البته اگر بخواهیم سراغ آموزش و پرورش ایدهآل را بگیریم نیازی نیست به خودمان زحمت زیادی بدهیم. کافی است سری به کلاسهای درس و مدرسه در هر کجای این مملکت بلند آوازه که بخواهیم بزنیم و به پاسخی که میخواهیم برسیم.
بله. چرا راه دور برویم. به خیابان بیایید و به اولین واحد آموزش رسمی در کشور که در شهر و دیار خود در هر مقطعی از ابتدایی گرفته تا متوسطه بر سر راهتان قرار گرفت مراجعه کنید. نه! نیازی به کسب اجازه و نشان دادن مدرک و ارائه معرفینامه و گواهی فلان و بهمان و غیره هم نیست. این حق هر شهروندی است که بتواند پا به درون یک فضای آموزشی و پرورشی مملکتش بگذارد و در حکم یک پدر یا مادر، یا خواهر و برادر یا محقق و پژوهشگر یا اصحاب رسانه، بخواهد ببیند در این محل مقدس آموزش و کسب معرفت چه میگذرد و چه فیضی نصیب فرزندان برومند این مرز و بوم میشود.
به هر حال، از همان بدو ورود شما متوجه خواهید شد که با مکانی روبرو هستید که ثروت اصلی این کشور یعنی نونهالانش و نیروی انسانی بالنده فردایش را در خود میپرورد - در ساعاتی که از آغوش گرم خانواده به دور هستند- و برای افزایش سطح سواد و معلومات خود به فضای تأمین و ارتقای آموزشهای روح و جان اعزام گردیدهاند.
در این فضا که تمامی امکانات ممکن از بعد کالبدی و ساختمانی و عرصه فراخ فضاهای بازی و ورزش گرفته تا سایر امکانات فیزیکی، آموزشی و کمک آموزشی، فرهنگی و هنری، تا نیروی انسانی صاحب کمالاتِ تعلیم دهنده فرهیخته که از همه نظر با موازین آموزشی و پرورشی و تربیتی در استانداردهای جهانی آشناست،- در حکم جانشین والدین - دست محبت خود را بر سر فرزندان این آب و خاک میکشند و از عصاره دانش و فرهنگ اندوخته خویش سیرابشان میکنند.
نوباوگان این سرزمین را میبینید که با شور و شوق و اشتیاق با شیفتگیای که نظیرش در هیچ کجای جهان یافت مینشود به درس معلم – نه بل زمزمه محبت او- چشم و گوش دوختهاند و تا زمانی که صدای زنگها به صدا در نیامده است همچنان سراپا غرق در خلسه شراب معرفتی هستند که از سوی اولیای دانشمند مدارس بیدریغ در جام جانهای تشنه ایشان جاری میشود.
خب، البته این فضا جز این نیز نمیتوانست باشد هنگامی که هدف از این گردهمایی عشق و شور و شیفتهگی متقابل، انتقال دانش و فرهنگ و معلومات علمی و فنآوریهای پیشرفته از نسلی به نسل دیگر است به شکلی که استعدادهای نهفته را نیز بیدار کند، نیازهای خود شکوفایی را نیز پاسخ دهد، و توانمندیها را برای مشارکت همه جانبه نیروهای جوان در پیوستن به خیل عظیم نیروی کار و فعالیت در سطح کل جامعه بارور سازد.
در اینجاست که میبینیم نگاه دانشآموز به معلم، توأم است با اعتماد، احترام، قدردانی و محبت و نگاه معلم به شاگردان، پر عطوفت است و دغدغهمند و امیدوار؛ نگاه شاگرد به همکلاسیهایش نه در حکم رقیبی که باید از میدان به درش کند، بلکه در حکم همکار و همسفر آینده، در حکم دوستی است که به مدد یکدیگر، خانه وطن را قرار است آبادان کنند.
فضای مدرسه زیبا و دلانگیز است و به هر سویش که مینگری، خاطرههای خوش در ذهن و جان دانشآموز شکل میگیرد و میداند که همین تجربیات خوب و دلانگیز را پیش از او، پدرانش و مادرانش نیز از سر گذراندهاند و نسلهای بعدی نیز دل در گروی نیل به همینها دوختهاند.
اینجا سرزمینی است که آموزش و پرورش به مرزهای صوریِ نهادهای آموزشی، محدود و متوقف نشده و نمیشود. آموزش افراد در سطح جامعه در هر سنی، فراگیر، و روحیه علماندوزی بیتوقف و پایانناپذیر است، محتوای آموزشی که منتقل میشود، نه فقط علم ، که اخلاق و هنر و آداب زندگی را نیز در بر میگیرد و آموزشها، به آموزشهای مستقیم که از کتابها بر میآید، محدود نمیشود، رفتار و منش و گفتار معلم، نیز یکسره درس است، درسِ بزرگی انسان و اندیشه و اخلاق نیک او. فضائل اخلاقی و علمی است که از جانب اولیای آموزشی و پرورشی منتقل میشود، چرا که معلمان، پس از والدین، الگوی عمل دانشآموزانشان هستند و درسشان نه فقط درس علم که عشق و ایمان و سرفرازی است.
کمتر معلمی است که به خاطر غم نان به این شغل گرویده باشد و کمتر کسی –مگر او که شایستگیهای علمی و اخلاقی و ایمانیاش به اثبات رسیده باشد- میتوانسته قدم به این فضای مقدس گذاشته باشد و سرنوشت نوباوگان وطن به او سپرده شده باشد. نمیدانم شما با داشتن چنین شرایط رشکبرانگیزی، چرا همچنان به این میاندیشید که دیگران چه میکنند و از دیگران چه میتوان آموخت... "آن چه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد"!
نظر شما