به گزارش خبرنگار مهر، "بدرود بغداد" اولین فیلم مهدی نادری نماینده سینمای ایران در اسکار، همان وطر که انتظار میرفت نتوانست طلسم حضور سینمای ایران در بین برگزیدگان این رقابت سینمایی را بشکند، در این گفتگو مهدی نادری ترجیح داده درباره حاشیههای این انتخاب و دلایل ناموفق بودن "بدرود بغداد" در عرضه بینالمللی صحبت کند.
* خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و هنر: شما در سکوت خبری ساخت فیلم را شروع کردید و سعی کردید درباره فیلم و شرایط ساخت صحبت نکنید حتی بارها در گفتگوهای کوتاه از نداشتن امکانات مناسب برای ساخت فیلمی که بتواند در شرایط بینالمللی مطرح شود از طریق شما و یا عوامل اصلی فیلم شنیده شد. اما به هر حال فیلم خود را ساختید که مورد توجه قرار گرفت آیا در زمان تولید فیلم این تصور در شما و یا همکارانتان بود که ممکن است فیلم نماینده سینمای ایران در اسکار شود؟
- مهدی نادری: سینما قاعده دارد و علم و صنعت هنرمندانه است. من سالها در سینما تلاش کردم از بازیگری تا نوشتن، تدوین، کارگردانی و...به همین دلیل فکر میکنم فیلم را برای مخاطب میسازم. برای بیدار کردن و آگاهی دادن به مخاطب و حتماً از چاشنی هیجان و تفریح به درستی استفاده میکنم.
این صنعت هنرمندانه طبیعتاً قواعدی دارد که اگر از آن تبعیت نکنی از زبان سینما تخطی کردی و جواب درستی هم نمیگیری. اغلب فیلمهایی که نتیجه نمیگیرد در سینمای ایران چه پرفروش و یا آثار جشنوارهای از این نقیصه رنج میبرند. آنها همان لحظه را میبینند و به آینده توجه ای ندارند.
وقتی نوک قلم را گذاشتم روی کاغذ تصمیم گرفتم فیلمی با عنوان "پرده جنی" را بسازم. تا آن زمان از سینمای وحشت خبری نبود اما این فیلمنامه به نوعی از جای ناصالحی به بیرون درز پیدا کرد و... اما این فیلم برای من هنوز تازه است. من حدود 12 سال تحقیقات برای آن انجام دادم. به خاطر حضور مزدک میرعابدینی و بخشهایی که به انگلیسی گفته میشد زمان فیلمبرداری با بچهها درباره اسکار شوخی میکردیم. برای من نزدیک بود که در شرایط عادلانه فیلم به عنوان نماینده سینمای ایران به اسکار معرفی شود.
* نگفتید فکر میکردید "بدرود بغداد" نماینده سینمای ایران در اسکار شود؟
- من برای این که بچهها را سر صحنه تهییج کنم میگفتم بهترینهای صحنه شما هستید. چون سر صحنه کسی نباید به کسی بیاحترامی کند. همه باید احساس قوی داشته باشند و حتی در بدترین مشکلات به آنها انرژی میدادم.
چهار سال پیش به محمد آفریده مدیر مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی گفتم، میخواهم فیلمی کار کنم که در زنجیره سینمای آمریکا غافل افتاده زیرا آنها شناختی از ما ندارند آنها بیشتر به خودشان در فیلمهایشان می پردازند. سفری هم که به عراق رفتم احساس کردم باید این فیلم ساخته شود.
به تورج اصلانی مدیر فیلمبرداری گفتم زمانی که دوربین دستت هست احساس کن روی پرده عریض سالن کداک فیلم در حال دیده شدن است و 500 داور آن را میبینند. این انرژی عوامل را بالاتر میبرد و کمتر خطا پیش میآید. من فکر اسکار را نمیکردم و احساس می کردم مثل "خواب تلخ"، "باز هم سیب داری"، "تنها دو بار زندگی میکنیم" و ... برایش چنین اتفاقاتی میافتد. اگر قرار بود "بدرود بغداد" اسکار بگیرد، خیلی بانمک میشد و من حتماً در سالن کداک تیاتر لطیفه تعریف میکردم.
*اما با بخش جهانی فیلم شاید شما به اهدافتتان میرسیدید؟
- بله. معتقدم اگر فقط فیلم به خوبی در سطح بینالمللی دیده میشد، حتماً ذهن آن ملت را با آن درگیر میکردم. احساس من این است سینما برای شخص من وجود ندارد. این سینمایی که ما میبینیم بازتاب آیینهوار ما به خود ماست. همین قهری که ما با خودمان هستیم. همین نیاز بزرگی که حالا در کشورمان برای آشتی وجود دارد. به رفاقت احتیاج داریم، ما با عراقیها به صلح احتیاج داریم و حتی با کشورهای دیگر.... من باید این حرف را میزدم.
بحث سینما در آمریکا خیلی جدی است، آماری وجود دارد مبنی بر اینکه درآمد اصلی این کشور از هالیوود است. البته بخشی از سینمای اروپا قدرت بالایی دارد و بازیگر به دنیا تحویل میدهد. سینمای هالیوود را تامین میکنند، شرق آسیا هم خیلی جدی در سینما کار میکند افرادی مثل چن کایگه و ... اینها ثروتهای عظیمی هستند.
وقتی فیلمی میسازند دنیا را تکان میدهند، جوایز مختلف میگیرند و اکران میگیرند مثل آنگ لی این سینماست به نظر من. سینمای ما راه دارد به اینجا برسد. در دورهای قبل از انقلاب قدرت فریدون رهنما یا ابراهیم گلستان و .. را نمیتوانیم انکار کنیم. ما ادامه ساختار معنایی آن سینما نیستیم. راه دیگری میرویم. اینکه به جایزه دلخوش کنیم سرنوشت ما است. تا روزی که سینما به مرزهای بیرونی به لحاظ جذب مخاطب فکر نکند وضعیت همین است.
همان سئوالی که پنج سال پیش تارانتینو از سینمای ایران کرد که تا کی قرار است بر پایه مسائل حقوق بشر و حقوق زنان کار کنید ویا همان حرفی که ویم وندرس به من زد شما در فرهنگ کلاسیک متوقف شدید. ادبیات و شعر و عرفان و فلسفه شما بینظیر است. تا کی قرار است خبر اول سیاسی باشید ولی سینما چی؟ من گفتم شما بخشی از سینمای ما را نمیشناسید. چون جشنوارهای نیست. این سینما برای اینکه به اکران جهانی بپیوندد خیلی راه دارد.
تصوری که من از اسکار دارم این است که آنها بلاخره به خاطر اعتبار خودشان به استاد کیارستمی اسکار میدهند. اما در زمینههای دیگر به دلایلی با اسکار فاصله داریم.
* البته فیلم مجید مجیدی به فهرست نهایی پنج فیلم بخش غیرانگلیسی زبان راه یافت.
- آن فیلم واقعاً اسکاری است، با قلبها کار دارد، اسکار هم اصولا این طور است، به غیر از روشنفکرها که انتقادهایی به اسکار دارند مخاطب اسکار فیلمهایی را دوست دارد که از نظر حسی تاثیرگذار هستند.
* حالا با همه این شرایط چرا قبول کردید فیلم شما به عنوان نماینده سینمای ایران به اسکار معرفی شود؟
- من سوئیس بودم و داشتم یک پروژه را پیگیری میکردم برای سازمان ملل که در اجلاس نیویورک کنار فیلمهایی از خانم بنیاعتماد، شیردل و ... به نمایش درآمد.
من در سوئیس به دنبال پیگیری عضویت در انجمن فیلمسازی بودم و خوشبختانه از بین 150 فیلمسازی که درخواست داده بودند من قبول شدم. و البته برای پروژه دیگری هم کار میکردم و یکباره به من خبر دادند که به ایران بیایم و فیلمم نماینده سینمای ایران در اسکار است. من این را شنیدم که البته به مدیر مرکز گسترش زنگ زدم و گفتم فیلم نواقص فنی دارد.
تنها دستاورد اسکار برای من این بود که آدمهای اطراف را شناختم و دوم اینکه نواقص فنی فیلم برطرف شد. به هر حال مرکز گسترش سالی 200 فیلم تولید میکند که حتما همه هم خوب است! اما "بدرود بغداد" اینقدر اهمیت نداشت که جواب پخشکنندههای آمریکایی آن را بدهند. درد و دل من این است. متاسف نیستم چهار ماه بعد این حرفها را میزنم. آن روزها تلاش فردی میکردم و امید داشتم و بعید میدانستم فیلمی برای مدیر یک مرکز که تولید کننده اثر است مهم نباشد اما با شرایطی روبرو میشدم که تعجب میکردم.
