حالا ديگر رسم و رسومات فرق كرده . دختر و پسر خودشان انتخاب مي كنند و خودشان هم مي گويند:" غلط كرديم ، اشتباه كرديم، حالا قرار نيست كه تا آخر عمر چوب اشتباهمان را بخوريم." بعد هم خيلي با كلاس به دادگاه مي روند و توافقي از هم جدا مي شوند!
حالا ديگر حرف از يك عمر تحمل نيست. اگر گذارت به دادگاه خانواده افتاده باشد زوج هاي جواني را مي بيني كه بعد از چند ماه زندگي مشترك كارشان به اين جا كشيده است و آمده اند تا براي هميشه دندان لق در كنار هم بودن را بكنند و دور بيندازند.
حالا ديگر بنيان خانواده آنقدر سست شده كه نيازي به توفان نيست ، نسيم ملايمي هم مي تواند اين بنيان را چنان بلرزاند كه روي هم آوار شود.
زندگي مشترك مثل يك پازل به هم ريخته است. كمي حوصله مي خواهد تا قطعات اين پازل درست در كنار هم چيده شود، آن وقت مي تواني با لذت به تابلويي كه حاصل زحمات و حوصله ات است نگاه كني. مي دانم از ديدنش به هيجان مي آيي. نگو كه توان چيدن و درست كردن اين پازل را نداري، تو اين كار را در كودكي ات بارها انجام داده اي و حالا با يك پازل واقعي رو به رو هستي. پازلي كه هم قطعاتش ريزتر است و هم بيشتر. چيدنش تحمل مي خواهد و حوصله، همين!
ازدواج رويايي، زندگي واقعي
يك كارشناس ارشد مشاوره در اين باره مي گويد: زن و شوهرهاي جوان با اولين جر و بحثي كه بينشان پيش مي آيد فكر مي كنند حرف يكديگر را نمي فهمند و با هم تفاهم ندارند، پس تصميم به جدايي مي گيرند. اين در حالي است كه اكثر آن ها حتي يك بار هم سعي نمي كنند با آرامش به حرف هاي هم گوش بدهند و يا در كمال آرامش از يكديگر انتقاد كنند. هستند زن و شوهر هايي كه به مركز مشاوره مي آيند، اين افراد اكثرا فكر مي كنند كه راهي براي حل مشكلاتشان نيست. دليلشان هم از آمدن به مركز مشاوره ثابت كردن ادعاي خود مي دانند. آنها قصد طلاق دارند. اما وقتي مشكلشان كالبد شكافي مي شود، مي فهمند كه بهانه هايشان براي ويران كردن بينان يك زندگي بسيار پيش پا افتاده بوده است.
وي مي افزايد: البته مشكلات زيادي باعث طلاق مي شود. اعتياد يكي از زوجين، فقر اقتصادي، فقر فرهنگي، فراهم نبودن شرايط مناسب زندگي، همه اين ها باعث مي شود كه افراد در برابر مشكلات زندگي استقامت خود را ازدست داده و اولين راه حل را سلب مسئوليت از خود بدانند و طلاق تنها راه اين سلب مسئوليت است. داشتن اندك امكانات براي شروع يك زندگي بسيار مهم است. زوج جواني كه پيمان زناشويي مي بندند، آرزوهاي زيادي دارند، اما با بروز مشكلات اقتصادي و معيشتي و ... آرزوهاي خود را بر باد رفته مي بينند و اين امر باعث مي شود كه نسبت به هم دلسرد شوند. همين موضوع باعث مي شود كه طاقت شنيدن حرف هاي يكديگر را نداشته باشند و با كوچكترين محركي شروع مي كنند به دعوا و مشاجره و سرانجام راهي دادگاه خانواده مي شوند.
يلدا رهنما مي گويد : متاسفانه در بسياري از موارد كساني كه براي جدايي به دادگاه مراجعه مي كنند كساني هستند كه با افكاري رويايي وارد زندگي مشترك شده اند، اما بعد از ازدواج و درگير شدن با مسايل و مشكلات زندگي مشترك ناگهان با چهره واقعي زندگي رو به رو شده و دريافته اند كه توان تحمل سختي ها را ندارند، پس جا مي زنند.
يلدا رهنما در رابطه با اين موضوع كه درصد زيادي از مشكلات زوجيني كه تصميم به طلاق مي گيرند حرف نزدن آن ها با يكديگر است ، مي گويد: مدتي پيش زن و شوهر جواني كه تصميم به طلاق گرفته بودند به توصيه يكي از آشنايان خود به مركز مشاوره آمدند، بعد از ساعت ها بحث متوجه شديم مشكل اين زوج جوان خيلي پيش پا افتاده تر از آن چيزي بود كه خودشان فكر مي كردند. خانم از بوي ادكلني كه همسرش استفاده مي كرد، خوشش نمي آمد. اما هيچ وقت سعي نكرده بود با ملايمت اين را به شوهرش بگويد، بوي ادكلن او را عصبي مي كرد و به جاي اينكه مشكل اصلي را بيان كند، دست به بهانه جويي مي زد. متقابلا شوهرش نيز دوست نداشت همسرش لباسي با رنگ قهوه اي به تن كند. اما هيچ وقت هم اين موضوع را با او در ميان نگذاشته بود و سعي مي كرد با بهانه جويي اين موضوع را به همسرش بفهماند و همين سرآغاز دعوا و مشاجره مي شد.
وي مي افزايد: شايد باور اين موضوع براي خيلي از خانواده ها سخت باشد، اما معمولا بعد از كالبد شكافي مشكلات زوج ها به خصوص آن هايي كه مدت زيادي از ازدواجشان نمي گذرد به چنين نتيجه هاي باور نكردني مي رسيم.
يك روانشناس نيز در اين باره مي گويد: متاسفانه در شرايط كنوني ازدواج ها بدون در نظر گرفتن مسايل مهم زندگي و اغلب به صورت رويايي و عاشقانه صورت مي گيرد. دختر و پسر در دانشگاه يا محل كار يا كوچه و خيابان يكديگر را مي بينند. دل مي بازند و بعد هم با هزار آمال و آرزو ازدواج مي كنند. اما زندگي ديگر رويا نيست ، واقعيتي است كه بايد آن را پذيرفت ولي خيلي از زوج هاي جوان به اين موضوع واقف نيستند.
غلامحسين كريمي مي افزايد: يكي از نكاتي مهمي كه در ازدواج بايد به آن توجه كرد همطراز بودن زوجين است. تفاوت سطح فرهنگي و طبقاتي از عوامل مشكل زا در زندگي هستند. دو نفر با دوفرهنگ مختلف به راحتي نمي توانند با هم همراه شوند. زمان زيادي لازم است تا اين دو نفر بتوانند نقاط ضعف و قوت يكديگر را شناسايي كرده و راه مشترك زندگي خود را پيدا كنند. متاسفانه اكثر زوج هاي جواني كه تصميم به جدايي مي گيرند، زوج هايي هستند كه هنگام ازدواج به اين موضوع توجه نكرده اند.
وي مي گويد: همسطح بودن زوجين نكته مهمي است كه هنگام انتخاب بايد مورد توجه قرار گيرد. خانواده ها بايد با هم هماهنگي داشته باشند. وقتي دختر و پسري با هم ازدواج مي كنند اگر از نظر خانوادگي تفاوت هاي فاحشي با هم داشته باشند، نمي توانند رابطه خوبي را با خانواده يكديگر برقرار كنند و اين سرآغاز تنش هاي خانوادگي است.
دكتر كريمي معتقد است: ازدواج پيماني است كه فقط بين دو نفر بسته نمي شود. اين پيمان بين دو خانواده و دو طايفه برقرار مي شود، پس آن ها بايد يكديگر را بپذيرند. در غير اين صورت نطفه يك زندگي ناهمگون از همان لحظه اول بسته خواهد شد و اين نطفه ثمره خوبي نخواهد داشت.
وي تصريح مي كند: عوامل زيادي در به وجود آمدن اتفاقي به نام طلاق موثرند. هم عواملي كه ذكر شد و هم عواملي ديگري از قبيل اين كه زوجين سعي نمي كنند مشكلاتشان را با يكديگر در ميان بگذارند. اصولا مهمترين مشكل زن و شوهرهاي ايراني اين است كه هيچ وقت با يكديگربه بحث و گفتگو نمي نشينند و اگر هم اين اتفاق بيفتد به گونه اي است كه باعث مي شود كار به مشاجره لقظي بكشد. آن ها شروع به صحبت مي كنند اما اين در حالي است كه هيچ يك از طرفين به صحبت طرف مقابل خود با دقت گوش نمي دهد و با شنيدن اولين كلمه به دنبال جواب مي گردد. اين بي توجهي باعث مي شود خيلي از حرف ها با سوءتعبير همراه شود و نتيجه اين گونه بحث كردن هم كاملا مشخص است.
خاطره اسكويي، روانشناس نيز معتقد است: آموزش يكي از عوامل مهم جلوگيري از مشاجرات زناشويي است. دختر و پسر جواني كه با يكديگر عقد ازدواج مي بندند، بدون آگاهي داشتن از چگونگي نحوه رفتار با يكديگر زندگي مشتركي را آغاز مي كنند. زندگي اي كه پر است از سوء تفاهمات پيش آمده و پيش نيامده، آن ها هيچ شناختي از روحيات يكديگر ندارند. در واقع الان بيشتر زمان نامزدي به روابط عاطفي مي گذرد. در اين دوران هر دو طرف سعي مي كنند هر طور شده دل يكديگر را به دست بياورند در حالي كه هيچ كدام به شناخت درست و دقيق از يكديگر فكر نمي كنند، چرا كه براي اين كارهيچ آموزشي نديده اند. بافت اكثر خانواده ها سنتي بوده و مادر چون خودش با همين بي اطلاعي ها ازدواج كرده، چيز جديدي براي بازگويي به دخترش ندارد. معمولا نصيحت هايي كه به يك دختر دم بخت مي شود عبارت است از اين كه، با شوهرت مدارا كن، به حرفش گوش بده، سعي كن عنان زندگي را به دست بگيري، مواظب مادر شوهر و خواهر شوهرت باش و ... اين حرفها نه تنها كمكي به اين دختر نمي كند بلكه باعث به وجود آمدن ذهنيت هاي منفي در او شده و باعث مي شود كه خيلي سريع براي انجام اين نصايح نسبت به همه چيز موضع بگيرد.
وي مي گويد : با توجه به اين شرايط وظيفه مراكز اموزشي مثل دبيرستان و دانشگاه است كه جوانان را قبل از ازدواج با اموزش هاي لازم آگاه كند. اين آگاهي به هر دليلي نبايد سر بسته باشد. ما نبايد فراموش كنيم كه ازدواج صورت مي گيرد تا دو نفر يك جامعه كوچك را در دل جامعه اي بزرگ تر تشكيل دهند. از هم پاشيده شدن اين جامع كوچك بنا به هر دليلي باعث به وجود آمدن مشكلاتي در جامعه بزرگتر مي شود. در واقع افزايش آمار طلاق در جامعه، باعث افزايش آمار معضلات اجتماعي از جمله فساد و فحشا مي شود.
مي دانم به تنهايي ات فكر مي كني ، به روزهاي از دست رفته گذشته و در درونت فرياد مي زني .
به اين فكر مي كني كه چرا هر بار خواستي حرف بزني او نشنيد و هر بار كه او خواست حرف بزند تو از كوره در رفتي و نشنيدي، راستي چرا؟!
خوب فكر كن چند بار همه حرف هايش را شنيدي و بعد به فكر جواب دادن افتادي، چند بار به بهانه هاي مختلف از زير بار شندين حرف هايش شانه خالي كردي؟ چند بار او گفت و تو نگفتي؟ حال كه به گذشته فكر مي كني پشيماني، مي دانم. اما آيا اين پشيماني سودي هم دارد؟
راستي چرا ما ياد نگرفته ايم دلخوري مان را با زبان ساده، دور از هياهو و جار و جنجال بيان كنيم. روزي كه قرار شد همسفر اين راه پر پيچ و خم باشي چرا فكر دست اندازهاي اين راه را نكردي؟ چرا فكر روزي را نكردي كه ممكن است ناخواسته يك جاده خاكي سر راهت سبز شود؟ آيا واقعا توانايي تو در همين حد بود كه ابتداي اين جاده خاكي همسفرت را بگذاري و بگذري؟ بيا با ما نه با خودت رو راست باش. بهانه گيري هايت را به ياد بياور، آيا واقعا نمي توانستي به جاي بهانه هاي بي خودي حرفت را رك و پوست كنده بزني؟ مي دانم، لازم نيست فرياد بكشي، مي دانم او هم طاقت شنيدن نداشت. او هم فرصت گفتن به تو نمي داد. او هم كم طاقت بود. اما مي تواني دوباره از نو شروع كني. هميشه براي ساختن وقت هست. جلوي آيينه بايست. چند نفس عميق بكش. بعد رو به روي همسفرت بنشين و تمام آنچه را كه باعث شده تو به تنگ بياي برايش بگو، آرام و با نگاهي كه به او اطمينان مي دهد دوستش داري. اين حس به او طاقت شنيدن حرف هاي تو را مي دهد.
بيا پايه هاي زندگي را محكم تر از اين كه هست بنا كنيم. آنقدر كه حتي توفان هم نتواند آن را به لرزه در بياورد. كمي گذشت، اندكي ايثار، ذره اي درك متقابل مي تواند استقامت پايه هاي زندگي را تضمين كند.
طلاق واژه ناآشنايي نيست. شايد هر روز اين واژه آشنا را در روزنامه ها و مجله ها مي بينيم. داستان جدايي يك زوج ديگر را مي شنويم. فرقي نمي كند، آنها چند سال با هم زير يك سقف زندگي كرده اند، حالا ديگر زندگي مشترك فقط چند ماه طول مي كشد و اين چيزي است كه نبايد بي تفاوت از كنار آن بگذريم.
حالا ديگر دلايل طلاق هم به نسبت روزگار نو شده اند و با گذشته خيلي فرق دارند. زماني اعتياد، فقر اقتصادي، خشونت همسر و ... دلايل طلاق بود. اما الان جمله معروف " با هم تفاهم نداريم" دليل بسياري ازطلاق هاست. مي دانم گفتن و نوشتن از اين موضوع تكراري هيچ مشكلي را حل نمي كند. چرا كه در تمام اين سال ها نه تنها با گفتن ها و نوشتن ها آمار طلاق پايين نيامده كه حالا با معضل ديگري به نام بالا رفتن سن ازدواج هم مواجه شده ايم.
شايد يكي از مهم ترين دلايل اين گونه طلاق ها ناآگاهي جوانان از قواعد زندگي مشترك است. اگر معتقد باشيم كه زندگي بازي است ، پس بايد قواعد بازي را هم ياد بگيريم و يادگيري آموزش مي طلبد. امري كه سالهاست به دست فراموشي سپرده شده است.
شايد بتوان گفت يكي از عمده دلايل طلاق عدم آگاهي افراد از چگونگي زندگي زناشويي است.
نظر شما