به گزارش خبرنگار مهر، برگزاری کنگره بین المللی بیهوشی در اهواز فرصتی مغتنمی شد تا بتوانیم به مناطق محروم خوزستان سری بزنیم و از نزدیک پای درد و دل مردم خونگرم و مهمان نواز خطه جنوب کشور بنشینیم.
روستای دارخوین در 40 کیلومتری شهر اهواز، یکی از این مناطق محروم بود که فرصت شد دقایقی هرچند کوتاه حرفهای ناگفته آنها را بشنویم و بنویسیم.
ساعت حدود 10 شب بود که داشتیم از آبادان به اهواز برمی گشتیم. راننده مینی بوس خبرنگاران که از اهالی اهواز بود، خودرو را برای نماز و استراحت در نزدیکی حسینه ای متوقف کرد.
به محض اینکه از مینی بوس پیاده شدیم به یکباره تعدادی از مردان حاضر در حسینیه به خبرنگاران نزدیک شدند و از آنها خواستند که حتما برای استراحت و صرف چای به حسینیه بیایند. اصرار آنها که اغلب دشداشه (لباس مردانه عربی) بر تن داشتند، باعث شد تا بچه ها برای استراحت و گفتگو با اهالی آنجا وارد حسینیه شوند.
آن موقع شب هوا سرد بود و مردان آنجا برای گرم کردن حسینیه از چوبهای ذغال شده استفاده می کردند. چای آوردند و تعارف کردند. چای عربها اغلب پر رنگ است و در استکانهای خیلی کوچک صرف می شود.
یکی از مردان عرب در معرفی اهالی روستای دارخوین گفت که از عشیره نواصر یکی از بزرگترین عشایر عرب هستند.
در بین مردان حاضر در حسینیه که تعدادشان به حدود 20 نفر می رسید، مردی سن بالا با عبای قهوه ای رنگ که داشت قلیان می کشید، توجه خبرنگاران را جلب کرد. بعدا فهمیدیم که او شیخ آنهاست و افرادی که در این مکان هستند، پسران و نوه های مرد هستند.
در این بین، یکی از جوانان حاضر در آن مجلس که به گفته خودش مدرک مهندسی مکانیک دارد، دوست داشت بیشتر از سایر مردان با حرفهایش به ما بگوید که چقدر مشکل دارند و کسی به فریاد آنها نمی رسد. اما سر و صداهای او باعث شد تا یکی از پسران شیخ از خبرنگاران تقاضا کند تا حرفهای او را به گوش مسئولین برسانیم.
او حرفهایش را اینگونه آغاز کرد؛ بعد از شکست حصر آبادان نیروهای نظامی برای دفاع از مناطق جنوبی کشور در زمینهای این منطقه مستقر شدند. من خودم از نزدیک شاهد بودم که رزمندگان برای دفاع از سرزمین مان از جان مایه گذاشتند. آنها مجبور بودند در زمینهای زراعی سنگر و خاکریز بزنند تا بتوانند تجهیزات نظامی را مستقر کنند.
بعد از پایان جنگ هم این نیروها به مدت 8 سال در این منطقه مستقر بودند. اما بعد از رفتن آنها، زمین های زراعی ما که حدود دو هزار هکتار می شود، همچنان به صورت سنگر و خاکریز باقی مانده و ما نمی توانیم از این زمینها برای کاشت محصولات کشاورزی استفاده کنیم.
حرفهای این مرد، گلایه و درد و دل همه مردان روستای دارخوین بود که به گوش هیچ شنونده ای نرسیده بود و بچه های خبرنگار تصمیم گرفتند و قول دادند که مشکلات آنها را انعکاس دهند.
دو هزار هکتار زمین حاصلخیز که سالهای سال بدون استفاده مانده بود، اگر زیر کشت می رفت می توانست زندگی آنها متحول کند اما هر بار که گلایه و شکایت شان را به مسئولان استانی اعلام کرده بودند، هیچ پاسخ قانع کننده ای نگرفته بودند که آنها را به ادامه ماندن در آن منطقه امیدوار کند. به همین خاطر در این سالها تعدادی از اهالی دارخوین از این روستا رفته بودند.
مردان حاضر در حسینیه وقتی با این سئوال خبرنگاران مواجه شدند که چرا خودتان نسبت به تسطیح و هموار سازی این زمینها اقدام نمی کنید، پاسخ دادند که پول زیادی می خواهد و ما توان پرداخت آن را نداریم.
آنها متفق القول گفتند که ما می دانیم رزمندگان ما می بایست از این زمینها برای دفاع از آب و خاک میهن مان استفاده می کردند اما بعد از گذشت 20 سال از پایان جنگ، کشور نیاز به تولید و کار دارد. ولی وقتی این زمینها زیر کشت نمی رود، هم ما ضرر می کنیم و هم دولت که نمی تواند محصولات کشاورزی بیشتری داشته باشد.
یکی از پسران شیخ گفت: در حال حاضر فقط نزدیک به 30 هکتار زمین کشاورزی برای حدود 40 خانوار این روستا باقی مانده است و به همین خاطر بیشتر جوانان عشیره بیکارند. ما مجبوریم برای کار به شهرهای دیگر مهاجرت کنیم.
این مرد عرب زبان در جواب خبرنگاران که سئوال کردند مسئولان چه پاسخی به پیگیریهای شماه داده اند، گفت: به ما گفتهاند که فعلا اعتباری برای بازسازی زمینهای شما نداریم...
این آخرین حرف مرد عرب زبان ساکن روستای دارخوین بود اما در دلش هزاران حرف ناگفته باقی مانده بود که شاید اگر کمی بیشتر مانده بودیم، می توانستیم آنها را هم بشنویم.
نظر شما