انجمنهایی در واشنگتن دیسی، سالت لیک و جمهوری چک از من درخواست کرد فیلم را ببیند و یا پخش کننده فیلمهای الیور استون و مایکل مور درخواست داشت که نسخهای از فیلم را به آنها بدهم تا ببینند و پخش کنند. اما از آنجایی که به چشم مدیر مرکز گسترش این پخش کننده بیارزش بود جواب به ایمیلهای آنها نمیدادند. هنوز تمام این ایمیلها موجود است.
"پخش مرکز گسترش بهترین پخش جهان است" این افکار دوستان بود که فیلمها را بگیرند و آرشیو کنند تا خاک بخورد و بعد به بقالی بدهند.
* یعنی فیلم را به شما نمیدادند؟
- دیگر نامهای بالاتر از معاونت سینمایی بود که من برای این پیگیریها و تحویل دادن فیلم و ارتباط برقرار کردن با پخش کنندههای خارجیها به مرکز بدهم که این کار را هم کردم.
من با مشکل خاصی روبرو بودم. اگر قرار بود در مطبوعات صحبت کنم خوب نبود. حتی خود شما اولین کسی بودید که به من زنگ زدید و تبریک گفتید و قول گفتگو گرفتید، این گفتگو چهار ماه بعد اتفاق میافتد یا بچههای ایسنا، فارس و ....
من در موقعیتی بودم که ممکن بود مقابل تمام همکارانم در سینما قرار بگیرم. دوم اینکه روزهای اول بود من باید به چه کسی انتقاد میکردم. در همان روزهای ابتدایی امید داشتم که فیلم صداگذاری شود با چه مصیبتی این اتفاق افتاد. با خواهش از مدیر مرکز گسترش میخواستم با بچهها برای صداگذاری قرارداد ببندد.
من رفته بودم برای مدت زیادی سوئیس زندگی کنم و پروژهای را دنبال کنم به همین دلیل تمام خانه و زندگی خودم را تحویل داده بودم. از حواشی این اتفاقات فیلم دارم. اگر این فیلم ساخته شود حتماً اسکار میگیرد. شرط میبندم.همین پروژه سه ماه طول کشید تمام کاراکترها هم مشخص است یک خود سینمای، یک دولتی و دیگری مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی.
جالب است شفیع آقا محمدیان مدیر مرکز به من میگفت تو با این فیلم میخواهی خودت را مطرح کنی. من واقعاً شگفت زده شده بودم. ایشان هر روز مصاحبه میکرد. من که حرفی نمیزدم حتی شماره موبایل خودم را عوض کردم، به تازگی تلفنهایم را قطع کردم. اما متوجه شدم حتی اگر مل گیبسون و یا اسپیلبرگ هم باشی با کارمندان نمیتوانی به اسکار بروی.
معاونت سینمایی دستور مستقیم میداد که روی فیلم اقدام شود ولی کاری نمیکردند. اینجا فقط فیلمسازی مثل من را میخواهد که ساکت باشد فقط مدام به مرکز سر بزند و پیگیر کار خود شود.
* شما میدانستید مدیر مرکز چه دیدگاهی دارد. چرا انصراف ندادید؟
- باور کنید نمیدانستم غرضورزی است. فکر میکردم اینها کارشان را بلد نیستند. همان روزها که دو نفر را معرفی کرده بودند که رابط من با مدیر باشند البته به این شیوه مدیریت به شدت انتقاد دارم. این بچهها نمیدانستند نوار اپتیک چیست. آقا محمدیان به اندازه دو کپی برای این فیلم زحمت کشیدهاند. حتی این فیلم که نماینده اسکار است پوستر ندارد. این تقصیر من است که تلاشم را کردم و فیلم را ساختم. بیش از این هم امکان دیگری نداشتم.
باور میکنید آن روزها خوشحال نبودم. نمیتوانستم در آن زمان اینها را مطرح کنم. بیشتر سعی میکردم با نامهنگاری و رایزنی کار کنم. آقا محمدیان و شیرین نادری مدیر بازرگانی با اسکار هم مثل یک جشنواره گمنام برخورد کردند. باور نمیکردم اینها انقدر انسدادی برخورد کنند. بارها و بارها به آنها دستور دادند که پخش کننده فیلم را تغییر دهند اما قبول نمیکردند. نمیدانم آقا محمدیان چه میخواست؟
زمستان سال گذشته خانم نسرین میرشب فیلم را دید ضمن تبریک گفت، جالب است باید برای فیلم تو در هر جشنواره خارجی توضیح دهم که این فیلم اول یک کارگردان است و معتقد بود فیلم اثر موفقی است و چقدر زبان انگلیسی در آن روان است. چقدر بازیهاخوب شده با امکانات کمی که داشتی، به فرم و ساختار خوبی رسیدی. ولی وقتی اسم مرکز آمد او متوجه شد که نمیتواند برای این فیلم کاری کند. اما من باز خوشبین بودم به هر حال ایشان تجربه قبلی هم داشتند از "خواب تلخ". ایشان ضمن لطفی که داشت وقتی فهمید پای مرکز در میان است بیخیال این فیلم شد.
