ژان پیاژه (1982- 1896) را میتوان یکی از برجستهترین روانشناسان قرن بیستم دانست که صاحب آثاری چون زبان و تفکر کودک، داوری و منطق کودک، مفهوم کودک از جهان، داوری اخلاقی کودک، اساس هوش کودک، شکلگیری واقعیت در ذهن کودک و بازی و تقلید در کودکی است.
وی قائل به مراحلی در رشد شناختی است که شامل چهار مرحله است. نخستین مرحله، مرحله حسی حرکتی است که از زمان تولد شروع میشود و معمولاً تا دو سالگی به طول میانجامد. در این مرحله حواس و حرکت کودک بنیان رشد وی بوده و کودک ارتباط میان اعمال خود و پیامدهای آنها را کشف میکند و مفاهیمی چون شی، فضا، زمان و علیت را در مییابد.
در مرحله دوم یعنی مرحله پیش عملیاتی (از دو تا هفت سالگی) زبان، تجسم، ارتباطگیری گستردهتر با دیگران و تفکر نمادین پدیدار میشود و در نتیجه کودک این توانایی را مییابد که میان اشیاء و حواس خود تمایز قائل شود. از نظر پیاژه کودک در این دوره در حال ورود به سطحی ابتدایی از منطق و استدلال است و میتواند درباره حال، آینده و گذشته فکر کند و برخی مفاهیم و کمیتها را نیز به خاطر بسپارد.
در مرحله عملیاتی (هفت تا یازده سالگی) کودک میتواند به مفهومی از منطق دست یابد، قوانین را کشف کند و رابطههای مستدلی را به وجود آورد که پایدار باشند. همچنین کودک دراین دوره میتواند هر شیء و یا رویدادی را از جنبهها و سطوح مختلف مورد بررسی و طبقهبندی قرار دهد.
کودک اما از 12 سالگی به بعد وارد مرحله انتزاعی میشود که در آن علاوه بر تلاش برای هماهنگ کردن خود با محیط پیرامون، میکوشد محیط پیرامون را نیز با خود هماهنگ کند. در این دوره، تفکر فرد از قلمرو واقعیات عینی و محسوس فاصله گرفته و به قلمرو انتزاعیات وارد میشود.
از نظر پیاژه هر کودکی به شیوه خاص خود این مراحل را طی میکند و در امر آموزش ضروری است کودکان در مسیری قرار بگیرند که بتوانند این مراحل را به طور کامل سپری کنند، هر چند به دلایل گوناگونی ممکن است افراد نتوانند همه این مراحل را در زندگی خود تجربه کنند و چه بسا در مرحلهای خاص متوقف شوند. نکته دیگر برای رد این دیدگاه این است که نمیتوان هر چیزی را در هر سنی به کودکان آموخت و به عنوان مثال نمیتوان به کودکی سه ساله یاد داد که مانند کودکی هشت ساله به نحو منطقی فکر کند.
پیاژه با تأکید بر روانشناسی تحولنگر از دیدگاه تحولی در رشد انسان و جامعه انسانی سخن میگوید که به تبع آن، مفاهیم، زبان، نوع نگاه و وسعت ادراک فرد از جهان تغییر میکند. بر مبنای چنین نظریاتی است که الگوی های-اسکوپ (High-Scope) به عنوان یکی از الگوهای منطبق بر دیدگاه پیاژه شکل گرفته است که میتوان نام بینش وسیع یا کودک فعال را نیز به آن اطلاق کرد. این الگو که مبتنی بر یادگیری فعال است، واجد ویژگیهایی چون برنامهریزی منظم، سیستم ارزشیابی و نظام پیگیری برنامههاست.
به اعتقاد نظریهپردازان این سیستم آموزشی، یادگیری منطبق با رشد به این معناست که کودک استعدادها و علایق خود را دنبال میکند، قابلیتهای خود را تشخیص داده و آنها را پرورش میدهد و در نهایت میتواند یافتههای خود را به خاطر یسپارد، تعمیم دهد و میان آنها با یافتههای قبلی یا آنچه در آینده خواهد آموخت، ارتباط ایجاد کند.
