضر پيامبر شد و گفت : هرگز من چنين سخنى نگفتهام وعدهاى از خيرانديشان! ! از عبد الله طرفدارى كرده گفتند : «زيد» در نقل مطالب «عبد الله» دچار اشتباه شده است. ولى مطلب در اينجا خاتمه نيافت، زيرا اين نوع خاموشى موقت، بسان آرامش پيش از طوفان است، كه هرگز اعتمادى به آن نيست.رهبر عاليقدر بايد كارى كند كه طرفين جريان را به كلى فراموش نمايند.و براى همين هدف، با اينكه موقع حركت نبود، دستور حركت داد «اسيد بن حضير» ، شرفياب حضور پيامبر شد و گفت: اكنون موقع حركت نيست، علت اين دستور چيست؟ ! پيامبر گفت: مگر از گفتار عبد الله و آتشى كه روشن كرده اطلاع ندارى؟ «اسيد» قسم ياد كرد و گفت: پيامبر عزيز! قدرت در دست شما است، شما مىتوانيد او را بيرون كنيد.عزيز و گرامى شمائيد، خوار و ذليل او است.با او مدارا كنيد كه او يك فرد شكست خورده است.اوسيان و خزرجيان، پيش از مهاجرت شما به مدينه، اتفاق كرده بودند كه او را حاكم مدينه كنند و در فكر گردآوردن جواهرات بودند، تا تاجى بر سر او بگذارند، ولى با طلوع ستاره اسلام وضع او دچار اختلال گشت، و مردم از گرد او پراكنده شدند و او شما را عامل اين تفرق مىداند. فرمان حركت صادر گرديد.سربازان اسلام متجاوز از 24 ساعت به راهپيمائى ادامه دادند و جز براى انجام فريضه نماز، در هيچ نقطهاى توقف نكردند.روز دوم كه هوا به شدت گرم بود، و طاقت راهپيمائى از همه سلب شده بود، فرمان نزول صادر گشت.مسلمانان، در همان لحظهاى كه از مركبها پياده شدند، از فرط خستگى همه به خواب رفتند، و تمام خاطرههاى تلخ از دل آنها زدوده شد و با اين تدابير آتش اختلاف خاموش گشت.
فرزند «عبد الله» ، يكى از جوانان پاكدل اسلام بود.طبق تعاليم عالى اسلام، نسبت به پدر منافق خود، بيش از همه مهربان بود.او از جريان پدر آگاه گرديد و تصور كرد كه پيامبر او را به قتل خواهد رسانيد. از اينرو، به پيامبر عرض نمود: اگر قرار است پدر من به قتل برسد، من شخصا حاضرم اين دستور را اجرا كنم، و تقاضا دارم كه اين كار را به ديگرى واگذار نفرمائيد! زيرا من مىترسم روى حميت عربى و عواطف پدرى، تحمل از من سلب شود و قاتل پدرم را بكشم و دست خود را با خون مسلمانى آلوده سازم و سرانجام زندگى خود را تباه كنم. گفتگوى اين جوان از عالىترين تجليات ايمان است.چرا از پيامبر درخواست نكرد كه از سر تقصير پدر درگذرد؟ ! زيرا مىدانست كه هر كارى كه پيامبر انجام دهد، به دستور خداوند است، ولى فرزند عبد الله خود را در يك كشمكش روحى عجيبى مشاهده نمود. عواطف پدرى و اخلاق عربى او را تحريك مىكند كه انتقام خون پدر را از قاتل بگيرد و خون مسلمانى را بريزد. ولى در مقابل، عواملى مانند علاقه به آرامش محيط اسلام ايجاب مىكند كه پدر او به قتل برسد.او در اين كشاكش، راه سومى را برگزيد كه هم مصالح عالى اسلام محفوظ بماند، و هم عواطف او از ناحيه ديگران جريحهدار نشود و آن اينكه خود او شخصا مجرى فرمان باشد. اين عمل اگر چه جگرخراش و جانكاه است، ولى نيروى ايمان و تسليم در برابر اراده خداوند تا حدى به او آرامش مىداد.اما پيامبر مهربان، به او فرمود: چنين تصميمى در كار نيست و ما با او مدارا خواهيم كرد. اين سخن، كه نمايانگر عظمت روحى پيامبر بود، همه مسلمانان را در تعجب فرو برد.در اين هنگام، موج اعتراض و نكوهش به سوى عبد الله سرازير گشت.او بهقدرى در انظار مردم خوار و ذليل گرديد، كه ديگر كسى به او اعتنا نمىنمود. پيامبر در اين حوادث درسهاى آموزندهاى به مسلمانان آموخت، و گوشهاى از سياستهاى خردمندانه اسلام را آشكار ساخت.پس از اين واقعه، رئيس منافقان، عبد الله ديگر قد علم نكرد و در هر واقعهاى مورد تنفر و اعتراض مردم بود.روزى پيامبر به خليفه دوم فرمود: روزى كه به من گفتى او را به قتل برسانم، در آن روز مردمى كه در قتل او متأثر مىشدند و به حمايت او برمىخاستند .اما امروز آنچنان از او متنفرند كه اگر دستور قتل او صادر كنم، بدون تأمل او را مىكشند .