من تلاش کردم فیلم را برای پخش به آقای اطبایی بسپارم. شاید این اتفاق برای فیلمهای دیگر افتاد اما برای "بدرود بغداد" نشد.
*حرف مرکز چیست؟
- چیزی نمیگویند. شما بپرسید. بازی پیچیدهای در مرکز ایجاد کرده بودند. نمیخواستند حتی فیلم در سینماهای تهران روی پرده برود. فقط در گرگان فیلم را به طور محدود اکران کردند که معلوم نیست اصلا کسی دیده است یا نه. خانم پوران درخشنده عضو دو کمیته انتخاب داوری یا دفاع مقدس و تورنتو بود که مرکز با فرستادن این فیلم به جشنواره تورنتو پخش آمریکای فیلم را نابود کرد.
تلخ است بدانید هم جشنواره دفاع مقدس و هم خانم درخشنده به من گفتند که ما فیلم را به زور در دقایق آخر از مرکز گرفتیم. این ساختار مرکز گسترش است. من به آنها گفتم شما با من کاری کردید که معاونت سینمایی دیگر سر یک میز نمیتواند حرف اسکار بزند. علیرغم اعتراضهایی که به شیوه انتخاب فیلم و یا انتخاب آن وجود داشت. اما سینمای ایران این لطف را داشت که درباره فیلم و کارگردان آن حرفی نزد. شاید به رنج و جوانی من احترام گذاشتند، به رنجی که من شش سال پشت درهای بسته کشیدم احترام گذاشتند.اما شفیع آقامحمدیان در صف کسانی ایستاد که میخواستند معاونت را تادیب کنند.
باورتان نمیشود آنها اطلاعات درستی نداشتند و از اسکار به عنوان جشنواره یاد میکردند. حرفهای آنها آرشیوی است. نمیدانید با چه بدبختی فیلم حتی در جشنواره بغداد حضور یافت. شیرین نادری و آقامحمدیان نماینده جشنواره بغداد را از اتاق بیرون کردند که توچه حقی داری فیلم را ببینی و بعد انتخاب کنی.
* حالا کمی دیر نیست برای بیان این صحبتها؟
- اینها باید نوشته شود. حالا میگویم من فقط به احترام جواد شمقدری، سینمای ایران و مخالفانی که به احترام من چیزی نگفتند صحبت میکنم. پوستری که برای کن فرستادم با هزینه 27 هزار تومان طراحی شده است. چند روز پیش با قیمت 26 هزار تومان با کم کردن مالیات فرستادند در خانه من که نگه داشتم روزی در مراسمی به آقامحمدیان تقدیم کنیم.
من و همسرم با هزینه شخصی خودمان وب سایت طراحی کردیم که فضاسازی برای فیلم انجام دهیم. وقتی لوگوی مرکز گسترش را خواستیم که لینک بدهیم. نمیدادند. من از کپی سی دی هایی که داشتم از لوگو استفاده کردم. این یعنی تعامل به تقابل تبدیل شده است. اما من با آنها تقابلی نداشتم چرا که میتوانستم در همان شرایط موضوع را با مطبوعات مطرح کنم.
من به این فکر میکردم که به عنوان یک جوان ایرانی ضد جنگ و مخالف اشغالگری آمریکا شش سال زندگیام را گذاشتم تا فیلم ساخته شود، به جوانان آمریکایی در عراق فکر میکردم که جنگ چه صدماتی دارد که متاسفانه درک نشد. بعد که "بدرود بغداد" ساخته شد علیرغم بیمهری در جشنواره فجر، بازی قدرتمندانه پانتهآ بهرام و مزدک میرعابدینی اشک عراقیها را در بغداد درآورد. اگر منتقدان و یا هوشنگ گلمکانی نبود نمیدانم چه اتفاقی برای این فیلم میافتاد.
