۱۸ بهمن ۱۳۸۹، ۱۰:۵۵

اندیشه و متفکران پیشرو-34/

شالوده‌شکنی اندیشه‎های پیشین به تفکر پیشروانه می‌انجامد

شالوده‌شکنی اندیشه‎های پیشین به تفکر پیشروانه می‌انجامد

عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در مورد اندیشه پیشروانه گفت: براساس بصیرتی که در یک فیلسوف و اندیشمند شکل می‎گیرد نگرش واسازی یا آنچه را که در مغرب‌زمین تحت عنوان شالوده‌شکنی داریم اندیشه پیشروانه است.

دکتر قاسم پورحسن در مورد اندیشه‎های پیشروانه و متفکران پیشرو به خبرنگارمهر گفت: ما بطور کلی سه فهم از اندیشه پیشروانه داریم. فهم اول به مثابه هضم پایه‏های اندیشه‎ای پیشین است یعنی بنوعی تأسیس یک اندیشه را منوط به گسست تام از اندیشه‏‎های پیشین کنیم. در بعضی از فیلسوفان مغرب‌زمین مانند نیچه و در فلسفه اسلامی هم مانند ذکریای رازی این مسئله شکل گرفت. معنای دومی که از نقش پیشرو داریم به معنای نه انکار گذشته بلکه دست زدن به تدوین یک نظام کاملاً نو و جدیدی است. به عبارت دیگر تنها عناصر و بنیادهای تفکر جدید را می‎بینیم بدون اینکه متوجه گذشته باشیم و آنها را نقد بکنیم. شاید دکارت در فلسفه غرب نقش جدیدی را ایفا کرد و ملاصدرا یا سهروردی در فلسفه اسلامی را به همین مثابه می‏توانیم تلقی کنیم.

وی افزود: معنای سوم از پیشرو بودن این است که بتوانیم بر اساس بصیرتی که در یک فیلسوف و اندیشمند شکل می‎گیرد نگرش واسازی یا آنچه را که در مغرب زمین تحت عنوان شالوده شکنی داریم داشته باشیم . برای مثال دریدا معتقد است که آستین نخستین اندیشمندی است که دست به شالوده شکنی زده است. وقتی که آستین نظریه زبان معمولی را بیان می‎کند درمقابلِ کمبریجی‎ها و فلسفه تحلیلی، یک نقش پیشروانه را از او می‎بینیم یا وقتی ابن‌سینا دست به نقد ارسطو در بعضی از مباحث مانند نفس می‏زند دست به یک بازسازی می‎زند. پس در معنای سوم نظریه واسازی یا بازسازی را به مثابه رویکرد پیشروانه داشتن می‎گیریم.

عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی درادامه تصریح کرد: عناصر مهم در تفکر پیشروانه باید به تلقی‎ای که از این مفهوم داریم برگردد. آن چیزی که در مغرب زمین و در فلسفه اسلامی می‎توانیم از آن دفاع کنیم همین معنای سوم است. معنای سوم به‌نوعی هم به گذشته و اندیشه پیشینیان نظر دارد و هم در بسترهای آن اندیشه، دست به بازسازی می‏زنیم. بنابراین این دیدگاه امکان می‎دهد که بر اساس تحلیل و فهمی که از گذشتگان و پیشینیان داریم بتوانیم به دیدگاه نو و جدیدی برسیم که البته دست زدن به خلاقیت و نوآوری و ابتکار بستگی به بصیرتهای فیلسوف دارد.

این محقق و پژوهشگر حوزه فلسفه یادآورشد: گفتگویی بین ابوحاتم رازی و ذکریای رازی در کتاب اعلام النبوه است که دقیقاً برمی‎گردد به اینکه آیا ما می‎توانیم بدون توجه به مواریث گذشته اندیشه جدید و کاملاً نویی را مطرح کنیم که هیچ نسبتی با گذشتگان نداشته باشد. ابوحاتم رازی معتقد است که گذشتگان ما مواریثی را به جای گذاشتند که هیچ تفکر پیشروانه یا نویی بدون توجه به آن اندیشه‏ها امکان پذیر نیست. ذکریای رازی هم معتقد است که ما می‎توانیم بر اساس نوآوری و خلاقیتی که در ذهن یک فیلسوف است اندیشه‎های پیشینیان را کنار بزنیم و یک راه و تفکر جدیدی را بنا کنیم. این پیشینه فوق‌العاده نیرومندی در تفکر و فلسفه اسلامی دارد عین همین مسئله در فلسفه غرب در کانت و هگل و هایدگر اتفاق می‎افتد.

