دکتر قاسم پورحسن در مورد اندیشههای پیشروانه و متفکران پیشرو به خبرنگارمهر گفت: ما بطور کلی سه فهم از اندیشه پیشروانه داریم. فهم اول به مثابه هضم پایههای اندیشهای پیشین است یعنی بنوعی تأسیس یک اندیشه را منوط به گسست تام از اندیشههای پیشین کنیم. در بعضی از فیلسوفان مغربزمین مانند نیچه و در فلسفه اسلامی هم مانند ذکریای رازی این مسئله شکل گرفت. معنای دومی که از نقش پیشرو داریم به معنای نه انکار گذشته بلکه دست زدن به تدوین یک نظام کاملاً نو و جدیدی است. به عبارت دیگر تنها عناصر و بنیادهای تفکر جدید را میبینیم بدون اینکه متوجه گذشته باشیم و آنها را نقد بکنیم. شاید دکارت در فلسفه غرب نقش جدیدی را ایفا کرد و ملاصدرا یا سهروردی در فلسفه اسلامی را به همین مثابه میتوانیم تلقی کنیم.
وی افزود: معنای سوم از پیشرو بودن این است که بتوانیم بر اساس بصیرتی که در یک فیلسوف و اندیشمند شکل میگیرد نگرش واسازی یا آنچه را که در مغرب زمین تحت عنوان شالوده شکنی داریم داشته باشیم . برای مثال دریدا معتقد است که آستین نخستین اندیشمندی است که دست به شالوده شکنی زده است. وقتی که آستین نظریه زبان معمولی را بیان میکند درمقابلِ کمبریجیها و فلسفه تحلیلی، یک نقش پیشروانه را از او میبینیم یا وقتی ابنسینا دست به نقد ارسطو در بعضی از مباحث مانند نفس میزند دست به یک بازسازی میزند. پس در معنای سوم نظریه واسازی یا بازسازی را به مثابه رویکرد پیشروانه داشتن میگیریم.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی درادامه تصریح کرد: عناصر مهم در تفکر پیشروانه باید به تلقیای که از این مفهوم داریم برگردد. آن چیزی که در مغرب زمین و در فلسفه اسلامی میتوانیم از آن دفاع کنیم همین معنای سوم است. معنای سوم بهنوعی هم به گذشته و اندیشه پیشینیان نظر دارد و هم در بسترهای آن اندیشه، دست به بازسازی میزنیم. بنابراین این دیدگاه امکان میدهد که بر اساس تحلیل و فهمی که از گذشتگان و پیشینیان داریم بتوانیم به دیدگاه نو و جدیدی برسیم که البته دست زدن به خلاقیت و نوآوری و ابتکار بستگی به بصیرتهای فیلسوف دارد.
این محقق و پژوهشگر حوزه فلسفه یادآورشد: گفتگویی بین ابوحاتم رازی و ذکریای رازی در کتاب اعلام النبوه است که دقیقاً برمیگردد به اینکه آیا ما میتوانیم بدون توجه به مواریث گذشته اندیشه جدید و کاملاً نویی را مطرح کنیم که هیچ نسبتی با گذشتگان نداشته باشد. ابوحاتم رازی معتقد است که گذشتگان ما مواریثی را به جای گذاشتند که هیچ تفکر پیشروانه یا نویی بدون توجه به آن اندیشهها امکان پذیر نیست. ذکریای رازی هم معتقد است که ما میتوانیم بر اساس نوآوری و خلاقیتی که در ذهن یک فیلسوف است اندیشههای پیشینیان را کنار بزنیم و یک راه و تفکر جدیدی را بنا کنیم. این پیشینه فوقالعاده نیرومندی در تفکر و فلسفه اسلامی دارد عین همین مسئله در فلسفه غرب در کانت و هگل و هایدگر اتفاق میافتد.
این استاد گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی ادامه داد: وقتی که نگاه میکنیم میبینیم که هایدگر مهمترین فیلسوف سده بیستم بابازگشت به مواریث پیشا سقراطیان دست به تفکر جدیدی میزند. البته هایدگر خودش تأکید میکند که در صدد تأسیس نظام جدید نیست اما این تفکر، تفکر نویی است که به جای پرسش از هستنده از خود هستی بپرسید. بطور کلی باید چند نکته را در این مسئله مهم توجه کرد. نکته اول بصیرتهایی است که یک فیلسوف دارد. اینکه این بصیرتها از کجا شکل میگیرد تا به آن یک نقش پیشرو بدهد. بیتردید بخشی از آن مربوط به مطالعه، نگاه و نگرش او به اندیشه و نگرش پیشینیان و گذشته است و بخشی از آنها مربوط به بصیرتها و ادراکات نویی است که توانسته بهدست بیاورد.
پورحسن درادامه اظهارداشت: نکته دوم این است که ما تصورمان این است که هرنوع اندیشه پیشروانهای به معنای مخالفت و نقد سنتها و مواریث پیشین اس.ت در کل چنین امری در مغرب زمین شکل گرفته است تصور میکنیم که ما باید در همه اندیشهها بازسازی کنیم. وقتی گادامر نظریه امتزاج افقها را مطرح میکند معتقد است که مواریث گذشته نیرویی برابر با نیروی امروزی و افق جدید دارد. هماوردی این دو نیرو سبب میشود که ما به یک فکر جدیدی بتوانیم دست پیدا کنیم و دست به شکوفایی بالندگی به معنای جدیدی بزنیم. آفرینش دقیقاً به همین معنا است. پس امتزاج و ترکیب دونیروی متفاوت مربوط به آینده و گذشته سبب میشود که ما به خلق معنای جدید دست بزنیم.
وی تصریح کرد: بنابراین باید توجه داشته باشیم که نقش پیشروانه به هیچ وجه به معنای انکار، ابطال و یا از بین بردن مواریث و سنتهای پیشینیان نیست آنچنان که ما در تفکر پوزیتویستی این دیدگاه را داشتیم که آنها در صدد ابطال و رد همه معرفتهای کلاسیک پیشین بودند که درباره معرفتهای بشری شکل گرفته بود . نکته سوم این است که ما در جامعه هنوز تعریفی روشن از تفکر پیشرو بودن نداریم. باید دقیقاً بدانیم تعریف تفکر پیشرو چیست و عناصر و بنیادهای آن کدام است و چه مقصودی از این تفکر داریم. این یکی از مباحث مهمی است که میتواند میان متفکران ما مورد منازعه و مناقشه و گفتگو قرار بگیرد که ما به چه نوع و چه جنسی از تفکر میتوانیم تفکر پیشرو اطلاق کنیم.
این استاد داشگاه یادآورشد: گاهی وقتها ممکن است که تفکری، کاملاً پای در سنت داشته باشد اما تلقی نویی از نیازها و اقتضائات اندیشه بشری داشته باشد و به آن تلقی نویی بگوییم . گاهی وقتها هم ممکن است تلقی کاملاً پیشروانهای تلقی بکنیم و هیچ نسبتی با مواریث و سنت پیشین نداشته باشد اما اندیشه نو تلقی نشود. چهارمین و آخرین نکته این است که به نظر میرسد میان معانی متفاوت اندیشههای پیشرو باید مرزبندی دقیقی صورت بگیرد و هرکدام از این معانی، رویکردها و رهیافتهای متفاوتی میطلبد. شاید با تعریف و تحدید مرزها و ماهیت معانی سه گانه اندیشه پیشرو بتوانیم با دفاع از معنای سوم یعنی نسبتی که با اندیشه پیشین داریم دست به ابتکار، خلاقیت و نوآوری و بصیرتهایی بزنیم.
نظر شما