۳۰ آذر ۱۳۸۹، ۱۰:۱۱

محقق داماد در گفتگوی مشروح با مهر : مدافع هر دو نهاد حوزه و دانشگاه هستم/ با حذف کامل علوم غربی مخالفم

محقق داماد در گفتگوی مشروح با مهر : مدافع هر دو نهاد حوزه و دانشگاه هستم/ با حذف کامل علوم غربی مخالفم

خبرگزاری مهر - گروه حوزه و دانشگاه: مصطفی محقق داماد ضمن تشریح دوران تحصیل و زندگی خود و با انتقاد بر برخی اظهارات درباره علوم انسانی تاکید کرد که دانشگاهها کشور سکولار نیستند و به عنوان یک طلبه، هنوز مدافع هر دو نهاد حوزه و دانشگاه است.

به گزارش خبرنگار مهر، حقیقت این است که شاگردان آیت الله در مواجهه با او نمی دانند از چه لفظی بهره گیرند. به آیت الله خوانند او را یا دکتر صدایش زنند. هر چه باشد او فرزند آیت الله محمد محقق داماد، نوه دختری حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، موسس حوزه علمیه قم و داماد آیت الله میرزا هاشم آملی است. از نسب و سبب که بگذریم، او 53 سال است که خود را طلبه می داند و به دنبال علوم حوزوی و دینی است و البته از 48 سال پیش استاد حوزه علمیه قم بوده و اکنون نیز به تدریس این دروس اشتغال دارد. پیوند دوستی و معلمی با آیت الله بهشتی او را به علوم جدید نیز می کشاند و این می شود که محقق داماد، امروز دکترای حقوق بین الملل از دانشگاه لوون بلژیک دارد. با پیگیریهای مکرر توانستم، دکتر را در اتاق کارش در دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی ملاقات کنم. مصاحبه 50 دقیقه ای من با عضو سابق شورای عالی قضایی، استاد تمام دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی، مدرس مدرسه عالی شهید مطهری و رئیس گروه علوم اسلامی فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی را می خوانید.

* خبرگزاری مهر - گروه حوزه و دانشگاه: در ابتدای این گفتگو اگر میسر است از خوتان و خانواده تان برای خوانندگانی که ممکن است با شما آشنا نباشند بگویید.

- مصطفی محقق داماد: من در سال 1324 در خانواده ای کاملا روحانی متولد شدم. پدرم در زمان تولد من فقیه نامدار و جامع الشرایطی بود. متولد روستایی درنزدیکی اردکان به نام احمد آباد. نام او سید محمد موسوی بود.به مرور مردم و فضلای حوزه  چون او را شخصیتی پژوهشگر و محقق دیدند بر او نام محقق گذاشتند. بعد از ازدواج پدر و مادرم که فرزند شیخ عبدالکریم حائری یزدی بود؛ او به محقق داماد شهرت یافت.

* امکان دارد خوانندگان ما را بیشتر با پدرتان آشنا کنید.

- عرض کنم که پدر بزرگ من سید جلیل القدری بود در همان روستای احمد آباد که شغلش تعلیم علوم دینی بود. در سفری که به کربلا داشت، ناپدید شد و کسی نمی داند که در چه مکانی به رحمت خدا رفته است. این اتفاق در سنین کودکی مرحوم پدرم اتفاق می افتد و تربیت او به عهده مادر می شود. در همان دوران، بدون هیچ گونه بودجه مالی برای تحصیل علم به شهر اردکان می رود. علما چون استعداد او را بالا می بینند به اوکمک می کنند. از جمله فردی به نام شیخ غلامرضا یزدی که به پدر کمک می کند  و او را برای سفر به قم تشویق می کند.

* ایشان مرجع تقلید هم بودند؟

- خیر. زمان ایشان، دوره مرجعیت آیت الله بروجردی بود و با وجود ایشان، هیچ کس خود را در جمع مرجعیت قرار نمی داد. لکن ایشان در دو درس فقه و اصول فقه بسیار پر کار و استاد بودند و اکثر طلاب و فضلای آن دوره، شاگرد مرحوم پدرم بوده اند.

* تحصیلات شما چه زمانی آغاز شد؟

- من بعد از اتمام دوره دبستان به مدرسه فیضیه رفتم. از آنجا که ما در قم منزل داشتیم و ما نزد پدر و مادرمان زندگی می کردیم، امکانات تحصیل و در نتیجه پیشرفت بالاتری داشتیم. این شد که در سال 1336 که طلبگی را آغاز کردم. طی مدت 3 سال توانستم امتحانات سطح یک حوزه را که زیر نظر حضرت آیت الله بروجردی برگزار می شد را با موفقیت پشت سر بگذرام و حتی هدیه ای از آیت الله بروجردی بگیرم. این امتحان شامل دروس شرح لمعه و کتاب قوانین الاصول می شد که من آنها را نزد آیت الله ستوده (ره) و آیت الله اعتمادی گذراندم.
 

* سایر دروس حوزوی را نزد چه اساتیدی گذرانید؟

- مقداری از رسائل را پیش حضرت آیت الله فاضل لنکرانی و مقداری دیگر را پیش باقی اساتید که نامشان را در خاطر ندارم. کفایه را نزد آیت الله سلطانی طباطبایی. مکاسب را نزد آیت الله مشکینی می خواندم که به توصیه پدرم، نزد آیت الله منتظری رفتم. آیت الله درس مکاسب را ترک کرده بود اما با اصرار من برای بنده و فرزندش، شهید محمد متنظری درس خصوصی گذاشت. چون درس آقای منتظری کند پیش می رفت به توصیه پدر، شاگرد خصوصی آیت الله شهید دکتر بهشتی شدم که صبح ها قبل از اینکه به دبیرستان محل تدریسشان بروند به من مکاسب را درس می گفتند.

* دروس جدید را چه زمانی آغاز کردید؟

- دکتر بهشتی به من توصیه کرد که دروس جدید را هم شروع کنم. بنابراین ضمن تحصیل تا دوره دیپلم، زبان انگلیسی را هم خواندم. تا اینکه با موفقیت در آزمون دانشکده حقوق دانشگاه تهران، به تهران آمدم و به تحصیل پرداختم. با پایان تحصیل دانشگاهی طبق قانون باید به خدمت سربازی می رفتم که برای گریز از این موضوع در امتحان اجتهاد شورای عالی فرهنگ شرکت کردم. البته شرط لازم برای شرکت در این امتحان، داشتن اجازه اجتهاد از مراجع قم یا نجف بود.

* شما از کدام یک از مراجع، اجازه اجتهاد داشتید؟

- از 4 نفر از مراجع تقلید. از آقایان آملی و حائری و آقایان دیگر. بعد از دریافت مدرک اجتهاد در حالی که می شد وارد کار قضایی یا دانشگاهی شوم – چون آن مدرک معادل دکتری ارزش داشت – با اصرار علما و مراجع قم به این شهر برگشتم و شروع به تدریس کردم که تا زمانی که در قم بودم ادامه داشت.

* درس خارج را نزد کدام اساتید بودید؟

- در درس خارج حضرت آیت الله میرزا هاشم آملی لاریجانی شرکت می کردم که به تازگی از نجف به قم آمده بودند. در درس خارج دایی ام آیت الله مرتضی حائری یزدی نیز شرکت کرده ام. تقریبا سال 1343 بود که به واسطه دوستی و آشنایی مرحوم پدرم با حضرت آیت الله میرزا هاشم آملی لاریجانی با دختر ایشان ازدواج کردم.

* فلسفه را نزد چه اساتید خواندید؟

- تقریبا سال 45 یا 46 بود که دوستی با شهید مطهری موجب شد در کلاسهای خصوصی ایشان که دوره بسیار خوبی از فلسفه و منطق بود شرکت کنم. این درس را از مرحوم استاد مهدی حائری یزدی و علامه طباطبایی نیز آموخته ام.

* چرا دکتر بهشتی و خود شما نیاز به تحصیل در علوم دانشگاهی یا علوم جدید را احساس کردید؟

- حقیقت این است که قبل از نهضت امام خمینی (ره) قم حالت افسرده ای داشت. جایگاه روحانی، جایگاه مناسب و معینی نبود. عرضه علوم اسلامی هیچ راهی نداشت جز اینکه فرد یا مرجع تقلید شود. البته داشتن منبر یا پیش نماز بودن هم از راههای دیگر بود که من هیچ یک را دوست نداشتم. ضمن اینکه مثلا از میان صد هزار نفر، دو نفر مرجع تقلید می شوند که این راه هم راه مناسبی نبود. من می خواستم از دریچه و تریبون دیگری به عرضه علوم اسلامی بپردازم.

* در این جا گریزی می زنم به موضوع وحدت حوزه و دانشگاه. تفسیر شما از این عبارت چیست؟

- وحدت حوزه و دانشگاه از این منشاء بود که تا قبل از نهضت امام خمینی (ره)، حوزه و دانشگاه مقابل یکدیگر بودند. حوزویان به دانشگاهیان القابی چون "درس جدید خوانده" و "فرنگی مآب" می دادند، آنها را "بی سواد" می پنداشتند و می گفتند شما بلد نیستید قرآن و دعا بخوانید. به نگاه دشمن به آنها می نگریستند. دانشجویان هم اینگونه بودند و حوزه و حوزویان را باعث عقب ماندگی ایران می دانستند و روش سنتی را قبول نداشتند. حتی این تفکر در میان کسانی که حوزوی بودند اما لباس روحانیت را از تن خارج کرده بودند، دیده می شد.
از طرفی، دولت نیز به این اختلاف دامن می زد. چگونه؟ تمام پست های رسمی به فارغ التحصیلان دانشکده های حقوق و الهیات داده می شد و هیچ پستی به حوزویان ارائه نمی شد. حتی در امور دینی مثل دفتر ثبت ازدواج یا تعلیم شرعیات در مدارس جایگاهی برای حوزویان قائل نمی شدند.
در ابتدای انقلاب، این دو نهاد برای مقابله با رژیم شاه با یکدیگر متحد شدند. پس از انقلاب با رهبری امام خمینی به عنوان یک روحانی، دانشگاهیان از روحانیت متابعت کردند، اما این خطر وجود داشت که مثل جریان دکتر مصدق و آیت الله کاشانی، یا دانشگاهیان، حوزویان را کنار بزنند و یا بالعکس. امام خمینی (ره) در چنین فضایی خواستار وحدت حوزه و دانشگاه شدند.

* الان که دیگر در فضای ابتدای انقلاب نیستیم باز هم به این وحدت تاکید می شود. علت این تاکید چیست؟

- بله. الان دیگر در فضای انقلاب نیستیم اما برای حفظ ارزش های انقلاب نیاز به وحدت حوزه و دانشگاه داریم. برای پیشرفت کشور و آزادی و استقلال و مبارزه با استعمار.

* پس شما هم این وحدت را در هدف می بینید؟

- بله. وحدت در هدف. از اول هم بنا نبود که وحدت در روش باشد و من در اینجا هشدار می دهم که مهمترین و نیرومندترین عامل از بین برنده ارزش های انقلاب که از بن می تواند کشور را تضعیف کند، جدایی میان این دو نهاد است و این خطر الان احساس می شود. من به عنوان یک طلبه، هنوز مدافع هر دو نهاد هستم. دانشگاه، دانشگاه متدینی است. این که می روند، علما و مراجع را تحریک می کنند و می گویند دانشگاه دارد دین را تضعیف می کند، اشتباه است. از بزرگوارانی که من برای ایشان احترام قائلم دیدم این سخن را گفته اند و من قصد دارم به قم بروم و با ایشان صحبت کنم و بگویم این سخنان درست مقابل اهداف امام و نظام است. ضمن اینکه مطابق با واقع نیست. در دانشگاه افراد متدینی هستند که برخی اوقات مشابه آن در قم هم نیست. تدین بالا و عمیق. همین شهید بزرگواری که چندی پیش ترور شدند. شهید شهریاری. من با ایشان دوست بودم. مظهر تقوا بود. تقوای مثل او در هم لباسی های خودم کمتر دیده بودم. اینها بزرگ شده حوزه نیستند. البته در دانشگاه هم افراد بی دین وجود دارد. همان طور که در حوزه هم ممکن است دیده شود. آرمان موسس حوزه، حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی تقوای حوزویان بود اما چند نفر با همین لباس روحانیت اعدام شدند.

* به عنوان بخش آخر پرسش می خواهم نظرتان را راجع به موضوع علوم انسانی اسلامی بپرسم. موضوعی که این روزها داغ است و تاکید می شود علوم انسانی دانشگاههای ما باید بر اساس آموزهای اسلامی باشند.
 
- ببینید.علوم دینی، علوم خاص اسلامی هستند. مثل علم کلام، تفسیر، فقه و اصول فقه و ... . منظور این است که این علوم در دامن ادیان رشد کرده اند. نه فقط در اسلام، که در مسیحیت هم اینگونه است. بسیاری از الهیات مسیحی در دامان مسیحیت رشد کرده اند. در این علوم، پسوند دینی معنا دارد. با گذر از این قسمت به علوم انسانی می رسیم. شک نیست که اگر با نگاه خدا محوری بنگریم نتایجی داریم و با غیر این نگاه، نتیجه دیگر.
آن چه در دنیا هست تعریفی دارد. گاهی دین ندارد نه اینکه ضد دین است. به اصطلاح فلاسفه لابشرط دین است نه به شرط لای دین. اهل فن عبارت مرا درک می کنند.
نکته دیگر این است. اگر کسی بخواهد اندیشه ای را نقد و ابطال کند باید مطلب را خوانده باشد یا نه؟ سابق می گفتند در فقه، برای ابطال سحر، باید سحر خواند.
"اگر بخواهیم ببینیم، نگاه دینی به کدام روانشناسی می رسد نباید مکاتب غیر الهی را ببینیم." هر بزرگواری که این مطالب را گفته باشد، من حق دارم نظر خودم را بگویم. لازمه رقاء دانش و اندیشه اسلامی، مطالعه و گفت و گو پیرامون مکاتب و نظرات دیگر است. علم وقتی رقاء پیدا می کند که گفت و گو و رویارویی پیش آید. در غیر این صورت، علم راکد می شود. فلسفه اسلامی اگر در چالش با فلسفه غرب قرار نگیرد؛ رشد نمی کند. استاد مطهری می فرمود که اگر ناخن زنی های امام فخر رازی علیه فلاسفه نبود فلسفه اسلامی رشد نمی کرد. الان کتب فلسفه اسلامی انبوه انبوه چاپ می شود اما همه تکرار مکررات و از روی هم. چرا؟ چون فلسفه اسلامی را با مسائل روز روبرو نمی کنیم. مسئله برای آن طرح نمی کنیم. منع مطالعه علوم انسانی غرب، حرکت به سمت تاریکی است. هر دو را باید خواند. به بهترین وجه تا به جنگ هم بروند و مسئله بسازند تا رشد کنند.
 
-------------------------------------
  گفتگو: مصطفی مسجدی آرانی
کد خبر 1214325

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha