تفکر اصیل و آنچه اصالت در تفکر نامیده میشود دارای مؤلفهها و شاخصهای گوناگونی است و نمیتوان آنرا در یک مفهوم و واژه خلاصه کرد. تفکر اصیل به معنای این است که ما خود فکر کنیم و تنها نظریهها و صحبتهای دیگران را تکرار نکنیم.
هر شخص باید بتواند فارغ از ایدئولوژی و شعارهایی که دیگران آنرا صورتبندی کردهاند فکر و تأمل کند، این به معنای آن است که میتوان در این نظریهها و ایدئولوژیها طرح پرسش کرد و آنها را مورد سؤال قرار داد. مثلاً میتوانیم بپرسیم که آیا این نظریهها به واقع درست هستند یا نه؟
تفکری اصیل است که انتقادی باشد. تفکر اصیل باید نقادانه با موضوعات برخورد کند. تفکر نقاد تفکری است که افکار دیگر را به چالش میکشد و مورد نقد قرار میدهد.تفکر اصیل باید آگاهی بخش باشد تفکر اصیل باید سازنده، مؤثر، کارآمد و خلاقانه بوده و نشانی از تراوشهای فکری صاحب آن فکر داشته باشد.تفکر اصیل باید شهودی باشد و درک آن بلاواسطه صورت گیرد. به عبارت دیگر این نوع تفکر باید به طور مستقیم توسط صاحب فکر دریافت شده باشد.
برای داشتن تفکری اصیل که بتوان پرسشهای اساسی را طرح کند نیاز به وجدانی آگاه و ذهنی چالاک است. بر این اساس ذهن و وجدان باید توسعه یافته و رشد کرده باشند و در شرایط سالم به رشد خود ادامه دهند.
از ضرورتهای داشتن تفکر اصیل، در دوران کنونی داشتن تفکری اصیل که ویژگی آن مورد اشاره قرار گرفت نه تنها برای زمان و دوران کنونی ما بلکه برای تمام ادوار لازم و ضروری است. این ضرورت برای دوران ما از آن جهت است که نیروها و عوامل خارجی از قبیل عوامل و محدودیتهای اقتصادی، سیاسی و نظامی اذهان را به کنترل خود در میآورند. این کنترل به صورت آشکار و پنهان صورت میگیرد. این کنترل به وسیله رسانهها عمومی و شبکههای ارتباطی بیشتر میشود و تقویت میشود.از این رو موضوع آموزش حائز اهمیت است. چرا که آموزش تنها به معنای جمع آوری و گردآوری اطلاعات نیست بلکه پرورش ذهن انتقادی و اصیل از اهداف اصلی آن است.
اصطلاح "اصیل بودن" مورد مناقشه است و جای بحث و گفتگو دارد علت عدم استفاده زیاد از این واژه توسط اغلب افراد این است که اغلب آنان از این واژه برای تأکید روی استانداردهای خارجی خلوص فرهنگی و وفاداری به آنچه که می گویند استفاده می کنند؛ گویی به نوعی ملزم هستند از اقتباس یا توسعه و بسط اندیشه هایی که از خارج از فرهنگ خود نشأت می گیرد پرهیز کنند.
این مفهوم توسط مردم اغلب برای تقویت استانداردها و هنجارهای مشخص بیرونی در یک فرهنگ خاص به کار برده میشود. به عبارت دیگر در این معنا اصیل بودن به هر آنچه در فرهنگ خودی وجود دارد اطلاق میشود و هر آنچه خارج از فرهنگ محل زیست و اقامت افراد وارد آن فرهنگ میشود "غیراصیل" خواهد بود.اهمیتی ندارد که یک ایده از کجا آمده است و منشأ آن کجاست اگر حتی یک ایده به اجبار تحمیل شود افراد در پذیرش آن ایده و بسط آن بدون اینکه مسئول غیر اصیل بودن آن باشند مختار هستند.
اگر تفکر اصیل را به معنای همه نوع تفکر بکار بریم در این صورت تفکر جعلی و غیراصیل نخواهیم داشت. در این صورت شخص چیزی برای اظهار خود در مقابل دیگران بیان نخواهد کرد شک نیست در این صورت اشخاص نیاز به ارائه تصویری از خود در برابر تصویری که دیگران از او دارند، ندارد. همچنین اگر اصیل بودن به معنای همه چیز باشد در این صورت افراد نیاز ندارند خود را با انتظاراتی منطبق سازند که دیگران از آنها دارند.
اصالت در تفکر به این معنا است که شخص به ایدههایی رسیده باشد که به نحو تکراری و تقلیدی، صرفاً ایدههای دیگران را بازگو نکندالبته هیچ اشکالی ندارد که آدم با دستاوردهای بشری آشنا شود و در مقام تحری حقیقت ببیند که دیگران چه چیزی گفتهاند تا آن بخشی را که موجه میانگارد در نظام معرفتی خود جای دهد و آن بخشی را که موجه نمیانگارد در نظام معرفتی خود جای ندهد. وقتی فرد بر روی این ایدهها تأمل کند و مجدانه و صادقانه در پی احراز حقیقت برآید تا ایدههایی از درون خود او بجوشد و نه اینکه صرفاً سخنان دیگران تکرار و بسط یابد، آنگاه این تفکر اصیل میشود. شخص با تأمل کردن به یک معنا این تأملات را در درون خود نهادینه میکند و در نتیجه به نتایجی میرسد که ناشی از تفکری اصیل است. البته این مسئله جرأت میخواهد و لازم است که علاوه بر خواندن مطالب دیگران، درپارهای از امور نیز تأمل کرد تا به دستاوردهای اصیل تفکر و تأمل دست یافت.
علاوه بر اینکه ما با دادههایی که دیگران در اختیارمان میگذارند زندگی میکنیم، با آنچه که خودمان به آن باورداریم و به آن رسیدهایم هم باید زندگی کنیم و این موضوع بسیار مهم است که شخص بعد از دوره بلوغ و گذر از دوران عدم پختگی فکری، تفکر اصیل پیشه کند و مجدانه و صادقانه درپی تحری حقیقت بوده و جرأت دانستن و اندیشیدن را داشته باشد. باید توجه داشت که این امر ما را از تأملات دیگران بینیاز نمیکند. آشنایی با سخنان دیگران از جمله مقدمات و لازمه تفکرند و پس از این مقدمات است که شخص باید خودش نیز فکر کند و به نتایج خودش برسد.
در تفکر اصیل شخص هیچ پروا و ملاحظهای ندارد، خودش فکر میکند و میکوشد به نتایجی برسد، هر چند وی باید به قواعد بازی عقلانی ملتزم و مجدانه و صادقانه در پی تحری حقیقت باشد. همچنین لازم است که شخص ارزیابی و بررسی همهجانبهای از ادلهای که میتواند در دفاع از مدعیات خود اقامه کند، داشته باشد یا با ادلهای که میتواند در مقام نقد، ایضاح و توجیه مدعیات گوناگون به کار رود، آشنا باشد.
یکی از خصوصیات ذاتی انسان تفکر است بنابراین خصلت فلسفیدن و منشأ فلسفه از خصلت تفکر انسان پدید میآیند.در عصر جدید انسان را حیوان متفکر میگویند. بنابراین تفکر از آنجایی ناشی میشود که انسان برخلاف دیگر موجودات همیشه به صورت زمینه سازی میاندیشد یعنی معلوم را مقدمه مجهول قرار میدهد، این فرآیند را رشد مینامند. بنابراین درسایه تفکر نوعی فرهنگ پدید میآید و آن تفکرات اصیل یک جامعه که برخاسته از منابع فرهنگ آن جامعه است تفکر مبتنی برآن منابع فرهنگی است، تفکر اصیل میشود.
در زمینه جامعه، فرهنگ خالص نداریم فرهنگها و تمدنها با یکدیگر بده و بستان و تأثیر و تأثر دارند بنابراین اگر بخواهیم بگوییم دارای یک تمدن کاملاً بومی هستیم یا حتی در منابع فکریمان هم همینطورٰ، این از نظر واقعی امکان پذیر نیست بلکه تمدنها روی یکدیگر اصیل فکر میکنند بنابراین آن چیزی که در زمینه تفکر برای جامعه ما لازم است این است که بر حسب آموزههای اسلامی آن چه که زیباست از دیگران اخذ کنیم و آن چه که کج رسیده است را رها کنیم. بنابراین احیای تفکر بر مبنای منابع فرهنگی اسلامی خودمان ضرورت دارد اما از گرفتن بهترینهای دیگران چه از نظر اندیشه چه فرهنگ چه تمدن و صنعت بی نیاز نیستیم.
شرایط تفکر اصیل در ایران درحال حاضر فراهم شده است چراکه به استقلال سیاسی رسیدهایم. اگر ملتی استقلال خود را بدست بیاورد یعنی اعتماد به نفس داشته باشد آن خصلت اعتماد به نفس انگیزهای برای به راه انداختن آن منابع فکری و فرهنگی تمدنی میشود.
هریک از ما که بنوعی افرادی متعلق به جامعه جهانی هستیم، پیوندی و ارتباطی و تعاملاتی با جامعه جهانی وجامعهای که در آن زندگی میکنیم داریم. به طبع بر حسب نیازی که افراد انسانی در قالب حیات اجتماعی به یکدیگر دارند هریک بر حسب تخصص، امکانات و بسترهایی که از آن برخوردار هستند برای مرتفع کردن نیازهای اجتماعی یک سلسله وظایفی و رسالتهایی برای خودشان میتوانند متصور بشوند که این رسالتها خیلی از اوقات میتواند به شکل خودجوش در وجود خود آدمی برحسب شناختی که از جامعه و نیازهای آن احساس کرده شکل بگیرد.
گاهی اوقات هم براساس ارتباطات جامعه و مناسباتی که با دیگر افراد اجتماع داریم ممکن است براساس این ارتباطات، این نوع رسالتها و وظایفی که جامعه از ما انتظاردارد به ما منتقل بشود و ما متوجه آنها باشیم. درواقع ما درباره مقوله تفکر و اندیشه اجتماعی و فلسفی خودمان در جامعه باید احساس بکنیم که این مسائل و اولویتها را مورد شناسایی قرار بدهیم و آنها را تعریف بکنیم،به شکل صحیح و منطقی آنها را سامان بدهیم و سعی کنیم در جهت تأمین آن رسالت یا غایت اجتماعی که برای خود قائل هستیم حرکت کنیم.
اگر تفکر اصیل را مواجهه آگاهانه با مقوله تفکر و آنچه که برآیند واقعیات موجود در جامعه و نسبت نیازهای اجتماعی با این واقعیات است بدانیم ما باید تلاش کنیم با دریافتن هرچه دقیقتر و صحیحتر و ژرفتر از این واقعیات که میتوانیم از آن به عنوان تفکر اصیل یاد بکنیم در جهت تأمین این اندیشه و تفکر اصیل گام برداریم و تلاش خودمان را به منصه ظهور برسانیم.
اگر ما نگاه خطی به رشد جریان تاریخ و رشد جریانهای اجتماعی داشته باشیم و حرکت تاریخ و جامعه را از گذشته تا حال را در راستای این رشد و تکامل خطی بنگریم در مقایسه با گذشته شرایط شناخت و معرفت اجتماعی و فلسفی بیشتر شده است. به طبع امکانات ما و بستر اجتماعی که میتواند ما را در دستیابی به تفکر اصیل مدد رساند این امکانات بیشتر پدید آمده،شرایط بهتر و بهینهتری نسبت به گذشته فراهم شده و به همان نسبت انتظاری که ما از خودمان میتوانیم داشته باشیم در جهت ایفای نقش و رسالت خودمان در راستای حرکت به سمت تفکر اصیل نسبت به گذشته به طبع صد البته بهتر شده است.
تفکر خودش اصالتبخش است و ما نمیتوانیم از تفکر به نحو اصیل یا غیر اصیل سخن بگوییم. یعنی بگوییم دستهای از تفکر اصیل و دستهای غیر اصیل هستند. البته اگر تفکر را به معنی فعل انسانی در نظر بگیریم و از تفکر به عنوان تفکر منطقی یا فلسفی یا هرگونه تفکر دیگر که توسط انسان محقق میشود سخن بگوییم آن موقع میتوانیم از تفکر اصیل و غیر اصیل سخن بگوییم ، اما واقع مطلب این است که تفکر مقدم بر انسان است و تفکر راهبر است لذا تفکر خود اصالت بخش است. به همین جهت میتوانیم بگوییم که تفکر در باب "بودن" تفکر اصیل است ، تفکر در باب "بودن" با معنای زندگی یکی است و مراد از معنای زندگی چیستی آن است. انسان وقتی به معنای زندگی متوسل بشود آنگاه با انسانهای دیگر و دیگران در پیوند ناگسستنی وارد میشود و آنچه تفکر اصیل را رقم میزند سعه انسان در مقابل "بودن"است ، تفکراصیل چنین تفکری است.
تفکر اگر چه در زمان رخ بدهد اما ناظر بر زمان است. اگر قائل به تکامل در ساحت تفکر باشیم چنانچه در ساحت علم چنین میاندیشیم، آن گاه میتوانیم چنین فکر کنیم که شرایط رشد تفکر اصیل نسبت به گذشته فراهمتر شده است اما این تفکر است که انسان را در برگرفته نه اینکه انسان تفکر را به کار میبندد.
از آنجایی که بشر همیشه دچار وهم و خیال بوده و دریافتش با واقعیت مطابقت نداشته، اندیشه انسان را میتوان به دو بخش اصیل و غیر اصیل تفکیک کرد. اصیل آن است که درست باشد و غیر اصیل آن چیزی است که بیاساس باشد. بنابراین تفکر اصیل به تفکری میگویند که از رابطه درست انسان با واقعیت سرچشمه گرفته باشد یعنی انسان تفکرش را از اندیشه و تفکر درباره زمین و آسمان و موجودات جهان آورده باشد و خودش به صورت اسطوره و افسانه نبافته باشد ،این تفکر اصیل میشود.
ما به تفکر اصیل نیاز داریم برای اینکه ما در این جهان زندگی میکنیم و درعالم خیال و رویا نیستیم و تنها عاملی که در زندگی دست ما را میگیرد عقل و اندیشه است. ما اگر عقل واندیشهمان را درست بکار ببریم و با واقعیت طرف باشیم درست زندگی خواهیم کرد وگرنه دچار خطا و زیان خواهیم شد.
اصالت در تفکر به این معنا است که متفکر در خصوص موضوعی که اندیشه میکند ریشهها و بنیادهای موضوعِ مورد تحقیق خود را در نظر داشته باشد.برای مثال میتوان در این زمینه شخص محقق را به منزله معماری دانست که سعی میکند بنای خود را بر زمینی استوار بنیان کند. امور نظری چنین هستند و اگر پایههای استوار نداشته باشند یعنی اگر به اصل خود متکی نباشند هرگز وارد حوزه عمل که مقصود نهایی هر تفکر نظری است نمی شوند و در نتیجه برای فرد و جامعه مفید نخواهند بود.
در حوزه علوم اجتماعی نیز که با ملموسات سروکار دارد نگاه جامعه شناس و همچنین موضوعات مورد توجه او زمانی معتبر است که مبتنی بر عناصر پایهریز آن موضوع باشند.
در حوزه علوم اجتماعی نیز که با ملموسات سروکار دارد نگاه جامعه شناس و همچنین موضوعات مورد توجه او زمانی معتبر است که مبتنی بر عناصر پایهریز آن موضوع باشند.
به همان میزان که گیاه از ریشه تغذیه میکند و برگ و بار بدون ریشه معنایی ندارند و نمیتوانند به حیات خود ادامه دهند نیاز انسان به عناصری که مبین اصالت او و زمینه ساز دیدگاههای نوین هستند، ضرورتی اجتناب ناپذیر است .
هیچ چیز در خلأ استوار نمیماند مگر اینکه اصل و پایهای داشته باشد. این الگویی است که همه جوامع پیشرفته بنوعی در صدد یافتن آن هستند بطوریکه برخی از آنها بدلیل فقدان اصالت کافی در پرونده حیات خویش دست به جعل اصالت میزنند.
به نظر میرسد با توجه به پیشرفت حیرت انگیز فناوری اطلاعات در زمینههای شنیداری و صوتی امکان حصول به عقاید تردید ناپذیر گذشته یا اصالتهای مکتوم در تاریخ از طریق آزمایشات پزشکی و همچنین پیشرفتهای باستانشناسی با روشهای کشف دی ان ای و پی بردن به اصالتهای مکتوم در تاریخ بسیار آسانتر و سهلتر از گذشته شده است.
اکنون امکانات فهم بشردرسطح جهان بیشتر شده است. بشر در شرایط گذشته بیشتر جمود داشت و توقف برایش طبیعی بود. اما در شرایط فعلی جهان علل و عواملی پیداشدند که بشر میتواند بیش از گذشته به تفکر اصیل بپردازد.اما شرایط در جامعه خودمان نسبت به گذشته خیلی بهتر شده است اما باز هم موانعی و کوتهبینیهایی در کار است که جامعه ما را از حرکت فکری بخصوص در زمینه علوم انسانی باز میدارد. هنوز درعلوم انسانی دچار خمود و توقف هستیم که امید است برجمودمان در این زمینهها غلبه یابیم تا بتوانیم حرکت کنیم.
نظر شما