دختر «حارث بن ضرار» ، رئيس شورشيان «بنى مصطلق» از دستگيرشدگان بود.پدر او با فديه سراغ دختر خود آمد تا او را آزاد سازد.وقتى به بيابان عقيق رسيد، دو شتر از مجموع شترانى كه آنها را براى پرداخت فديه آورده بود برگزيد، و در ميان درهاى پنهان و مخفى ساخت .وقتى حضور رسول گرامى رسيد، يادآور شد من فديه دختر خود را آوردهام.پيامبر رو به حارث كرد و گفت: «دو شترى را كه در آن دره پنهان كردهاى كجاست؟»
حارث با شنيدن چنين خبر غيبى، سخت تكان خورد و او و دو فرزند وى كه همراه او بودند اسلام آوردند و فورا فرستاد آن دو شتر را آوردند و تسليم رسول خدا نمود.بدين ترتيب، دختر وى آزاد گرديد و او نيز اسلام آورد.آنگاه پيامبر از دختر او خواستگارى كرد و پدرش با كمال علاقه، در ازاء چهارصد درهم، او را به عقد پيامبر درآورد.خبر بستگى پيامبر با حارث كه رئيس بنى مصطلق بود، در ميان مسلمانان منتشر گشت.اين امر سبب شد كه صد خانواده از بنى مصطلق آزاد شوند و پيوسته در زبانها گفته مىشد هيچ زنى براى قوم خود پربركتتر از اين زن نبود. سرانجام، همه اسيران بنىمصطلق از زن و مرد به گونهاى آزاد شدند و به قبيله خود بازگشتند .
گرايش گروه بنىمصطلق به اسلام يك گرايش اصيل بود، زيرا آنان در مدت اسارت خود هيچ چيزى جز خوشرفتارى و نيكى و گذشت نديده بودند، تا آنجا كه اسيران آنان همگى به بهانههاى گوناگونى آزاد گشتند و به ميان عشيره خود بازگشتند.پيامبر «وليد بن عقبه» را براى اخذ زكات به سوى آنان اعزام كرد.وقتى آنان خبر ورود نماينده رسول خدا را شنيدند، بر اسبها سوار شدند و به استقبال او رفتند.نماينده پيامبر تصور كرد كه آنها قصد قتل او را كردهاند، فورا به مدينه بازگشت و دروغى را سر هم نمود و گفت آنان مىخواستند مرا بكشند و از پرداخت زكات امتناع ورزيدند. خبر وليد در ميان مسلمانان منتشر شد.آنان هرگز چنين انتظارى از «بنى مصطلق» نداشتند، در اين زمان هيئتى از آنها وارد مدينه شد.آنها حقيقت را به رسول خدا گفتند و افزودند : «ما به استقبال او رفتيم و مىخواستيم به او احترام بگذاريم و زكات خود را بپردازيم، ولى او ناگهان از منطقه دور شد و به سوى مدينه بازگشت و شنيديم مطلب خلافى را به شما گفته است.در اين موقع، آيه ششم سوره حجرات نازل شد و گفتار «بنى مصطلق» را تأييد كرد و وليد را يك فرد فاسق معرفى نمود.مضمون آن اين است: «اى افراد با ايمان اگر يك فرد فاسقى خبرى را به سوى شما آورد، توقف كنيد و به بررسى بپردازيد تا مبادا به گفتار او اعتماد كرده و كارى انجام دهيد كه بعدها پشيمان شويد» .
پىنوشتها:
.1 «تاريخ طبرى» ، ج 2/ .260
2.دعوها فانها منتنة.
.3 «تعاليق سيره ابن هشام» ، نقل از «سهيلى» .
