به گزارش خبرگزاری مهر، فوریسون در مقاله خود نوشته است: اما آلمان به زمین خورده و از پای در آمده، چارهای نداشت جز آنکه تسلیم خواست فاتحان شود. در دادگاه نورنبرگ و در صدها دادگاه علنی دیگر به آلمان اجازه داده نشد تا آزادانه از خود دفاع کند و حتی بدون یک مدرک و دلیل واقعی، بدون یک گزارش کارشناسی فنی و علمی، فاتحان، این کشور را محکوم به انجام اعمال نفرتانگیز و غیر قابل باوری کردند. آلمان، به زانو در آمده و اتهامات را پذیرفت و اکنون 60 سال است که رؤسا و نخبگان این کشور به عنوان طرف شکست خورده و مغلوب، داوطلبانه به خود شلاق می زند.
در واقع آلمان انتخاب دیگری نمیتواند داشته باشد. حتی اگر یکی از رؤسای بلندپایه کشور، دروغ "هولوکاست" را رد کند، داد و فریاد یهودیان و انزجار رسانهها در ابعادی چنان عظیم بلند میشود و در نهایت به بایکوت آلمان منتهی خواهد شد. بورس آلمان سقوط خواهد کرد و مستقیماً به سوی بیکاری جمعی و نابودی پیش خواهد رفت. تجدیدنظرطلبان به طور مفصل و تمام و کمال ثابت کردهاند که هیچگونه فرمانی از جانب هیتلر مبنی بر کشتن یهودیان نه وجود داشته است و نه حتی میتوانسته وجود داشته باشد. دلیل آن این است که طی جنگ، کاملاً احتمال داشت که سربازان یا افسران آلمانی متهم به قتل حتی یک یهودی (مرد یا زن) به شورای جنگ احضار شده و محکوم به مرگ یا مجازاتهای دیگر شوند. البته این بدان معنی نیست که مثلاً ارتش آلمان، مانند تمام ارتشهای دیگر دنیا در اوج خشونت و به خصوص در برابر تک تیراندازان و پارتیزانها، مبادرت به زیادهروی و اعمال نفرتانگیز در قبال افراد غیر نظامی نکرده است. در آلمان حزب ناسیونال- سوسیالیست هیچ حکم یا دستورالعملی مبنی بر کشتن یهودیان، هیچ گونه بودجه، هیچ دفتر و نهاد و مقام مسئول برای به اجرا درآوردن این سیاست وجود نداشته است.
در 20 ژانویه 1942 در گردهمایی موسوم به "کنفرانس وانزی" پانزده نفر از مقامات رسمی آلمان طی چند ساعت در مورد سیاست اخراج موقتی یهودیان از حوزه اروپا یعنی تا پایان جنگ از به کار گماردن اجباری مردان و زنان یهودی قادر به انجام کار، صحبت کردند و در حین همین جلسه تصمیم گرفته شد تا پس از جنگ، یک "احیا" یهودی در خارج از اروپا صورت بگیرد و سلولهای رویش کننده آن بهترین عناصر یهود خواهند بود که از اخراج و کار اجباری، زنده بیرون آمده باشند.
پیش از جنگ و نیز در ابتدای جنگ، آلمانها به طور جدی در نظر گرفته بودند تا به عنوان راه حل یهودیان اروپا را در جزیره ماداسگار اسکان دهند. این ایدهای بود که از سال 1937 از سوی رؤسای لهستان، فرانسه، انگلیس و حتی از طرف "کمیته توزیع مشترک یهودیان آمریکا" مورد مطالعه قرار گرفته بود، که با اوجگیری جنگ، ناچار به چشمپوشی از آن شدند. با سکونت یهودیان در فلسطین، مخالفتی قطعی صورت گرفته بود. در ژانویه 1944، وزیر امور خارجه آلمان در مذاکره با انگلیسیها به آنها اعلام میکند "به پذیرایی 5000 یهودی- 85 درصد آنها بچه و 15درصد بزرگسال اقدام کنند، که فقط به شرطی امکانپذیر است که آنها را به طور قطعی در بریتانیای بزرگ سکنی دهند و از مهاجرت آنها به فلسطین ممانعت و جلوگیری شود.
دولت رایش حاضر به انجام مانوری نیست که به یهودیان اجازه میدهد تا مردم شجاع و شریف عرب را از سرزمین مادریشان فلسطین بیرون برانند. این مذاکرات نمیتواند صورت بگیرد مگر آنکه دولت انگلستان، آمادگی خود را برای اسکان یهودیان در خاک بریتانیای کبیر و نه فلسطین، اعلام کند و تضمین نماید که آنها (یعنی یهودیان) به طور قطعی در انگلستان ساکن شوند."
18 ژانویه 1945، "هاینریش هیملر" پس از ملاقاتش با "ژان ماری لوزی"، رئیسجمهوری سوئیس، که نقش میانجی آمریکائیان را ایفا میکرد، در یادداشتی شخصی چنین می نویسد: "باز هم نظرم را در مورد یهودیان به او گفتم. در کشور ما، یهودیان باید کار کنند، و مسلماً کارهای سخت مانند ساخت جاده، کانال و نیز کار در معادن را انجام دهند که یقیناً آمار بسیار بالایی از مرگ و میر را برای آنها در پی دارد. پس از بحث و گفتگو در مورد بهبود وضعیت یهودیان، تصمیم گرفته شد تا از آنها در کارهای معمولی استفاده شود، ولی به هر حال مانند هر آلمانی دیگر، موظف به گذراندن خدمت سربازی در ارتش هستند.
بدین ترتیب، نظر ما در مورد مسئله یهودیان چنین است: "ما به هیچ نحوی از انحاء علاقهای به مواضع آمریکا و انگلیس در قبال یهودیان نداریم. آنچه کاملاً واضح است آن است که ما حضور یهودیان را به دلیل تجربیات زیادی که از جنگ جهانی به دست آمده است، نه در آلمان و نه در هر فضای حیاتی دیگر متعلق به ما، نمیخواهیم و وارد هیچ بحثی نیز در این مورد نمیشویم. اگر آمریکا یهودیان را میخواهد، ما از تقدیم آنها به آمریکا خوشحال خواهیم شد. در ضمن باید به ما تضمین داده شود که اگر ما اجازه دادیم تا عازم سوئیس شوند هرگز به سوی فلسطین رانده نشوند. زیرا میدانیم که عربها نیز پذیرای یهودیان نیستند، همانطور که ما آلمانها خواهان آنها نبودیم. ما به خود اجازه چنین وقاحتی را نمیدهیم که یهودیان جدید دیگری را به سوی این ملت بیچاره که قبلاً از طرف یهودیان شکنجه و عذاب داده شدهاند، بفرستیم.
امروز تبلیغات یهود و صهیونیستی قصد دارد به این افراد لطمه وارد کند، همانطور که به تمام دنیا لطمه وارد میکنند. تبلیغات یهود، متفقین را متهم میکند به اینکه در تمام طول جنگ نسبت به سرنوشت و وضعیت اسفبار یهودیان بیتفاوت بوده اند. آنها واتیکان، کمیته بینالمللی صلیب سرخ و همچنین یهودیانی را که طی جنگ، عضو و جزئی از شوراهای یهودی بودند، متهم به ارتباط با آلمانها میکنند.
اکنون زمان آن است که بر این موج اتهامات، نقطه پایانی گذارده شود، اتهاماتی که ریشه در اسطوره و افسانه "هولوکاست" دارد.
از دهه 1980، مورخان و نویسندگان مهمی که تعدادی نیز یهودیالاصل بودند، بالاخره متوجه قوت استدلال تجدید نظرطلبان شدند و در نتیجه بسیاری از اعتقادات خود را به دکترین "هولوکاست" و "اتاقهای گاز" دروغین آن و ادعای "6 میلیون قربانی" ، رها کردند و در عین حال به موازات آن، نمایندگان ارشد صهیونیسم به تدریج ناچار شدند تا قسمتهایی کلی از اعتقاد خود به مدینه فاضله "اسرائیل بزرگ" را رها کنند. این دو اعتقاد، این دو اسطوره، که هر دو در واقع یکی است در نهایت به زبالهدان تاریخ ریخته خواهند شد.
ایران و رئیس جمهور آن، محمود احمدی نژاد، نوک حمله خود را برضد این اسطورههای دوگانه قرار دادهاند، و باید گفت که نه تنها فلسطین بلکه جامعه عرب و مسلمان و تمام دنیا باید قدردان آنها باشند.
نظر شما