یادگیری فعال در نظام های-اسکوپ به این معناست که کودک میتواند از طریق برخورد و ارتباط مستقیم با ابزارها، مردم، دیدگاهها، موقعیتها و وقایع گوناگون به برداشتهای تازهای دست یابد. در این نظام آموزشی چهار اصل مهم وجود دارد:
1. کار مستقیم با اشیاء پیرامون که لزوماً ابزارهای آموزشی نظیر آنچه در الگوی آموزشی مونتهسوری بود، نیستند و میتواند هر چیزی باشد که در اطراف کودک وجود دارد. این مواجهه مستقیم اما فقط به اشیاء محدود نمیشود و تجربههای گوناگون از مواجهه با همه امور در زندگی را نیز در بر میگیرد.
2. بازتاب فعالیتها اصل دوم در این نظام آموزشی است که بر اساس آن علاوه بر اهمیت مواجهه مستقیم کودک با پدیدهها، آن روندی نیز که کودک طی میکند تا از مقدمات و پرسشهای ذهنی به نتایج و پاسخها برسد اهمیت دارد.
3. خلاقیت اصل دیگری است که روانشناسی تحولی بر آن تأکید بسیار دارد و بر مبنای آن کودک در مسیر وارسی، دست زدن و آزمایش به سطحی از ابتکار و نوآوری دست مییابد.
4. "حل مسئله" اصل بنیادین دیگری است که نظریهپردازان نظام آموزشی های-اسکوپ بر آن تأکید بسیار دارند. بنابراین از آنجایی که کودکان در زندگی واقعی با مسائل گوناگونی برخورد میکنند لازم است فرآیند هماهنگ شدن با مسائل و حل آنها به نحوی باشد که در نهایت کودک چیزهای جدیدی را یاد بگیرد؛ چرا که در واقع در این نظام آموزشی حل مسئله بخشی از فرآیند آموزشی است.
بنابراین در مجموع میتوان گفت کودکان در نظام آموزشی های-اسکوپ، حق انتخاب داشته و بروز خطا امری طبیعی قلمداد میشود. همچنین در این نظام آموزشی به تحول روانی کودکان توجه ویژه صورت میگیرد و در نهایت بر گفتگو به عنوان یکی از عوامل مهم در فرآیند یادگیری تأکید میشود. نکته مهم دیگر این است که کودک در این نظام آموزشی و درهر فعالیتی که انجام میدهد به سه نکته کلیدی یعنی برنامهریزی، انجام دادن و بازبینی کردن توجه دارد.
در این نظام آموزشی حفظ کردن اهمیت ندارد بلکه باید زمینهای برای پایهریزی نظام فکری، استدلال، منطق و رشد عقلانی کودک فراهم شود. به همین دلیل است که مربیان از کودکان میخواهند برای هر کار و هر سخنی، دلایل خود را بیان کنند. در واقع این امر سبب میشود کودک بتواند برای هر تصمیم و عملی در زندگی آینده خود دلایلی روشن و مشخص داشته باشد.
اساس هر درسی در مدارس نظام آموزشی های-اسکوپ، ایجاد اعتماد به نفس و ارتقای شایستگیهای کودک در زندگی فردی و اجتماعی است به نحوی که فرد بتواند در تمامی ساحات زندگی خود به نحو عملی از آموزشهایی که دیده است، بهره برده و از آنها استفاده کند.
به همین دلیل است که نظام آموزشی های-اسکوپ بر ده حوزه آموزشی گوناگون در رابطه با آموزش کودکان تأکید میکند که عبارتند از نمایش خلاق، زبانآموزی و سوادآموزی، ابتکار عمل و روابط اجتماعی، حرکت، موسیقی، طبقهبندی، مجموعهسازی، عدد، فضا و زمان.
در نظام آموزشی های-اسکوپ مربی بیش و پیش از هر چیز ناظر به فعالیتهای کودک است که با مشاهده دقیق رفتارهای کودک، فرصتهای بیشتری برای رفتارهای وی فراهم میکند. این مربی همواره میکوشد کودک و رفتار وی را درک کرده، در تمام مراحل کار از وی حمایت کند و به حرفها، تفکر، خواستهها و مسائل کودک گوش دهد و در نهایت وی را در فعالیت همراهی کند.
با این همه اما مربیان در این نظام آموزشی به منظور ارزیابی به جای استفاده از روشهای کمی، با کمک مشاهده دقیق و دائمی میکوشند روند حرکت و رشد کودکان را ارزیابی کنند.
نظر شما