روزدامپزشكي :
علم دامپزشكي عليرغم تصور عامه در دنياي كنوني مرتفع كننده بسياري از مشكلات است . بر خي از دانشمندان اين رشته دامپزشكي را علم شناخت بيماري هاي دامي اعم از بيماري هاي مشترك بين انسان وحيوان يا بيماري هاي خاص دام، پيشگيري از بيماري ها وهمچنين علم تغذيه انسان ودام مي دانند . اما بايد گفت وظايف دامپزشك و نقش بر جسته اين حرفه زماني در زندگي امروز رنگ جدي تري به خود مي گيرد كه بتوان حوزه عملكرد آن را در حفظ وحراست بهداشت دامها مورد بررسي قرارداد .
دامپزشك با تامين بهداشت ومبارزه با عوامل تهديد كننده حيات دام، طيور، آبزيان وحشرات مفيد، ضمن انجام اقدامات بهداشتي لازم براي افزايش طول عمرآنها، باتامين سلامتي اين دسته از موجودات كمك مي كند كه بازدهي توليدي وخدماتي آنها بيشتر بشود.
استقلال هائيتي :
در چنين روزي درسال 1804ميلادي سرزمين هائيتي استقلال خود را از اسپانيا اعلام كرد .
اين كشور در پنجم دسامبر سال 1492 توسط كريستف كلمب كشف شد . هسپانيولا اسم سابق جزيره سابق هائيتي بود .
روزجهاني معلم :
همه ساله چنين روزي در كشور هاي مختلف جهان از مقام و نقش معلمان در جامعه تجليل مي شود . جوامع پيشرفته جهان اهميت آموزش عمومي را به عنوان يكي از مهم ترين و شايد تنهاترين عامل توسعه اجتماعي دريافته اند و سرمايه گذاري هاي عظيم و درازمدتي را بر روي آن انجام داده اند. امروزه مي توان گفت اگر كيفيت كاركردي دانش در دانشگاه ها در حد قابل قبولي نيست ، بدون ترديد نخستين عامل را بايد در زيرساخت هاي آموزشي جامعه همچون مدارس جست وجو كرد و اگر مطالعه و كتابخواني در ميان قشر جوانان اندك است به اين دليل است كه ساختار آموزش مدرسه اي به گونه اي نبوده كه احساس چنين نيازي را در دانش آموزان ديروز و دانشجويان و حتي فارغ التحصيلان امروز بيدار كند . در اين ميان نقش كليدي معلمان را به عنوان مجريان آموزش عمومي و الگوهاي اوليه دانش آموزان بسيار مهم جلوه مي كند چراكه معلمان جامعه ، انسان سازان نسل بعدي اند لذا نقش آنان به گفته حضرت امام خميني ره همچون نقش انبيا است براي مردم . بديهي است رفع مشكلات معيشتي اين قشر از جامعه همانند ديگر كشورها و ارتقاي اين شغل به عنوان يكي از مشاغل بسيار بالاي جامعه مي تواند تاحدود زيادي افكار عمومي را نسبت به آينده مقام معلمي در جامعه اميدوار سازد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي و شهادت استاد مرتضي مطهري در روز 12 ارديبهشت ماه سال 1358توسط گروه دگم انديش فرقان ، اين روز به عنوان روز معلم گرامي داشته مي شود زيرا استاد مطهري در روشنگري اقشار با سواد به ويژه قشر فرهنگي جامعه قدم هاي اساسي برداشته بود و آثار عميق شهيد در احياي فكر ديني اصيل و بي پيرايه و منطبق با نياز روز جامعه درحال گذار ما بسيارموثربوده است.
تولد جانتا ادواردز :
ادواردز، متاله و فيلسوف بر جسته آمريكايي در چنين روزي در سال 1703 ميلادي به دنيا آمد . گناه نخستين عنوان مهمترين اثر فلسفي اوست .
تولد دنيس ديد رو :
ديدرو دايره المعارف نويس و فيلسوف بزرگ فرانسوي در چنين روزي در سال 1713 ميلادي قدم به عرصه گيتي نهاد . دايره المعارف ديد رو عنوان مهمترين اثر اوست .
تولد جان اينگتون سيموندز :
سيموندز نويسنده و تاريخ نگار مشهور انگليسي در چنين روزي در سال 1840 ميلادي به دنيا آمد . مسايلي در اخلاق يوناني عنوان مهمترين اثر علمي اوست .
تولد لويي لومير :
لويي لومير يكي از دو برادر لومير است كه موفق شدند تصوير متحرك را خلق كنند . لويي لومير در چنين روزي در سال 1864 ميلادي به دنيا آمد . لومير ها توانستند پس از مدتي تلاش و كوشش در سال 1895 ميلادي سينما را به مردم جهان عرضه دارند .
نظر شما