یک محقق آمریکایی برای من ایمیل زده که من بر روی سینمای مقابل هالیوود کار میکنم. درباره "جوخه" نوشتم و حالا درباره جنگ عراق کار میکنم درباره فیلمهای ضد جنگ دیگر کار کردم و به فیلم تو برخورد کردم که درباره آن در سایتها خواندم و چون ایرانی هستی حتما برای پروژه من دستاوردی خواهد داشت، خواهش کرد یک دی وی دی به من بده که باز هم آنها این کار را نکردند. آنها نماینده ایران را از یک کتاب تالیفی یک محقق آمریکایی حذف کردند.
* مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی درباره این بیاعتنایی به فیلم چه منطقی دارد؟
- من ایمیلها را برای آنها هم میفرستادم، آنها هم میگفتند پیگیر هستند اما نبودند. اگر جواب بدهند همان ایمیلها را در سایت خود شما منتشر میکنم. اگر اشتباه کردند باید قبول کنند، باید اصلاح کنند. من به آقای سجادپور و شمقدری گفتم با آقای آقامحمدیان صحبت کنند. آقای شمقدری و سجادپور تلاش خود را کردند، اما در نهایت اتفاقی نیفتاد.
امیدوارم بهترین هدیهای که آقای شمقدری به جوانان هنرمند این کشور میدهد این باشد که فکری به حال مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی کند. از ما گذشت و رفت. به مدد حضور نماینده سینمای ایران ما اطلاعتمان در مرکز بیشتر شد. اسکار جشنواره نیست، دوم اینکه اسکار یک فرصت است برای سینمای ایران که در عرصه پخش قرار دهد.
* البته بعضی اعتقاد دارند فیلم شما شبیه "قفسه رنج" است.
- بحث دیگری که وجود دارد این است که شما در جریان ساخت فیلم و گرفتن پروانه ساخت این فیلم از چند سال پیش بودید و میدانید که ایده آن به قبل از فیلم "قفسه رنج" بر میگردد. ولی این موضوع مطرح بود که این فیلم شباهتهایی به آن دارد و به نوعی کپی از آن است. من این مسئله را به رویترز و نیویورک تایمز هم گفتم. خانم بیگلو را هم پیدا کردم و نسخهای از فیلم را به ایشان هم خواهم داد.
اگر چهار سال پیش فیلم من مجوز ساخت میگرفت الان نمیگفتند که شبیه به "قفسه رنج" است. من این فیلم را ندیدم تا فیلمم تمام شد و تدوین هم انجام دادم. تا اینکه شب 29 بهمن ماه در منزل برادرم علیرضا نادری "قفسه رنج"را دیدم.
*پس شما مطمئن هستید مشکل شما مرکز کسترش بود؟
- شفیع آقا محمریان عادت دارد بحرانی را با بحران دیگری حل کند. این عدم مدیریت است . آدمهایی مثل من بیشتر به فعالیت فیلمسازی فکر میکنند. تنها مشکل من شفیع آقامحمدیان و مرکز گسترش بود. شفیع آقامحمدیان فکر می کنند اسکار یک جشنواره است و داوران یک کارت به گردن دارند در یک سالن سینمای فیلم می بینند و برای حضور فقط به یک کپی 35 نیاز است و البته قیمه، پسته و غرفه!
* اما به هر حال شاید اعتراض مطبوعاتی شما در آن زمان تاثیری میکرد.
- من اعتراض کردم .آن وقت کسی که فیلم را انتخاب کرده بود تحقیر می شد و من مجبور بودم مدام سکوت کنم. این زمان مانندجریان پروانه ساخت شد. من که بچه نیستم 20 جایزه بین المللی و داخلی دارم . من که می دانستم قرار نیست اسکار بگیرم. برای من تاسف انگیز بود که در مرکز عنوان می کردند مهدی نادری می خواهد اسکار را بگیرد و ببرد خانه اش. برای من خنده دار نبود اما شاید برای خوانندگان شما خنده دار باشد. آنها هیچ اطلاعاتی از اسکار نداشتند. می گفتند از اول ژانویه جشنواره اسکار شروع می شود ما باید فیلم را آن وقت بدهیم.
