با هجرت غریبانه ات به مویه های تنهایی علی(ع) با چاه دامن زدی، اما حکایت تو حکایت دخت رسولی بود که تو را مادر خویش می خواند و جدایی مادر از فرزند، ممکن نا شدنی است.
فاطمه جان، عصمت و مهربانی دست ها و قلبت را تنها باران می تواند بسراید، که این چشمه جاری آسمانی خوب می داند به وقت دعا چگونه همگان را به خود برتری داده ای و چگونه از خود گذشته ای.
مگر می توان نیکی را ستایش نکرد، پاکی را نستود و از تو گذشت؟!
درخشان بودی هرگاه برابر محراب به سجده در می آمدی، مایه رشک فرشتگان می شدی و چه نیکو نامید پدرت تو را "زهرای آسمان ها و زمین"!
اینک این داغ از سوز هجر توست بر پیکره زمینی که از طمع و حرص دلبستگان آن به آسمان شکایت بردی .
اینک صدای تق تق در بر دیواره وجود عرشیان است که شرمگین از وقاحت نامردمان، محسن ات را زیر بال خویش پنهان کرده اند تا در زهدان گرم کودکانه اش در نیابد که چه کردند کافران با تن نازک مادر، با وجود مهربان زنی که برکت وجودش کوثر را نازل کرد.
بانوی عشق!
بی تاب رسیدن بودی برای پیوند با مردی یگانه از دیار اسلام و امامت و سپس برای رسیدن به پدری بی همتا در تمام اعصار و قرون... و ما باز قصه تکراری عشق های خود را روز و شب مرور می کنیم، حاشا که هرگز شعری به رسایی و زیبایی عظمت عشق تو سروده باشیم!
اینک یاری مان کن، به تاب برابر مصیبت ها، به ایستادگی مقابل ناملایمات و تسلیم در محضر آنکه تو را شفیع و مادر صاحب عصرمان قرار داد تا بیاید و روشن کند جهان را به نوری که از درخشش تو در محراب عبادت سرچشمه گرفته است.
................................
صدیقه راسخی
نظر شما