مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به قیام و حرکت امام حسین(ع) بود. عرض کردم این قیام صحیفه ودروسی برای ابنای بشر در ابعاد گوناگون معرفتی و معنوی، فضیلتیِ انسانی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی بود. امام حسین(ع) مصلحی غیور و انسانی ضد غرور بود؛ نه خود مغرور بود و نه دیگران را مغرور کرد؛ بلکه از مغرورین دستگیری کرد و می خواست آنها را از ورطه غرور نجات دهد. به همین دلیل اولین سخنرانی ایشان در روز عاشورا در رابطه با ریشه غرور، یعنی مسائل دنیوی بود.
جلسه گذشته بحث ما به اینجا رسید که یکی از فطریات انسان این است که حیات جاودانه میخواهد و در عین حال می خواهد از نظر کیفی هم خوش باشد؛ یعنی این خواسته فطری هم جنبه کمی دارد و هم جنبه کیفی دارد؛ هر دو هم درست است. کمی یعنی همان عمود زمانی، جاودانگی و استمرار حیات. کیفی یعنی چگونگی؛ در دنیا چگونه باشم؟ خوش باشم.
خدایی که طلب را خلق کرده، مطلوب را هم خلق کرده است
اینجا تذکری دهم و بعد وارد بحثم شوم؛ منشأ این طلب که جزء فطریات هم هست، چیست؟ همینطور گامبهگام پیش میروم. منشأ این طلب، حب به ذات است. چون خودم را دوست دارم، نمی خواهم فانی شوم؛ این حب به ذات، هر دو طلب است. هم می خواهم فانی نشوم، هم میخواهم خوش باشم. از این مطلب رد میشوم، چون میخواهم بحثم را ادامه دهم.
اما این مسأله که خداوند این میلِ فطری جاودانگی و خوشی در جاودانگی را در انسان نهاده است و از ودایع الهی است، بحثی است که در جلسه ما نمیگنجد. ولی چون اینها می ماند، من فقط برای اهل تحقیق اشاره می کنم. مسأله این است که خداوند چیزی را گُتره و بیهوده خلق نمیکند.
در خلقت الهی بیهودگی نیست. خدا هم طلب جاودانگی و هم خوشی را در وجود من گذاشته است. آیا می شود خدا این طلب را در من بگذارد ولی مطلوبش را خلق نکند؟ آیا ممکن است خدا من را تشنه کند، اما آب را خلق نکند؟ نعوذ بالله؛ از خدا چنین چیزی بعید است که تشنگی را قرار دهد، اما آب را خلق نکند؛ هیچ وقت اینگونه نمی شود.
خدا در نهاد من طلب جاودانگی و بودِ همیشگی را نهاده است، پس معلوم می شود بودِ همیشگی را هم خلق کرده است. نمیشود طلب باشد، اما مطلوبش که جاودانگی است نباشد. نمیشود خوشی را بخواهم اما خوشی همراه با جاودانگی را خلق نکرده باشد. او طلب را در من نهاد، پس مطلوب را هم خلق کرده است. می خواهیم برویم سراغ اینکه اینها همه حسابشده و همسو با خلقت است. ادامه حیات و بودِ همیشگی همراه با خوشی، جزء ودایع الهی است؛ اما چگونه آن را به دست آوریم؟
جاودانگی و خوشی نزد خدا است
می روم سراغ آیات و چندآیه را مطرح می کنم. در سوره نحل میفرماید: «مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» (سوره النحل آیه 96) آنچه نزد شما است، یعنی همین امور مادی، فانی می شود؛ اما آن چیزی که پیش خدا است، در آن فنا راه ندارد. آیا خدا میگوید پیش من هست و به تو نمی دهم؟ میخواهم جگرت را بسوزانم؟! نعوذ بالله؛ کسی اینطور بچهگانه فکر نمی کند. پس خدا چه می خواهد بگوید؟ می خواهد بگوید این میل بقا را که در نهادت گذاشتم و از فنا گریزان هستی، این مطلوب تو، یعنی بقا پیش من است؛ اگر بخواهم به تو می دهم و راه رسیدن به آن را هم یادت دادهام.
جملاتی را که امام حسین(ع) به کار گرفته، از علی(ع) است و این دو بزرگوار هم از آیه قرآن گرفته اند. در سوره قصص دارد: «وَ مَا أُوتیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ زینَتُها وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى أَ فَلَاتَعْقِلُون»(سوره القصص آیه 60) یعنی آنچه به شما داده شده استمتاع زندگی دنیا است؛ اما آنچه نزد خداست، خیر و اَبقی است. دو کلمه «خیر» و «اَبقی» را به کار می برد.
در سوره اَعلی میفرماید: «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى»(سوره الاعلی آیات16و17 ) اول کیفیت و بعد هم کمیت، هر دو را می آورد. آنچه پیش من است از نظر کیفیت، خوب است؛ یعنی خوشیِ خالص است و خیر مطلقی است که در آن شر راه ندارد. اَبقی هم یعنی اینکه جاودانه است؛ این چیزهایی که شما در دنیا می بینید، همه فانی هستند، اما آنچه که پیش من است، جاودانه است. هر دو را داریم؛ هم خوشی مطلق، هم جاودانگی و استمرار حیات.
نعوذبالله خدا همه اینها را می گوید برای اینکه جگر ابنای بشر را بسوزاند؟! در این آیات چندین نکته وجود دارد. من نمی خواهم تفسیر بگویم، ولی اشاره می کنم. یکی اینکه اینها را دارد برای چه کسی می گوید؟ برای من و تو دارد می گوید. معلوم می شود دارد آنچه را که من و تو می خواهیم امضا می کند. میگوید تو چه می خواهی؟ تو برای خودت بقا و خوشی می خواهی، من هم برای تو همین را می خواهم.
زندگی دنیا بازیچه است
می گوید آن چیزی را که تو می خواهی، پیش من است؛ اما تو راه گم کرده ای. حالا اشتباه کجاست؟ اشتباه در این است که تو در دنیا یک سنخ اموری را دیدی و خیال کردی که با این امور سعادتمند می شوی و در زندگی خوشی پیدا می کنی. عرض کردم امام حسین(ع)و علی(ع) واقعیتگرا هستند، نه ذهنیتگرا؛ چون دیدند که امور دنیایی فانی می شود. ما هم داریم همین را می بینیم. اینها رو به فنا میرود.
حالا من آیۀ شریفه را میخوانم. در سورۀ حدید دارد: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ»( سوره الحدید آیه 20 ) بدانید که زندگی دنیا جز این نیست که بازیچه و بیهوده و زینت و مایۀ افتخار و بیخودی خوش بودن است و کوشش کردن در فراهم آوردن اموال و اولاد و.... مثل بارانی می ماند که به زمین می بارد و همهجا را سرسبز می کند؛ چقدر لذت می بری که سرسبز شد! اما در نهایت این سبزهزار، زردهزار میشود، بعد هم در هم شکسته و خُرد و پراکنده می شود و از بین میرود.
امام حسین و علی(علیهماالسلام) همین را میگویند که ما به چشم می بینیم و واقعیت است. حسین(ع) روز عاشورا می گوید به دنیا نگاهی کنید؛ ببینید نوها کهنه میشود و همه چیز از بین میرود. تویی که دنبال استمرار حیات و جاودانگی هستی، چرا دنبال دنیا و حیات دنیا هستی؟ دنیا اگر میتوانست، خودش را نگه می داشت و دوامِ وجودی خودش را تأمین می کرد. وقتی خودش ناپایدار است، تو چگونه پایداری را از او می خواهی؟ اگر بنا بود به من پایداری بدهد، خودش پایدار بود.
