به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه خبرگزاري "مهر" ، در اين مراسم جمعي از استادان فلسفه و دانشجويان شركت داشتند. در ابتداي مراسم دكتر ضياء موحد، استاد فلسفه، پس از تشريح شكل گيري چنين مراسمهايي از سوي يونسكو گفت : در اين جلسات ما بحثهاي مختلفي مي توانيم داشته باشيم يكي آن كه جدا افتادن فلسفه از علم و تكنولوژي چه مشكلاتي را ايجاد كرده به خصوص كساني كه در علم و تكنولوژي فعاليت مي كنند معمولا تمركز به مسائل علمي دارند و به مسائل انساني كمتر توجه دارند.
وي در ادامه اظهار داشت : تجربه من با دانشجوياني كه رشته علوم و مهندسي را ترك كرده و روي به فلسفه آورده اند اين است كه بسيار دشوار به فلسفه روي آورده اند. ما اصولا بايد در فلسفه باب بحث را باز كنيم و مطالب را از جنبه هاي مختلف بگوييم . بسياري از فن آوران كه ايدئولوژي زده مي شوند به خاطر اين است كه از مسائل فلسفي اطلاعي ندارند و اين يكي از بزرگترين گرفتاريهاي ماست.
دكتر محمد توكل، نماينده يونسكو در ايران، نيز درباره اهميت روز جهاني فلسفه اظهار داشت : اين سومين سالي است كه سازمان يونسكو روز جهاني فلسفه را اعلام كرده و تا كنون استقبال خوبي نيز شده است. از جمله دلايلي كه يونسكو بر فلسفه اهميت مي دهد اين است كه احساس مي كند فلسفه نسبت به ساير محافل انديشگي پيشتاز است و مركز ساير حوزه هاست و اين دستاورد بزرگي است كه به دست آمده است. دليل ديگر اين است كه در دوره هاي عجيب بشري فلسفه قوه محرك فكري است كه در مقابل جريان بسيار عظيم محدوديت ناپذير اراده براي تسلط ايستادگي كرده است كه مش سياسي، اجتماعي و فرهنگي است.
وي در ادامه گفت : فلسفه به عنوان قوه فكري، پناهگاهي تلقي مي شود كه يا در مقابل اين جريان مسلط ايستاده و يا آن را زير سئوال برده است. به هر حال هدف از اين روز اين است كه برج عاج فلاسفه شكسته شود و فلسفه به درون جامعه آورده شود و نتيجه اين كار اين نيست كه فلسفه لوس و يا عوام زده شود بلكه به بخشهاي مختلف جامعه با صيانت از ارزشهاي ذاتي آن به درون جامعه كشانده شود. هدف ديگر اين است كه ما جامعه را به سوي فلسفه سوق دهيم . اين كار مي تواند در سطوح مختلف اعم از مديريتهاي بالاي جامعه تا شهروندان عادي باشد. هر دو مورد كه در دو سوي متفاوت است كار آساني نيست و اين از اهداف سازمان يونسكو است كه امسال پي گيري مي شود.
دكتر علي پايا، استاد دانشگاه وست مينستر انگليس و دانشيار موسسه تحقيقاتي سياستي علمي كشور، سخنران بعدي بود كه در اين مراسم شركت داشت. وي ا گفـت : رويكرد هر ارگانيسم زنده اي به خصوص انسان به حيات مسئله محور است اين رويكرد را در سه حوزه فلسفه، علم و تكنولوژي مي شود ملاحظه كرد. در دو حوزه اول مسائل عمدتا نظري هستند و در حوزه تكنولوژي عمدتا عملي است. در حوزه فلسفي سئوالهاي كلي از واقعيت مطرح مي شود و علم هم سئوالش را با واقعيت آغاز مي كند، اما نوع سئوالش با فلسفه فرق مي كند . علم تلاش مي كند نظرياتي را كه براي فهم آن واقعيت موجود عرضه مي كند تجربه پذير باشد. در همه قلمروها، آدمي در مقابل آن چيزي كه قرار دارد چاره اي جز مدل سازي ندارد. سير بي پايان ساخت فرضيه ها و تلاش براي شكار واقعيت و بعد تصحيح به وسيله واقعيت امري است كه ما آن را پيشرفت معرفت مي گذاريم.
دكتر محمد صنعتي، روانشناس، در ابتداي بحث پرسشي را مطرح كرد و گفت : بايد پرسيد كه چرا فلسفه از جامعه جدا شد كه اكنون خواستار بازگشت آن به جامعه هستيم. ما وقتي كه درباره علم و رابطه آن با فلسفه صحبت مي كنيم بايد اين دو را قسمت كنيم يكي مسئله تحقيقات علمي است و ديگري كاربرد يافته هاي علمي در عمل است.
وي در ادمه اظهار داشت: حوزه روانشانسي از حوزه هايي است كه رابطه اش را با فلسفه همچنان حفظ كرده است اما آنچه كه موجب شد روانشناسي از فلسفه بي نياز شود متدلوژي علمي بود . بخشي از فلسفه علم به كساني كه در حيطه تكنولوژي كار مي كردند اين مورد را گوشزد مي كردند كه يافته هايشان ابطال پذير نباشد و گويي چيز ديگري لازم نبود. برخي تصور مي كنند كه مسائل بشري ما را به سوي يك دانش علمي سوق مي دهد و آيا اين مسائل مفيد هست يا خير؟ مشكل از اينجا شروع شد كه محقق مستقيما وارد تكنولوژي شد و فلسفه را حذف كرد و ما به دنبال اين هستيم كه بخواهيم فلسفه را به اين حوزه بازگردانيم بدون اين كه محققين علمي خودشان را با دانش فلسفي هموار كنند.
دكتر كريم مجتهدي، استاد فلسفه دانشگاه تهران، نيز درباره اهميت و جايگاه فلسفه اظهار داشت : مهمترين كاري كه مي شود در ايران كرد كار تدريس فلسفي است. مسئله اي كه مطرح است اين است كه ما گرفتار برخي مسائل كاذب هستيم. يعني اولين كار اين است كه مسائل كاذب را كنار گذاريم تا بدانيم كه مسئله اصلي ما كجاست. يكي از راههاي زدودن مسائل كاذب به ياد آوردن نكته اصلي است و آن اين كه مسئله خودمان را در سطح بين المللي طرح كنيم. گروه هاي مورد اشاره در پاريس مسائلشان با مسائل ما فرق مي كند. من به زبان فارسي صحبت مي كنم و با افرادي نيز زندگي مي كنم كه مشكلات مشتركي داريم. شما حتي كانت و هگل و دكارت درس بدهيد بالاخره در ايران تدريس مي كنيد. ما بايد با قرائت ملي به بحثهاي فلسفي بپردازيم.
وي در ادامه گفت : فلسفه كنار گذاشته نشده و فلسفه قدمت ندارد . من انزوايي را كه در فلسفه مطرح مي شود كاذب مي دانم . ما يا بايد مسائل را دقيق ببينيم و يا بايد كنار برويم. مي گويند فلسفه غربي در جامعه ما جايگاهي ندارد ، من از اين افراد مي پرسم مگر علم غربي در جامعه ما جايگاهي دارد. وقتي كه ما فلسفه را انتفاعي مي كنيم آن را از بين برديم و به مرگ نزديكش كرديم. سختي فلسفه در صلابت آن است.
دكتر غلامحسين ابراهيمي ديناني، استاد فلسفه اسلامي دانشگاه تهران، سخنران بعدي اين مراسم بود. وي با تاكيد بر اين مطلب كه فلسفه هيچگاه برج عاج نشين نبوده گفت : فلسفه در خيابانهاي تهران و آتن و اسكندريه حضور داشته و هيچ وقت از جامعه هم كنار نبوده بلكه جامعه نگون بخت بود كه از فلسفه جدا شد و بايد با نهايت ندامت به سوي فلسفه بازگردد.
وي در ادامه گفت : تعريف فلسفه چيست بحث جدي است اما فلسفه در مقابل علم و تكنولوژي احتياج به كاوش جدي دارد. فلسفه در ذات آدمي است و فلسفه يعني انسان. انسان است كه طرح پرسش مي كند. اما آيا علم و تكنولوژي به سئوالهاي كلي بشر پاسخ مي دهد. انسان در فلسفه معني پيدا مي كند و نه تنها فلسفه به علم معني مي دهد بلكه باعث اعتبار آن است. با گسترش فلسفه هاي مضاف ما متوجه مي شويم كه فلسفه برج عاج نشين نبوده در غير اين صورت اين همه فلسفه به وجود نمي آمد.
دكتر ديناني تاكيد كرد : فلسفه هيچ گاه منزوي نبوده بلكه هزاران بازي بر سر سياست و علم مي آيد اما فيلسوف همچنان نشسته و پرسش مي كند و اين به نقد و عقل نقادي باز مي گردد.
دكتر معصومي همداني، استاد فلسفه علم دانشگاه صنعتي شريف، بحث اهميت و نگرش فلسفي در علوم را از لحاظ تاريخي مهم دانست و گفت : از نظر يك مورخ همه اين مسائل محصول تاريخ است و برخي از اصطلاحات نيز ساخته بشر است. فلسفه زماني مجموعه اي از همه علوم بوده و حساسيت بسيار زيادي به علوم داشته است. امروزه زمينه هاي مهمي در جدايي اين دو مقوله فلسفه و علم به وجود آمده و علت آن اين است كه هر دو دچار توهم استقلال هستند.
وي در ادامه اظهار داشت : در اوايل قرن بيستم يك فيزيكدان تا حدودي رياضيدان هم بود . امروزه كمتر رياضيداني هست كه كمي فيزيك نظري بداند. منتها يك تفاوت است و آن اين كه درست است كه شاخه هاي علوم تجزيه شدند اما واحد تحقيق علمي هم تغيير يافته است. يك دانشمند ديگر كسي نيست كه همه معارف بشري را در وجودش جمع كند بلكه واحدهاي بزرگتري هستند كه با يكديگر تبادل نظريه مي كردند. در اين نوع تقسيم كار جديد به نظر مي آيد فلسفه در بيرون اين مجموعه قرار گرفته است .
دكتر همداني گفت : دليل اين امر اين است كه علم جديد احساس مي كند كه به فلسفه نياز ندارد و از طرف ديگر فلسفه هم تصور مي كند كه به علم نياز ندارد. اين تلقي ناشي از تصوري است كه گويي هر شاخه علمي يك نوع خود كفايي دارد، يعني خودش مسئله توليد مي كند و خودش مسئله را حل مي كند.
نظر شما