۶ مرداد ۱۳۸۲، ۱۰:۳۰

دكتر محمد رضا بهشتي در گفتگو با "مهر " :

توجه به مسائل هرمنويتيكي در سنت ما راهگشاست

توجه به مسائل هرمنويتيكي در سنت ما راهگشاست

دكتر محمد رضا بهشتي استاد گروه فلسفه دانشكده ادبيات دانشگاه تهران ، دانش آموخته فلسفه غرب در كشور آلمان است . وي از سال 1376، پس از بازگشت از آلمان ، به تدريس فلسفه در دانشگاه تهران مشغول است . دكتر بهشتي علاوه بر تدريس، دو كتاب " شرحي بر تمهيدات" ، و "انسانشناسي فلسفي" را از زبان آلماني به فارسي ترجمه كرده است ، و به زودي ترجمه كتاب معروف گادامر ، يعني "حقيقت و روش "را در اختيار علاقه مندان قرار خواهد داد .

دكتر بهشتي در گفت وگو با گروه دين ، فرهنگ و انديشه خبرگزاري "مهر" به برخي پرسش ها درباره تاريخ "هرمنويتيك" و جايگاه آن در سنت  فكري ما پاسخ گفت.

  لطفا در ابتداي گفتگو، معناي واژه هرمنويتيك را بيان كنيد ؟

واژه هرمنويتيك برگرفته از مصدر هرمنويين hermeneuein در زبان يوناني است ، كه به سه معناي  تلفظ ، تعبير، ترجمه و تفسير كردن به كار مي رود .  اين سه معنا ارتباط نزديكي با هم دارند ، به نحوي كه بعضي ها در واقع تفسير كردن را نوعي ترجمه كردن ، و ترجمه كردن را  به نوعي بيان آن چيزي كه در ذهن گوينده ، و وساطت براي رسيدن به معنايي كه در ذهن گوينده است مي دانند . به علاوه ، هر ترجمه اي  نيز تفسيري است كه مترجم از بيان گوينده يا مولف دارد .

واژه هرمنويتيك در اصل،  يوناني است . درفرهنگ يونان باستان هرمنويت به كسي گفته مي شد كه سخنان كاهنه  معبد دلفي يا دلفوي را تفسير مي كرد كه روي يك سه پايه ، نزديك به چاهي كه از آن بخار بلند مي شد مي نشست وپس از دريافت قرباني و اظهار كرنش و ستايش نسبت به خدايان ،  در يك حالت خلسه وار از آينده ، و خير و شر امور مراجعه كنندگان به معبد به صورت كلمات مقطع و بريده بريده خبر مي داد.  بنابراين هرمنويتيك به معناي اصلي اش داراي بستري ديني است . همچنين اين تفسيرها درباره شعر شاعران ، به خصوص آثارهومر( ايلياد و اديسه)  وهزيود( تئوگونيا = پيدايش خدايان)  نيز به كار مي رفت و شاعران را هرمنويتيس هرمنويت ( مفسر مفسران) مي ناميد ند .  در مجموعه آثار ارسطو نيزبا فصل، يا كتابي  با نام  پري هرمنوياس  يا  باري ارمنياس، كه در ترجمه به زبان عربي  العباره  ترجمه شده  روبرو مي شويم .   بعدها اين معنا، به تدريج به معناي هرگونه بيان، يا ترجمه و برگردان، يا تفسيري اطلاق شد . هرمنوتيك به معناي جديد آن ، يعني دانش تفسير كردن، از قرن هفدهم رواج پيدا مي كند .  نسبتي  كه برخي زبانشناسان تلاش مي كنند  ميان هرمس( پيام آورميان خدايان، و ميان خدايان و انسانها) و هرمنويتيك برقرار كنند چندان معتبر و قابل اتكا نيست .

در زبان فارسي براي اين واژه معادل هاي مختلفي همچون تاويل، منطق فهم، تفسير ، و زندآگاهي به كار مي رود .  نظر شما درباره معادل هاي فارسي هرمنويتيك چيست ؟

 

 يك وقت ما تكيه بر معناي ريشه شناختي etymologic مي كنيم ؛ يك وقت به محتوا نظر مي كنيم . اگر ما منطق فهم را براي رساندن هرمنويتيك به كار   ببريم تنها به يك نوع از هرمنويتيك كه مربوط به دوره متاخرتر است اشاره كرده و بدين وسيله دامنه هرمنويتيك را تنگ در نظر گرفته ايم

 ببينيد ، يك وقت ما تكيه بر معناي ريشه شناختي etymologic مي كنيم ؛ يك وقت به محتوا نظر مي كنيم . اگر ما منطق فهم را براي رساندن معناي هرمنويتيك به كار ببريم تنها به يك نوع از هرمنويتيك كه مربوط به دوره متاخرتر است اشاره كرده و بدين وسيله دامنه هرمنويتيك  را تنگ در نظر گرفته ايم . به نظر من لفظ  تفسير به دليل دامنه و گستره  معنا، براي هرمنويتيك مناسب تر است .

 هرمنويتيك در دوره جديد چگونه رواج پيدا كرده و به چه معناهايي به كار رفته است ؟

هرمنويتيك در دوره جديد، در وهله نخست در گستره  د ين ( تفسير كتاب مقدس) ، علم حقوق، وعلم پزشكي ، و با آثار كلاويوس و سپس فرديريش آست ، و شلايرماخر رواج پيدا مي كند . از آنجايي كه يكي از سه شاخه مهم مسيحيت ، يعني پروتستان ، مرجعيت كليسا را براي تفسير كتاب مقدس نپذ يرفت و معتقد بود كه هركس بايد خود  به كتاب مقدس رجوع كند ؛ وهمچنين توجه به  آثار كلاسيك  فلسفي ، ادبي ، و ...  يونان و روم باستان ، كه حركتي به سوي روي آوردن به متن بود ، وتفسير اين متن ها داراي آراء و نظرات متعد دي بودند ، ضرورت روي آوردن به علمي مدون كه درآن قواعد و روشهاي تفسير به صورت نظام يافته وجود داشته باشند احساس شد .  

در گستره علم حقوق و پزشكي هم مساله تفسير وهرمنويتيك وجود داشت .  به اين معنا كه شما در طب هم نشانه هاي خاصي داريد .  پزشك  از روي نشانه هاي بيماري ، تلاش مي كند كه بيماري را فهم كرده و آن را بازيابد . به تدريج هرمنويتيك از اين حوزه ها فراتر رفت ، تا جايي كه امروزه ما با كساني روبه رو هستيم با تكيه بر انديشه هاي كلاويوس كوشش مي كنند كه خودشان را به نشانه شناسي و مطالعه متون مكتوب ، و از آنجا به سوي فهم به طور كلي برسانند .

تا پيش از شلايرماخر ، تكيه مفسران بر متن (text ) و به خصوص متن كتاب مقدس و تفسير آن است . اما آنچه در كار شلايرماخر جديد است اين است كه وي نگاهي كانتي به متن دارد . توضيح اين كه ، كانت معتقد بود ما به شيء في نفسه(noumen)  دسترسي نداريم و نمي توانيم آن را بشناسيم ، ما فقط به پديدارها (phenomen) مي توانيم علم و شناخت پيدا كنيم . شلايرماخر به جاي شيء ، متن را قرار داده و معتقد است ما به متن از آن حيث كه متن است راه و شناختي نداريم ، ما به متن ، فقط از آن حيث كه در فهم ما بروز مي كند دسترسي و شناخت مي توانيم داشته باشيم . شلايرماخر معتقد است كه در درجه اول ما به دليل اين كه فهممان از متن تابع عوامل مختلفي است كه به خودمان بر مي گردد ، بنابراين در درجه اول بايد بگوييم كه واكنشي كه متن در ما بر مي انگيزد اين است كه متن را آن گونه كه هست در واقع در نمي يابيم ، يا اشتباه  درمي يابيم ، يا دست كم، دچار سوء فهم مي شويم و آن را تابع شرايط خود مان مي كنيم ؛  سوبژكتيويته (subjectivity) در اين جا بروز كامل خود را نشان مي دهد . بنابراين بايد بگوييم كه كوشش ما براي فهم درست تر مساوي است با تلاش براي رفع سوء فهم ها .

 به تدريج ، بعد از شلايرماخرعلم هرمنويتيك گسترش يافت و هايدگر در يك فصل كوتاه و فشرده در كتاب وجود و زمان كه مربوط به دوران جواني اوست به هرمنويتيك توجه نشان داده است. در اين فصل كوتاه ، با واژه هرمنويتيك به عنوان تفسير دازاين (dasein) - وجود مقيد انسان -  از خودش برخورد مي كنيم . وي  ديگر اين مسير را  چندان د نبال نكرده و اين كلمه ديگر در آثار او ظهوري پيدا نمي كند .  . با گادامر،  هرمنويتيك به عنوان يك رشته ، در قلمرو فلسفه مطرح مي شود . گادامر دركتاب مهم خود ، يعني حقيقت و روش ، كه در سال 1960 منتشر شده است تلاش مي كند مساله حقيقت ، نحوه راه يابي ما به حقيقت، و مساله فهم و  معرفت را محور بحث خود قرار دهد .

آيا به غير از شاخه پروتستان ، دو شاخه ديگر مسيحيت ، يعني شاخه كاتوليك، و ارتودوكس هم  به هرمنويتيك( تفسير كتاب مقدس) توجهي شده است؟  

 اين نكته كه گفته مي شود علم هرمنويتيك در دوره جديد از پروتستانتيسم شروع مي شود از لحاظ تاريخي درست است ولي مساله فراتر از پروتستانتيسم است . البته درپروتستانتيسم هم مسائل كاملا بد يعي  مطرح نشده است . شما اگر به كتاب  كليد كتاب مقدس اثر كلاويوس نگاه بكنيد مي بينيد نقل قولها و استنادهايش همه به آباء كليسا، و آگوستينوس و اريگنس است كه همگي انديشمندان كليسايي بودند

  ببينيد اين نكته كه گفته مي شود علم هرمنويتيك در دوره جديد از پروتستانتيسم شروع مي شود از لحاظ تاريخي درست است ، ولي مساله فراتر از پروتستانتيسم است . البته درپروتستانتيسم هم مسائل كاملا بد يعي  مطرح نشده است . شما اگر به كتاب  كليد كتاب مقدس اثر كلاويوس نگاه بكنيد مي بينيد نقل قولها و استنادهايش همه به آباء كليسا، و آگوستينوس و اريگنس است كه همگي انديشمندان كليسايي بودند . وقوف نسبت به اين مساله و اهميت پيدا كردن آن نزد پروتستانتيسم يك جايگاه ويژه اي دارد ، علتش نيز در اين است كه احساس مي شد كه كتاب مقدس آن چنان  از زاويه هاي مختلف مورد بحث قرار گرفته كه اصلا امكان رسيدن به پيام خود مسيح(ع) وجود ندارد . در واقع كلام خداوند كه مخاطبش فردفرد انسانها در طول تاريخ است به يك نور كمرنگي كه كورسويي دارد تبديل شده و از پس اين همه لايه هاي مختلفي كه آراء و انديشه هاي عرفاني، كلامي،  فلسفي ، حقوقي و امثال اينها بر روي آن پوشانده است بر نمي آيد . بنابراين مي بينيد كه مساله فقط مربوط به كليساي پروتستان نيست . يك طرزنگرش به  روي آوردن به متن ، به خصوص كتاب مقدس ، و ديگر كتب  به معناي عام  است . همچنين مي دانيد كه در دوره رنسانس و اصلاح ديني (reformation) كه اتفاقا درهمين دوره اتفاق مي افتد رويكرد ديگري هم داريم كه به كتابهاي يونان و روم باستان كه الگويي براي بيان شيوه نگارش فصيح و بليغ به شمار مي روند روي مي آورند . بنابراين مي بينيم كه مساله منحصر در  پروتستانتيسم  نيست ولي طبيعي است كه در پروتستانتيسم اهميت پيدا مي كند .    

 گرايشهاي عمده هرمنويتيك در دوره معاصر كدامند و  به كدام يك از آنها توجه بيشتري مي شود ؟

به اين پرسش از جوانب مختلف مي توان نگاه كرد .  ديلتاي  معتقد است مي توان براي علوم انساني روشي پيدا كرد كه هر چند متفاوت با علوم تجربي طبيعي است اما مي تواند به نحو علمي الگويي را بدهد كه با مسائل برخورد كنيم. گادامر در كتاب حقيقت و روش مي خواهد بيان كند كه روش و نحوه مواجهه روشمند با انسان و علوم انساني خودش داراي پيشفرضهاي خاص و ايده ال دانستن علم فيزيك و مكانيك است و اين كه ما داريم تلاش مي كنيم كه علوم انساني را هم چيزي شبيه به اين علوم بكنيم . هرچند كتاب نامش حقيقت و روش است ، در واقع مي خواهد بگويد حقيقت بله ، و روش نه .

در زمان گادامر بحث هاي زيادي درگرفت و از زواياي مختلفي به اين موضوع نگاه شد . يكي از افرادي كه به اين بحث ها دامن زد يورگن هابرماس فيلسوف معاصر آلماني است كه با توجه به مبناي خودش در بحث مفاهمه،  به سراغ مباحث هرمنويتيك آمد . نوشته هاي هابرماس در نقد گادامر ، و پاسخ هاي گادامر به او به عنوان متون مهم در مسير تحول هرمنويتيك در دوران جديد محسوب مي شود . هابرماس در طي سالها، دگرگوني هاي زيادي در انديشه هايش پيدا شد و خودش پديده اي است كه بايد مورد بازشناسي قرار بگيرد .

از ديگر افراد مهم در اين عرصه مي توان از ژاك دريدا فيلسوف فرانسوي نام برد . دريدا از منظر ساختار ، ساختارگرايي، و ساختارشكني با اين مساله روبرو شد . تكيه گاه دريدادر اين مباحث انديشه هاي هوسرل است . دريدا با توجه به پايگاهي كه در پديدار شناسي (phenomenology) داشت به سوي ساختارگرايي و ساختارشكني، و از همان منظر به مبارزه جدي با نوع انديشه گادامري روي مي آورد .

ازجمله افراد ديگري كه در اين عرصه كار كرده اند مي توان از ميشل فوكو نام برد . البته مباحث در حال حاضر بيشتر موضوع محور است تا چهره محور . در حالي كه ما در ايران عادت به اين كرده ايم كه براي ما معمولا چهره ها صبغه خاصي پيدا مي كنند و همه چيز را با چهره ها مي شناسيم ، بدون اين كه نحوه رهيافتهاي هر كدام از اين ها يا طيفي كه پيرامون هركدام از چهره ها هست را مورد توجه قرار دهيم .  

 كدام يك از گرايشهاي هرمنويتيك براي تفسير كتاب و سنت ( قرآن و احاديث) مناسبتر است؟

مباحثي كه در هرمنويتيك ، به خصوص در دهه هاي اخير با روشنگري بيشتري مطرح مي شود براي ما اهميت قابل ملاحظه اي دارد . اين مباحث اختصاصي به يك دين ، يا قلمرو  ديني خاص ، فرهنگ، و متن خاصي ندارد . شناختن و دانستن اين مباحث براي ما بسيار حياتي است . همانطور كه شما اشاره كرديد، توجه به زبان علاوه بر هرمنوتيك، در سنت فلسفه تحليلي ( تحليل مفهومي، تحليل زباني، تحليل منطقي) و ديگر علوم زباني نيز وجود دارد . اتفاقا در داد وستدي كه ميان اين علوم وجود دارد ، و به گمان من اين داد و ستد به سوي همگرايي حركت مي كند ، نكات قابل توجهي وجود دارد .

 فكر مي كنم با توجه به آن چه كه در سنت خودمان وجود دارد ، در چند جا هست كه توجه ما به مسائل هرمنويتيكي و زباني مي تواند كارساز و راه گشا باشد ، يا،  دست كم ، ما را با پرسشهاي جديدي مواجه كند . يكي از اين جاها علم اصول فقه ، به ويژه  بحث الفاظ ، اوامر و نواهي، مفهوم و منطوق، مطلق و مقيد ، و همچنين اصول عمليه است

من فكر مي كنم با توجه به آن چه كه در سنت خودمان وجود دارد ، در چند جا هست كه توجه ما به مسائل هرمنويتيكي و زباني مي تواند كارساز و راه گشا باشد ، يا،  دست كم ، ما را با پرسشهاي جديدي مواجه كند . يكي از اين جاها علم اصول فقه ، به ويژه  بحث الفاظ ، اوامر و نواهي، مفهوم و منطوق، مطلق و مقيد ، و همچنين اصول عمليه است . همچنين من معتقدم كه درعلم الحد يث و علم الرجال نيز نكات قابل توجهي وجود دارد كه رويكرد هرمنويتيكي ، و ديگر رويكردهاي زباني مي توانند در گسترش ديد ، پيدايش پرسشهاي جديد ، تعيين دقيق تر صورت مساله به ما كمك كنند .

آيا در جهان اسلام ، به ويژه ايران ، افرادي هستند كه رويكرد هرمنويتيكي را در علوم مختلف اسلامي به كار بگيرند ؟

آشنايي من با انديشمندان اسلامي كه در اين زمينه ها در حال كار هستند چندان زياد نيست . من غير از ديدن چند اثر، هيچ وقت اين امكان برايم پيش نيامده است كه از نزديك  با اين تحولات آشنا شوم ، ولي بايد بگويم كه اهميت كار آن قدر بالاست كه فقط منحصر به اين چند اثرو افرادي كه شما نام برديد  نمي شود . مباحث هرمنوتيكي و تحليلي به همان نسبت كه در همه نحله هاي انديشه هاي كنوني  دنياي معاصر تاثير مي گذارند ، در كشورهاي اسلامي نيز انديشمندان را به تفكر وا مي دارد . فكر مي كنم گذشته از انديشمنداني كه شما ذكر كرديد و در اين عرصه مشغول به كار هستند ، اصل اين پرسشها آنقدر داراي اهميت است كه نياز به پرداختن به اين مباحث را از دايره افراد و جمع هاي كوچك خاص فراتر ببرد . كوشش ما بايد در اين جهت باشد كه  به  سوي فهم اين مباحث و مسائل برويم ، و مساله ديگر اين است كه در بسياري موارد مباحثي كه خصوصا در عرصه اجتماعي مطرح مي شوند از حوزه خود خارج شده و به صورت پيچيده اي در مي آيند . اين نشان دهنده آن است كه چون آن مساله فهم و شناخته نشده است ، تحليل هاي شتابزده اي را موجب گشته است .     

 

 

 

 

کد خبر 12530

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha