۲۸ فروردین ۱۳۹۰، ۱۱:۳۱

تحلیل مهر/

فرافلسفه نوعی فلسفه‌ورزی است

فرافلسفه نوعی فلسفه‌ورزی است

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: مسائل و پرسشهای فرافلسفه و فلسفه هم تقریباً یکی هستند. بنابراین مشاهده می‌کنیم که درنظر گرفتن شاخه‌ای به نام فرافلسفه نمی‌تواند موضوعیت داشته باشد. هم مسائل و پرسشها و هم موضوع و روش و غایت فرافلسفه با فلسفه یکی هستند.

چندی است حوزه و گستره‌ای به نام فرافلسفه مطرح است که موضوعات خاصی را با روش تحلیلی و نظری مورد توجه قرار می‌دهد. چندین نظریه و نهاد هم متکفل ترویج این معرفت شده‌اند. اما به نظر ما این شاخه آنچنان که باید و شاید نتوانسته است رواج و توسعه یابد. دلیل این امر هم آن است که فلسفه حوزه‌ای نیست که در آن تمایز و تمییز میان خودش با فراخودش دقیق باشد.

می‌دانیم حوزه‌هایی واجد فرا هستند که ما بتوانیم از خود آن رشته‌ها فراتر رویم و از منظری بالاتر به بررسی آن رشته بنشینیم.  به طور مثال فلسفۀ زیست‌شناسی یا فرازیست‌شناسی قصد دارد درجۀ اعتبار گزاره‌های موجود در این علم را به بررسی نشیند همانگونه که فلسفۀ فیزیک و فلسفۀ تاریخ حجیت گزاره‌های موجود در این علوم را به بحث می‌گذارند و با مفاهیم کلیدی این معارف کلنجار می‌روند.

پرسش اما این است که چه موضوعی در فرافلسفه است که در خود فلسفه مورد توجه قرار نگرفته است. به تعبیر بسیاری از فلاسفه همۀ تاریخ فلسفه تلاش برای فرا رفتن از خود و بررسی آنچه کرده قلمداد می‌شود. فیلسوف کاری جز خودشکنی و آنگاه ساختن خود ندارد و در این رهگذر بسیار با خود فلسفه کلنجار می‌رود.

اگر در میان همۀ تعاریفی که از فلسفه وجود دارند بخواهیم بر یک تعریف تقریبی دست بگذاریم آن تعریف این است که فلسفه همیشه تلاش دارد معارف موجود ما را از منظری انتقادی به بررسی نشیند. این منظر انتقادی یعنی اینکه فلسفه تلاش می‌کند همیشه و همه جا از خود فراتر رود و از منظری ژرفتر خود را نظاره‌گر باشد.

به همین جهت پر بیراه نیست اگر تصریح کنیم که موضوع فلسفه نه جهان و زبان و نه هستی و نه هیچ چیز دیگری نیست. موضوع فلسفه خود فلسفه است. اگر این تلقی از فلسفه را کم و بیش بپذیریم آنگاه کار فرافلسفه چیزی جز این نخواهد بود که تاریخ فلسفه را وارسی کند و ببیند چه فیلسوفان و مکاتبی فلسفی بر این جنبه تأکید و اصرار بیشتری داشته‌اند، آنها را پررنگ و مدون کند و فراروی خوانندگان قرار دهد. به همین جهت فرافلسفه موضوعی کاملاً ذیل فلسفه تلقی می‌شود و نه موضوعی که فراتر از فلسفه می‌نشیند و کم و کیف آن را بررسی می‌کند.

فرافلسفه با این تعبیر حوزه‌ای در کنار حوزه‌ها و زیرشاخه‌هایی چون: ایده‌آلیسم،؛ رئالیسم، تجربه‌گرایی،عقل‌گرایی، نومینالیسم و دیگر مکاتب و رویکردهای فلسفی است و نه حوزه‌ای جدا و مستقل از آن.

روش این فرافلسفه هم چیزی جز روش فلسفی و نظری نیست. فلسفه هرچند از معارف و علم مختلف مدد می‌گیرد کم و بیش با روش نظری و متأملانه خود شناخته می‌شود. بدین جهت ما حتی نمی‌توانیم میان روش فلسفه و فرافلسفه تمایز قایل شویم همانطور که جدا کردن غایات این دو از هم کار آسان نیست. همانطور که ما فلسفه‌ورزی می‌کنیم که به حقیقت نزدیکتر شویم و فهمی دقیقتر از خودمان و جهان کسب کنیم تصور نمی‌کنیم بتوان هدفی جز این برای فرافلسفه مشخص کرد. فرافلسفه هم می‌خواهد به فهم ما از فلسفه به عنوان یکی از پرپیشینه‌ترین و معتبرترین دانشها عمق بخشد همانطور که فلسفه این مشی و هدف را دنبال می‌کند.

مسائل و پرسشهای فرافلسفه و فلسفه هم تقریباً یکی هستند. بنابراین مشاهده می‌کنیم که درنظر گرفتن شاخه‌ای به نام فرافلسفه نمی‌تواند موضوعیت داشته باشد. همانطور که تصریح شد هم مسائل و پرسشها و هم موضوع و روش و غایت فرافلسفه با فلسفه یکی است. از سوی دیگر اگر تصور کنیم فرافلسفه همان کار فلسفۀ کاربردی را انجام می‌دهد چرا برای یک فعالیت و کار دو نام را در نظر بگیریم و هر دو را فلسفۀ کاربردی ننامیم. اتفاقاً پیشینه و تاریخچۀ فلسفۀ کاربردی از فرافلسفه بیشتر است و مضامین آن مدون‌ترو منظم‌تر مطرح هستند.

کد خبر 1290714

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha