دکتر قاسم پورحسن درگفتگو با خبرنگار مهر درمورد فلسفه اخلاق و نقش آن در بسامان کردن زندگی روزمره گفت: یکی از بحثهای مهمی که شاید بنیاد تفکر را از دوران گذشته تاکنون هم در میان فلاسفه یونان و هم اسلامی و هم غرب معاصر شکل میدهد مسئله اخلاق است. به تعبیر یکی از متفکران فلسفه افلاطون و فارابی بطور مشترک همه تأملات نظریشان برای بسامان درآوردن یک نظام اخلاقی بکار رفت.
وی افزود: اخلاق از آنجایی که با زندگی و مناسبات اجتماعی انسان سروکاردارد بسیار پیچیده است و لذا نیازمند ظریفترین و دقیقترین دانشها است تا مرتکب اشتباهی در مورد اخلاق نشویم. ما امروز با رویکردهای مختلفی درباره اخلاق مواجه هستیم که برخی این رویکردها متأثر از فلسفه اصیل است و بعضی از رویکردهای اخلاقی بدون تأثیرپذیری از فلسفه شکل گرفته است. حقیقت این است که بنیاد زندگی انسان را اخلاق تشکیل میدهد و اخلاق هم میتواند متأثر از عقل و فلسفه باشد هم متأثر از دین و شریعت باشد. راهبردی که دین برای زندگی اخلاقی مطرح میکند هیچ تناقضی با راهبردی که عقل و فلسفه برای حیات بشر و زنگی او مطرح میکنند ندارد.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی ادامه داد: اخلاق زمینه و حوزهای است که دین و فلسفه با همدیگر آشتی میکنند بنابراین به نظر میرسد که ما نسبت به اخلاق هم غفلت ورزیدیم و هم فهم درستی از اندیشههای فلسفی مهم درباره نسبت میان فلسفه و اخلاق نداشتیم. توجه ما به فیلسوفان بطور عمده به حوزه عقل نظری مربوط میشد فکر کردیم اخلاق مربوط به حوزه عمل است که هیچ نسبتی با تأملات نظری ندارد.
این محقق و پژوهشگر حوزه فلسفه سه نکته در خصوص نسبت میان فلسفه و اخلاق را یادآورشد: نکته نخست اینکه فلسفه برای امور انتزاعی یا ساحتهای خلأیی شکل نگرفته است فلسفه برای زندگی بهتر نیکوتر و معقولتر بشر شکل گرفته و مهمترین جلوه این امر در اخلاق است. نکته دوم اینکه اخلاق بدون تأثیرپذیری از بنیادهای نیرومند فلسفه اخلاق اصیل تلقی نمیشود. نکته سوم این است که مهمترین بیماری و درد همه جوامع امروز اخلاقی است که متأثر از بنیادهای عقلی نیست.
پورحسن درمورد فرااخلاق و نسبت آن با زندگی عادی همچنین اظهارداشت: فرااخلاق انتزاعی نیست و در جستجوی فهم بنیادهای اخلاق است. گاهی وقتها اخلاق را صرف زندگی عملی میدانیم ، صرف خوب و بد میدانیم، اما حوزه فرااخلاق در فلسفه اخلاق در جستجوی اسباب این پیوندهاست. به چه دلیل نیاز به بنیادهای اصیل فلسفی برای زندگی اخلاقی داریم؟ چه نسبتی میان اخلاق، زندگی و فلسفه وجود دارد؟ عقلانیت آیا مهمترین بنیاد اخلاق را تشکیل میدهد و آیا زندگی بدون عقلانیت حتی اگر توأم با نیکی باشد میتوانیم آن را زندگی اخلاقی صرف بنامیم؟
وی افزود: بنابراین درست است که اخلاق به حوزه عینیتر نزدیکتر است اما فرااخلاق درجستجوی چیستی و بنیادهای نسبت میان زندگی و اخلاق و بنیادهای نسبت میان اخلاق و عقلانیت است. بنابراین به همان نسبتی که اخلاق به ساحتهای عینی و خارجی و ملموس و روزمره انسان سروکاردارد فرااخلاق هم تضمینی برای این بسترها و مناسبتهایی است که باید میان اخلاق، زندگی و عقلانیت وجود داشته باشد. اخلاق و فرااخلاق هردو چشم به حوزههای عینی و زندگی ملموس بشری دارند اما اخلاق به کاربستن آن بنیادها و تأملات است درحالیکه حوزه فرا اخلاق دارد درباره چگونگی و علل و اسباب این داربستها مداقه میکند.
پورحسن درمورد رشد تفکرمنسجم فلسفی اخلاق دردیارمان هم گفت: متأسفانه دردوران متأخر به اخلاق بی توجه بودیم و به آن کم لطفی کردیم . حوزه اخلاق مورد بی مهری ما قرار گرفت بشدت به حوزه عقل محض توجه کردیم به بنیادهای عقلی صرف و گاهی وقتها بی روح و خشک توجه کردیم. تصور کردیم که عقلانیت میتواندتنها اساس زندگی بشر باشد درحالیکه به حوزه اخلاق توجه اندکی مبذول کردیم و حتی آرا و اندیشههای فیلسوفان مهم مسلمان درباره اخلاق را نادیده گرفتیم آن مقداری که درباره فلسفه محض در ابن سینا ، ابن رشد، ملاصدرا و فارابی کارکردیم نسبت به اخلاق بی توجه بودیم.
استادگروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی ادامه داد: توجه بنیادها و نهادهای علمی مانند بنیاد حکمت صدرا به بخش اخلاق به اندیشههای ملاصدرا شاید نشانگر این است که به اخلاق بی توجهی کردهایم . مراکز علمی و نهادهایی که متولی دانشهایی از اینگونه هستند نشانگر خلأیی است که در حوزه اخلاق داریم. ما نیاز جدی و نیرومند و فوری به بحثهای مهم درباره اخلاق، زندگی و فرهنگ و فلسفه داریم. شاید به یک رنسانس در ساحت اسلامی نیازمندیم . جامعه امروز بیش از هر زمان دیگر به نظریه پردازی فیلسوفان ما درباره اخلاق نیازمند است که باید میان اخلاق و اندیشه و تفکر و فلسفه اسلامی نسبت نیرومندی ایجاد کنیم تا حوزههایی که در اخلاق درصدد جستجوی آنها هستیم (این حوزهها معطوف به زندگی دربنیاد اخلاق خواهد بود) درپی داشته باشد.
نظر شما