عقل، راه شناسایی حیات جاودانه
هم علی(ع) در نهجالبلاغه و هم حسین(ع) در روز عاشورا، دقیق و حسابشده و ظریف این مطلب را بیان میکنند. میفرمایند شما به دنبال استمرار حیات و بقا و خوشی هستید؟ این امور دنیایی نه به شما استمرارِ حیات و زندگی جاودانه و هستی مطلق میدهد و نه به شما خوشیِ مطلق می دهد. این واقعیتگرایی است. وقتی من جاودانگی و خوشی مطلق می خواهم، از آن طرف هم باید خدا این دو را خلق کرده باشد؛ نمی شود طلب بیاید، مطلوب نباشد؛ اگر طلب را در وجود ما گذاشت، مطلوب هم هست. به من تشنگی داده، آب را هم باید خلق کند. حالا این مطلوب کجا است؟ در محل این مطلوب و کیفیت رسیدن به آن اشتباه کردی. من نمی توانم این را با ابزار مادی نشان دهم. پس چگونه می توان درکش کرد؟
در ذیل آیه «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى» که برایتان خواندم، می گوید: «أَ فَلَا تَعْقِلُون؟». باید سر عقل بیایی تا بفهمی. این را دیگر نمی توانم به چشمانت نشان دهم. اینجا باید عقلت را به کار بیندازی تا بفهمی که مسأله، نشئه دیگر و ماورای مادیت است. همۀ اینها در معارف ما مطرح است. حسین(ع) هم دقیقاً مطالب را روشن کرده است. من نمی توانم این را با این ابزار مادیت، نشان دهم. باید عقلت را به کار بیندازی تا این مطلب را بفهمی.
متاع دنیا!
از آن طرف، در ذیل سورۀ حدید دارد: «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُور» (سوره الحدید آیه 20) این تعبیر که زندگی دنیا متاع غرور است، در چند آیه وجود دارد. اصلاً متاع یعنی چه؟ متاع از نظر معنای لغوی آن وسیلهای است که انسان وقتی با آن کاری را انجام داد، آن را دور می اندازد. وقتی که با ابزار کار کردم و کارم تمام شد، آن را دور می اندازم. «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُور». یعنی زندگی دنیا، وسیله ای است که باید از آن استفاده کنی و بعد هم آن را دور بیندازی؛ ولی همین زندگی دنیا تو را فریب داده است. حیات دنیا، متاع و وسیله ای است که باید دور انداخته شود، اما همین وسیله تو را فریب می دهد.
وعده خدا حق است
به تعبیر ما طلبهها «إن قُلت»! یعنی اگر اشکال بگیری که خدا این طلب را به من داده که میخواهم همیشه باشم، نمیخواهم بمیرم و بعد هم خوشی می خواهم، هم کم و هم کیفش را می خواهم، خدا هم آن را خلق کرده است، این را هم قبول دارم که پیش خدا هم هست، «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ». اینها همه آیات قرآن است؛ اشکال این است که نکند این حیات همیشگی و خوشی مطلق را به ما ندهد! حالا چه کار کنم؟! ما تمام اینها را در معارفمان و در قرآن داریم که: «إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ». در آیاتی غرور را مطرح می کند، همان جا می گوید: «إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لَا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُور»(سوره لقمان آیه 33) خیال نکنی که خدا آن مطلوب فطری را به تو نمی دهد؛ نه، وعدۀ الهی تخلف ندارد. تو فریب نخور، خدا آن مطلوب را به تو می دهد، راهش را هم به شما می گویم که چگونه می دهد.
حسین(ع)راهش را در یک جمله کوتاه بیان میکند: «یَا عِبَادَ اللهِ اتَّقُوا اللهَ»؛ بعد وارد میشود و شروع میکند دنیا را توضیح میدهد. آیا دنیایی که نمی تواند خودش را نگه دارد، به تو جاودانگی و خوشی می دهد؟ دقیقاً ریشه های اساسی آنچه را که برای انسان غرورآور است مطرح می کند.
خیال کردی با دنیا سعادتمند می شوی؟ در زندگی خوشی پیدا می کنی؟ نه، اشتباه کردی. حالا این بحث مطرح است که چه می شود با اینکه می بینم دنیا اینگونه است، باز هم اشتباه می کنم؟ اینها را هم قرآن گفت، هم علی(ع) بیان فرمود و هم حسین(ع) مطرح می کند. واقعیتهایی است که دارم می بینم، کور نیستم، پس چرا این اشتباه را می کنم؟ بحث بعدی ام این است که چرا اشتباه می کنم. چه می شود که انسان در این ورطه غرور قرار می گیرد و فریب میخورد؟ با اینکه اینها واقعیتگرایی بود و توهم نبود. با اینکه همه با خلقت و فطرت من همسو بود، چطور می شود که باز فریب میخورم؟ این بحثِ بعدی من است.
...............................................................
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله مجتبی تهرانی
نظر شما