* اگر تمام شرایط عالی بود، مرکز همکاری میکرد آیا ممکن بود فیلم به نامزدی بخش غیرانگلیسی زبان اسکار برسد؟
- من با شما شرط میبندم با بازخوردهایی که گرفتم میتوانستم با پخشکننده خصوصی وارد چرخه نمایش اسکار شویم. دانشگاههایی که درخواست نمایش کردند، انجمنهای ضد جنگی که درخواست نمایش داشتند. آقای شمقدری پنج کپی از فیلم به حافظ منافع ایران در آمریکا داد.(حافظ منافع ایران در آمریکا همیشه در این موضوع کار میکند) شاید او هم اعتماد میکرد به حرف مدیر مرکز گسترش. شفیع آقامحمدیان مدام میگفت ما هم کارهایی انجام میدهیم.
مطمئن بودم فیلم دیده میشد. به مدیران سینمایی همان دوره قبلی گفتم که اگر فیلم در دورهای که بوش رئیس جمهور امریکا بود، ساخته شود جواب میگیرد اما نمیدانم چرا اجازه نمیدادند. اگر آن زمان پروانه ساخته میگرفت، "فقسه رنج" ساخته نشده بود و شما این سوال را از خانم بیگلو میپرسیدید!
من این فیلم را تحت تاثیر موج فراگیر ضد اشغال که در کشورهای اروپا، آمریکا، آسیا و مسلمان به وجود آمده بود ساختم، بدون هیچ موضع گیری ایدئولوژیک. برای من صالح (مصطفی زمانی) یک خشم کور نیست او معلم ریاضی است. روزی به آقامحمدیان گفتم من نماینده اسکار شما هستم این شرایطم است. وای به حال بچههایی که به این مرکز میآیند تا فیلم بسازند. یا درخانه با عشق فیلمنامه مینویسند. من پیشنهاد کردم فیلم با تیم منوچهر اسماعیلی دوبله شود و زمانی که برخی به این انتخاب معترض بودند فیلم دیده شود.
سئوال من این است. زمان شهرت یک جوان چه زمانی است؟ اینکه فیلمی که دوست داشته را با تمام شرایط سخت ساخته، حالا نماینده اسکار شده و باید بیاید نظرات خود را بگوید به رسانهها. من آن روزها موبایل خودم را خاموش کردم به ذات سینما فکر میکردم تا نماینده سینما تحقیر نشود. جایزه اسکار دست نیافتنی نیست. درست است سیاست هم در آن دخیل است. اما شرایط زیادی دارد.
* برنامهای برای فیلم بعدی دارید؟
- من همیشه میتوانم با عشق و علاقه کار کنم. امیدوارم فیلم بعدی من "شکارچی گرگ" باشد. تحقیقات زیادی کردم، فیلم ادای دینی به سینمای وسترن است. تقلید از وسترنهای نسل گذشته نیست.
امیدوارم شش سال برای ساخت "شکارچی گرگ" زمان صرف نکنم. البته درباره سناریوی دیگری هم با فارابی صحبت کردم. ساختار تولید فیلم هم باید مثل حرکت های پرانرژی که در این دوره شاهدش هستیم شود. ما بهترین صنعت فیلمسازی را در خاورمیانه داریم. اگر راه استاد تقوایی و مهرجویی زنده بود ما حالا درباره چندمین اسکار صحبت میکردیم. اگر مدیران گذشته اشتباه نمیکردند ما این فیلمسازان را از دست دادیم. چرا تقوایی فیلم نساخت. چرا مهرجویی دلزده فیلم میسازد. چند تا بیضایی، اصلانی، مهرجویی و ... وجود دارد.
*به حضور"جدایی نادر از سیمین" در اسکار امیدوارید؟
- نسل ما میتواند تاثیر بر روی دنیای اسکار بگذارد. دنیای اسکار با احساسات و تبلیغات سر و کار دارد. ما فیلمسازان درخشانی داریم اما کدامیک آزادی عمل و حمایتهایی نظیر آنچه مثلا ایناریتو در کشورش دارد، میبیند؟ استعدادها جلوی چشم ما هستند. فیلم "جدایی نادر از سیمین" بسیار سرزنده و امروزی است. زمانی اهمیت فیلم بالا میرود که رقیب دوم که خرس نقرهای را از برلین گرفته بشناسیم. بلاتار فیلمساز بزرگ و فیلسوف نئوپتاگوراس و به نوعی تارکوفسکی هزاره سوم است. گرچه مناسبات اسکار را نمیشود تشخیص داد، اما من مطمئنم اصغر فرهادی بیشتر از اینها در دنیا خواهد درخشید. اسکار چیست؟
-------------------------
گفتگو: بیتا موسوی
نظر شما