هر متني چه مقدس و چه انساني باشد خواه نا خواه براي مخاطبيني است و مخاطبين نيز به تبع در سطوح مختلف هستند، اما متن الهي كه از سوي پروردگار نازل شده، مي بايست به زبان مخاطب در بيايد و براي اين كار هم ما ناچار به توضيح، نفسير و تبيين مي شويم
وي در پاسخ به اين پرسش كه چرا متن مقدس الهي تفسير انساني مي شود و اساسا آيا متن مقدس احتياج به تفسير دارد گفت: هر متني چه مقدس و چه انساني باشد خواه نا خواه براي مخاطبيني است و مخاطبين نيز به تبع در سطوح مختلف هستند، اما متن الهي كه از سوي پروردگار نازل شده، مي بايست به زبان مخاطب در بيايد و براي اين كار هم ما ناچار به توضيح، نفسير و تبيين مي شويم. اما تفسير به ميزان درك و فهم مخاطب باز مي گردد كه تا چه اندازه از آن متن مي تواند استفاده كند. از اين جهت تفسير لازم است اما نكاتي كه بايد توجه كنيم اين است كه در تبيين و تفسير متن بايد روح متن را فهميد همانطوري كه امروز در ميان حقوقدانها به روح قانون تعبير مي شود. حقوقدانها مي گويند ممكن است ما در مورد چيزي قانوني نداشته باشيم اما روح قانون اين اقتضا را دارد، اين حقيقت هم در پديده متن بايد لحاظ شود و مفسر نيز بايد روح متن را دريابد و روح قانون الهي را درك كند و اين كار غير از مراتب علمي نياز به تهذيب نفساني است.
كوشا در ادامه تاكيد كرد: ما در طول تاريخ ادبيات، متنهاي ادبي مانند گلستان سعدي و ديوان حافظ داشتيم اما مانند اين آثار ديگر خلق نشد. به نظر من در اين آثار تنها جنبه ادبي لحاظ نشده بود بلكه آن معنويت و شعور مرموز باطني نهفته در اين آثار بود كه باعث شهرت آثار شد. لذا مفسر نيز بايد روح و معنويت متن مقدس را درك كند. به طور مثال وقتي تفسير الميزان علامه طباطبايي را در ميان ديگر تفاسير قرار دهيم خواهيم ديد كه اين تفسير يك روح خاصي دارد و اين روح مبتني بر درك عميق و شناختي است كه علامه دارد لذا معنويت الميزان تمام ابعادش را تحت الشعاع خودش قرار داده است.
مابه الامتياز تفاسير را بايد در روح تفاسير جستجو كرد و فرد با خالق اثر بايد ارتباط معنوي داشته باشد تا به او بصيرت و بينشي ويژه اهداء شود. در مرتبه انساني نيز كسي مي تواند وارد جرگه تفسير شود كه در درجه اول ادبيات قرآن را خوب بفهمد
وي تلفيق و تركيب معنويت و صفاي باطن با دانش انساني را در تفسير متون مقدس، نكته حائز اهميت دانست و گفت: من معتقدم مابه الامتياز تفاسير را بايد در روح تفاسير جستجو كرد و فرد با خالق اثر بايد ارتباط معنوي داشته باشد تا به او بصيرت و بينشي ويژه اهداء شود. در مرتبه انساني نيز كسي مي تواند وارد جرگه تفسير شود كه در درجه اول ادبيات قرآن را خوب بفهمد يعني ادبيات حاكم بر نزول قرآن را به خوبي استنباط كند، لذا فقه اللغة را خوب درك كند. يعني به عبارت ديگر در آن زمان كه آيات نازل مي شد و مردم آيات را مي فهميدند و استفاده مي كردند اين واژگان چه تعابيري داشتند.
كوشا در ادامه افزود: ديگر آنكه ما بايد ادبيات قرآن را به صرف و نحو عرضه كنيم نه آن كه جاي اين دو بر عكس باشد. در ضمن هر كسي كه معلومات بيشتري داشته باشد قطعا بينش وسيعتري خواهد داشت و كسي كه اين بينش را داشته باشد قرآن را بهتر درك خواهد كرد، اگر چه از معجزات قرآن اين است كه هر كسي با هر بينشي مي تواند بهره اي از قرآن ببرد.
اگر گروه هاي مختلفي تربيت شوند يعني نيروها را شناسايي و جذب كنيم قطعا ما مي توانيم براي جوانان، دانشجويان و گروه هاي مختلف تفاسيري گوناگون با رويكردهاي متفاوت ارائه كنيم و افراد نيز در حد توان خود از قرآن بهره معنايي ببرند و زبان گوياي قرآن در جامعه باشند
دكتر كوشا، همچنين ارائه تفسير هاي مختلف براي قشرهاي گوناگون را لازم دانست و گفت : اگر گروه هاي مختلفي تربيت شوند يعني نيروها را شناسايي و جذب كنيم قطعا ما مي توانيم براي جوانان، دانشجويان و گروه هاي مختلف تفاسيري گوناگون با رويكردهاي متفاوت ارائه كنيم و افراد نيز در حد توان خود از قرآن بهره معنايي ببرند و زبان گوياي قرآن در جامعه باشند. اما به دليل بي نظمي و نابساماني ، چنين كارهايي انجام نداده ايم و شايد نتوانيم انجام دهيم و اين نيز باعث عدم ارائه تفاسير جديد شد است.
وي نياز به تفاسير جديد كه برپايه گرايشهاي مختلف علمي انجام شود را مهم دانست و تصريح كرد: ما بايد اصل تفسير را در ابتدا درك كنيم . يعني مثلا بخواهيم تفسيري براي ماترياليستها و ماركسيستيها و يا اگزيستانسياليستها عرضه كنيم به اين شكل نيست. ما بايد در تفسير حقيقت، رويه "اصل" تفسير را داشته باشيم.
نظر شما