به همين دليل است كه سن ازدواج روز به روز بالاتر مي رود و مشكلات و معضلات اجتماعي نيز بيشتر مي شود.
هر كسي سعي مي كند به نوعي شانه از مسئوليت خالي كند. يكي درس خواندن را بهانه مي كند، ديگري معتقد است هنوز آمادگي تشكيل زندگي مشترك را ندارد و يا اين كه هنوز نتوانسته فرد مورد علاقه اش را پيدا كند. اما خود آن فرد بهتر از هر كسي مي داند كه حرف هايش بهانه اي بيش نيست.
جوانان چه مي گويند؟
سحر متولد سال 1357 است و در يك انتشارات كار اپراتوري مي كند. او هنوز ازدواج نكرده و دليل مجرد ماندنش را پيدا نكردن زوج مناسب خودش مي داند و مي گويد: مساله يك عمر زندگي است، پس بايد براي پيدا كردن فرد مورد نظر وسواس به خرج داد. البته مي دانم كه اين حرف ها فقط به خاطر اين است كه قضيه را به نوعي توجيه كرده باشم.
او مي افزايد: الان ديگر كمتر جواني را مي توان پيدا كرد كه با ميل و رغبت ازدواج كند. همه يا در تله اصرار خانواده ها گير مي افتند و يا اين كه چون ديگر از تنهايي به ستوه آمده اند و سنشان هم روز به روز بيشتر مي شود تن به ازدواج مي دهند.
سحر مي گويد: با اين اوضاع و احوال و خرج و مخارج گران كمتر پسري را مي توان پيدا كرد كه تن به ازدواج بدهد. همه آنهايي هم كه اين كار را مي كنند سن شان از مرز 30 سال گذشته است .
او مي افزايد: متاسفانه اين روزها ازدواج ها قرار دادي است و بر پايه عشق و علاقه شكل نمي گيرد به اين خاطر است كه آمار طلاق روز به روز بالاتر مي رود.
اما علي نظر ديگري دارد. او 25 ساله است و تقريبا يك سال از ازدواجش مي گذرد.
علي مي گويد: من نه پدر و مادر پولداري داشتم و نه ارث و ميراثي به من رسيده بود. تازه درسم را تمام كرده بودم كه با همسرم در محل كار آشنا شدم خيلي زود تصميم به ازدواج گرفتيم و تا كنون هم با كمك هم بار زندگي را به دوش كشيده ايم.
او مي افزايد: البته من اين نظر را قبول دارم كه علاقه خيلي در سازگاري افراد با زندگي موثر است اما تمام ماجرا هم نيست. صرف دوست داشتن نمي توان زندگي خوبي داشت. درك متقابل از يكديگر و شعور بالاي فردي در ادامه يك زندگي بي تنش بسيار موثر است.
او خودش را خوشبخت مي داند و مي گويد: ما خيلي پولدار نيستيم اما مي توانيم ادعا كنيم كه خوشبختيم ، حتي اگردر روزهاي آخر ماه مجبور باشيم به خاطر نداشتن پول فاصله خانه تا محل كار را پياده طي كنيم.
محسن جوان ديگري كه به قول خودش ديگر يكي دو سال بيشتر از جواني اش باقي نمانده و در سن 28 سالگي هنوز هم مجرد است مي گويد: حسابداري خوانده ام و در يك شركت خصوصي مشغول به كار هستم اما درآمدي كه دارم آنقدر نيست كه ريسك پذيرش مسئوليت زندگي مشترك را بپذيرم.
او مي افزايد: به خصوص كه دخترهاي اين دوره و زمانه آنقدر توقعشان بالاست كه ديگر نمي شود براي ازدواج طرفشان رفت.
محسن به هزينه هاي بالاي زندگي اشاره كرده و مي گويد: هر وقت شروع مي كنم به حساب كتاب كردن و سعي دارم خودم را راضي كنم كه زن بگيرم به اين نتيجه مي رسم كه با اين درآمدم حتي سه سال يك بار هم نمي توانم براي زنم لباس نو بخرم. همين يك دليل كافي است كه سريع از خير زن گرفتن بگذرم به فكر كار بيشتر و بيشتر باشم تا شايد در سن 38 يا 40 سالگي موفق شوم زوجي را براي خودم انتخاب كنم.
فاطمه دختر دانشجويي است كه در اين باره نظرات متفاوت تري دارد .او مي گويد: مردهاي ايراني فقط بلدند اداي روشنفكري را دربياروند. اما پاي عمل كه مي رسد هنوز هم مثل هم جنسان عصر حجري خودشان زنان را فقط موجوداتي مي دانند كه بايد در آشپزخانه باشند و به درد هيچ كار ديگري نمي خورند.
او مي افزايد: اگر اين ها باور كنند كه زن هم مي تواند گوشه اي از مخارج زندگي را به عهده بگيرد ديگر اين قدر از ازدواج كردن واهمه ندارند. ما درس نمي خوانيم كه گوشه آشپزخانه بمانيم و هميشه هم بوي پياز داغ بدهيم. درس مي خوانيم كه بتوانيم از آنچه ياد گرفته ايم استفاده كنيم ، پس اين همه دلشوره آقايان براي گذران زندگي براي چيست.
فاطمه درباره پر توقع بودن دختران مي گويد: قبول دارم كه خيلي از دختران توقعات زيادي دارند اما اين دليل نمي شود كه همه را به يك چشم ديد. شايد كسي باشد كه بخواهد با پسري ازدواج كند كه هم خانه داشته باشد، هم ماشين و هم پول و... اما اين دليل نمي شود كه تا به يك پسري مي گويند چرا ازدواج نمي كني مي گويد چون دخترها پرتوقع اند.
كارشناسان چه مي گويند؟!
عضو هيات علمي دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي در گفتگو با خبرنگار اجتماعي خبرگزاري مهر در اين رابطه مي گويد: بالا رفتن سن ازدواج در ايران جنبه اجتماعي دارد اما عواقب آن روانشناختي و زيست شناختي خواهد بود.
دكتر فربد فدايي مي افزايد: مسايلي از قبيل تمايل جوانان براي ادامه تحصيلات عاليه، تمايل براي شروع به زندگي مستقل يعني دو راز خانواده داماد و عروس ، پايين بودن سطح درآمدها ، علاقه خانم ها براي ازدواج با مردي كه داراي امكانات مالي بالا باشد و استقلال مالي آنان همه دست به دست هم داده و موجب افزايش سن از دواج شده است.
وي تصريح مي كند: تمام اين مسايل عواقبي هم در بردارد، براي نمونه پس از گذشت دوره نوجواني و برحسب مراحل طبيعي رشد رواني، انسان نياز به مصاحبت و همدمي با همسر خود را دارد تا در كنار او افق زندگي فكري خود را گسترش دهد و از احساس تنهايي بيرون آيد و بتواند كسي را دوست بدارد و مورد توجه واقع شود. در واقع نياز به تعلق به خانواده و همسر از اساسي ترين نيازهاي انسان است.
دكتر فدايي مي افزايد: اما از جنبه زيست شناختي اگر كه به وسيله ازدواج در سن مناسب نيازهاي جنسي طبيعي برآورده نشود ، دو راه وجود دارد كه هر دوي اين راه ها نامناسب است. نخست آن كه عده اي امكان دارد به روش هاي انحرافي و يا روابط خارج از عرف جامعه و دستور ديني متوسل شوند كه البته زيان هاي مختلف آن كاملا آشكار است و يا آن كه سعي در انكار غريزه جنسي كنند كه هرچند به ظاهر در اين كار موفق باشند اما اين تظاهرات به شكل اختلالات مختلف رواني و رفتاري ظاهر مي شود كه از جمله آن ها مي توان حالت هاي تحريك پذيري و پرخاشگري شديد و يا گوشه گيري افراطي را ذكر كرد .
عضو هيات علمي دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي تصريح مي كند: اگر ازدواج در سن بالا انجام شود.(براي زنان 35 سال و براي مردان 45 سال) در اين صورت امكان ضايعات مختلف در كودك از جمله عقب ماندگي ذهني بسيار بالا مي رود.
وي مي افزايد: در گذشته فكر مي كردند كه فقط سن بالاي خانم ها با ناهنجاري هاي رشد كودكان ارتباط دارد، اما امروز مي دانيم كه سن بالاي مرد هم مي تواند موجب عقب ماندگي ذهني در كودكاني كه به دنيا مي آيند، شود.
بنابراين افزايش ناخواسته سن ازدواج موجب مي شود كه نظام خانواده سست شده ، افراد جامعه دچار تظاهرات روان نژندي شوند و متاسفانه نسلي هم كه از از دواج در سن بالا به وجود مي آيند نسل ناسالمي خواهد بود.
يك جامعه شناس نيزدر اين باره مي گويد: بالا رفتن سن ازدواج بيشتر در شهرهاي بزرگ به چشم مي خورد و هر چه به طرف شهرهاي كوچك و بخش ها و دهستان ها پيش برويم سن ازدواج پايين تر مي آيد.
دكتر عليزاده مي افزايد: براي تحقق ازدواج دو شرط لازم است يكي اين كه فرد شغلي با در آمد ميانگين معيشت جامعه داشته باشد و دوم اين كه بتواند امكاناتي متناسب با پايگاه اجتماعي خود فراهم كند.
وي تصريح مي كند: براي اين كه بتوانيم جلوي اثرات سوء بالا رفتن سن ازدواج را در جامعه بگيريم بايد شرايط را براي ازدواج جوانان فراهم كنيم. البته حل اين مشكل در حالي كه ما حتي در لايه هاي تحصيل كرده جامعه هم بيكار داريم كار چندان آساني نيست.
دكتر عليزاده درباره تاثيرات منفي بالا رفتن سن ازدواج در جامعه مي گويد: در اين حالت توازن جمعيت به هم مي ريزد، مشكلات هرم سني به وجود مي آيد، خانواده به عنوان اصلي ترين نهاد اجتماعي ديگر ارزش و اعتبار خود را از دست مي دهد.
وي مي افزايد: بالا رفتن سن ، انتخاب را نيز سخت تر مي كند، ضمن اين كه در اين شرايط گزينه هايي هم كه براي انتخاب وجود دارند بسيار محدود مي شوند. اين عوامل باعث مي شود توانايي هاي روحي و مدني فرد از بين برود.
اين جامعه شناس معتقد است : هر پديده و روندي كه سير طبيعي خود را طي نكند آسيب شناختي خواهد بود. حال اگر در مساله ازدواج هم ما با چنين معضلي مواجه باشيم بايد انتظار پيامدهاي سوء اين پد يده در جامعه نيز باشيم.
وي به نسلي كه از اين ازدواج ها به وجود مي آيند اشاره كرده و مي گويد: افرادي كه بعد از سن 30 سالگي بچه دار مي شوند، بچه هايشان با مشكلات اساسي رو به رو خواهند بود. اين بچه ها يا با مشكلات جسمي مواجه اند و يا از نارسايي هاي مغزي رنج مي برند. آيا به نظر شما چنين نسلي در آينده مشكلاتي عديده اي را براي جامعه به وجود نمي آورد.
نگاهي به آمار و ارقام
در حال حاضر 63 درصد از جمعيت جوان 29-15 سال مجردند كه رقمي معادل 11 ميليون نفر را تشكيل مي دهند.
ميانگين سن ازدواج در حال حاضر 23 سال است و 41 درصد از دختران 10 سال به بالا هرگز ازدواج نكرده اند.
اما بر اساس آماري كه به تازگي از سوي مركز آمار و مطالعات سازمان ملي جوانان صورت گرفته، تنها 1/2 درصد از مشكلات جوانان در رابطه با ازدواج و بيشترين درصد مشكلات جوانان در رابطه با شغل و ادامه تحصيل است.
اين درحالي است كه بر اساس آخرين آمار اعلام شده نرخ ازدواج و طلاق در سال 82 نسبت به سال 81 به ترتيب 6/4 و 59/7 درصد افزايش يافته است.
نرخ ازدواج در سال 81 در كشور 650 هزار و 960 مورد بوده كه اين رقم در سال 82 به 680 هزار و 904 مورد افزايش يافته است.
در همين آمار آمده است كه 13 درصد زنان سالمند و 2 درصد مردان سالمند مجرد هستند.
***
اين درحالي است كه همه مي دانيم بالا رفتن سن ازدواج در جامعه با رواج فساد و فحشا رابطه اي مستقيم دارد. تشويق به ازدواجي هم كه هيچ پشتوانه و پايه و اساسي هم ندارد، فقط به اين دليل كه در آمار خود افزايش ازدواج را داشته باشيم كار اشتباهي است. ازدواج هايي كه بعد از چند ماه زندگي مشترك به طلاق ختم مي شوند نمي توانند جامعه را از معضل بالا رفتن سن ازدواج نجات دهند. آنچه بايد مد نظر قرار گيرد اين است كه جوانان بايد براي تشكيل زندگي حداقل امكانات را در اختيار داشته باشند كه اين امر براي اكثر جوانان ايراني فراهم نيست.
جوانان همچنان از بيكاري و نداشتن مسكن مي نالند. مسئولان همچنان سعي مي كنند با حرف هاي رنگارنگ و قشنگ جوانان را به ازدواج تشويق كنند. نرخ تورم همچنان در جامعه بالا مي رود و به موازات آن هم سن ازدواج است كه سير صعودي دارد. هيچ صاحبخانه اي حاضر نيست خانه اش را به نصف قيمت بازار به يك زوج جوان اجاره دهد. پرداخت وام هاي 600 هزار توماني ازدواج هم دردي از كسي دوا نمي كند.
هنوز هم پسرها معتقدند دخترها توقعشان بالاست و دخترها معتقدند پسرها تنبل شده اند و نمي خواهند مسئوليت اداره يك زندگي را به عهده بگيرند. در اين ميان اكثر روانشناسان و كارشناسان هم اعتقاد دارند رشد فساد و فحشا در جامعه رابطه اي نزديك با بالا رفتن سن ازدواج در جامعه دارد.
همه اين مسايل را همه مي دانند اما اين كه راه حل بهتر كدام است را هيچ كس نمي داند. پس همچنان شعار مي دهيم زنده باد جواناني كه تن به ازدواج مي دهند!
نظر شما