این استاد گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی ادامه داد: وقتی که نگاه می‎کنیم می‏بینیم که هایدگر مهمترین فیلسوف سده بیستم بابازگشت به مواریث پیشا سقراطیان دست به تفکر جدیدی می‏زند. البته هایدگر خودش تأکید می‏کند که در صدد تأسیس نظام جدید نیست اما این تفکر، تفکر نویی است که به جای پرسش از هستنده از خود هستی بپرسید. بطور کلی باید چند نکته را در این مسئله مهم توجه کرد. نکته اول بصیرتهایی است که یک فیلسوف دارد. اینکه این بصیرتها از کجا شکل می‎گیرد تا به آن یک نقش پیشرو بدهد. بی‌تردید بخشی از آن مربوط به مطالعه، نگاه و نگرش او به اندیشه و نگرش پیشینیان و گذشته است و بخشی از آنها مربوط به بصیرتها و ادراکات نویی است که توانسته به‌دست بیاورد.

پورحسن درادامه اظهارداشت: نکته دوم این است که ما تصورمان این است که هرنوع اندیشه پیشروانه‏ای به معنای مخالفت و نقد سنتها و مواریث پیشین اس.ت در کل چنین امری در مغرب زمین شکل گرفته است تصور می‏کنیم که ما باید در همه اندیشه‏ها بازسازی کنیم. وقتی گادامر نظریه امتزاج افقها را مطرح می‏کند معتقد است که مواریث گذشته نیرویی برابر با نیروی امروزی و افق جدید دارد. هماوردی این دو نیرو سبب می‏شود که ما به یک فکر جدیدی بتوانیم دست پیدا کنیم و دست به شکوفایی بالندگی به معنای جدیدی بزنیم. آفرینش دقیقاً به همین معنا است. پس امتزاج و ترکیب دونیروی متفاوت مربوط به آینده و گذشته سبب می‏شود که ما به خلق معنای جدید دست بزنیم.

وی تصریح کرد: بنابراین باید توجه داشته باشیم که نقش پیشروانه به هیچ وجه به معنای انکار، ابطال و یا از بین بردن مواریث و سنتهای پیشینیان نیست آنچنان که ما در تفکر پوزیتویستی این دیدگاه را داشتیم که آنها در صدد ابطال و رد همه معرفتهای کلاسیک پیشین بودند که درباره معرفتهای بشری شکل گرفته بود . نکته سوم این است که ما در جامعه هنوز تعریفی روشن از تفکر پیشرو بودن نداریم. باید دقیقاً بدانیم تعریف تفکر پیشرو چیست و عناصر و بنیادهای آن کدام است و چه مقصودی از این تفکر داریم. این یکی از مباحث مهمی است که می‎تواند میان متفکران ما مورد منازعه و مناقشه و گفتگو قرار بگیرد که ما به چه نوع و چه جنسی از تفکر می‎توانیم تفکر پیشرو اطلاق کنیم.

این استاد داشگاه یادآورشد: گاهی وقتها ممکن است که تفکری، کاملاً پای در سنت داشته باشد اما تلقی نویی از نیازها و اقتضائات اندیشه بشری داشته باشد و به آن تلقی نویی بگوییم . گاهی وقتها هم ممکن است تلقی کاملاً پیشروانه‏ای تلقی بکنیم و هیچ نسبتی با مواریث و سنت پیشین نداشته باشد اما اندیشه نو تلقی نشود. چهارمین و آخرین نکته این است که به نظر می‏رسد میان معانی متفاوت اندیشه‏های پیشرو باید مرزبندی دقیقی صورت بگیرد و هرکدام از این معانی، رویکردها و رهیافتهای متفاوتی می‎طلبد. شاید با تعریف و تحدید مرزها و ماهیت معانی سه گانه اندیشه پیشرو بتوانیم با دفاع از معنای سوم یعنی نسبتی که با اندیشه پیشین داریم دست به ابتکار، خلاقیت و نوآوری و بصیرتهایی بزنیم. 

کد خبر 1247677

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha