۲۵ خرداد ۱۳۹۰، ۹:۱۲

فلسفه به آینده نگاه دارد؛ گزارش مهر از کارگاه آموزشی حکمت اسلامی

فلسفه به آینده نگاه دارد؛ گزارش مهر از کارگاه آموزشی حکمت اسلامی

استاد دانشگاه تهران معتقد است فلسفه نگاهی به آینده دارد، فیلسوف باید به گذشته برگردد تا بتواند به آینده نگاهی داشته باشد، کسی که به گذشته نگاهی نداشته باشد فیلسوف نیست.

به گزارش خبرنگار مهر، نخستین کارگاه آموزشی پژوهشی حکمت اسلامی و عالم معاصر عصر روز سه شنبه 24 خرداد در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به کار خود ادامه داد.

در این نشست دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی استاد فلسفه دانشگاه تهران به بررسی موضوع آیا برای فلسفه اسلامی آینده ای متصور است پرداخت و گفت: این سئوال که فلسفه اسلامی چیست مسئله و پرسش مهمی است آیا اسلام فلسفه آورده است این معنا نه. فلسفه اسلامی آیا به معنای فلسفه ای است که فیلسوفان مسلمان تفکر کرده اند البته وجوه دیگری نیز برای تعریف فلسفه اسلامی قابل تصور است ما فیلسوف اسلامی و مسلمان داریم. برای نمونه ابن سینا فیلسوفی مهم است و از ارسطو کمتر نیست.
 
وی افزود: مسیحیت فلسفه نداشت، فیلسوفان مسیحی تحت تاثیر اسلام در قرون وسطی بودند جهان مسیحیت در دادگاه فلسفه محاکمه شد این حرف را لئواشتاروس می گوید. در مسیحیت سن توماس فیلسوفی است که قدیس شد اما در اسلامی که عقلانی است این فیلسوفان بودند که در دادگاه اسلام محاکمه شدند و تکفیر شدند. برای نمونه ابن سینا و فارابی تکثیر شدند و ملاصدرا تعبید شد و تا حدودی نیز تکفیر شد.
 
وی یادآور شد: در کشورهای دیگر اسلامی نیز وضع کم و بیش به همین صورت است باید توجه داشت که ایران مهد فلسفه بوده است کسی که از آینده می خواهد سخن بگوید نمی تواند گذشته خود را نفهمد. آینده در تقابل با گذشته است. آینده و گذشته از آن انسان است مجردات و خدا مافوق زمان هستند و گذشته و آینده ندارند انسان تنها موجودی است که عالم دارد چون وجود به رویش گشوده شده است انسان چون فکر دارد عالم دارد اساس عالم فکر است و آنجا که فکر است عالم نیز هست و اگر فکر نباشد عالم نیز وجود ندارد.
 
این استاد فلسفه اسلامی در ادامه تاکید کرد: فکر میزان خود است و فکر منجمد نیست و دارای بسط و گسترش است. باید توجه داشت این بسط و گسترش دوری بوده و افقی نیست. فکر حرکت دوری دارد و به سر جای اول خود بر می گردد اگر فکر به آغاز خود بر نگردد به نتیجه نمی رسد لذا بسط فکر دوری است و البته نه دور باطل.
 
دینانی یادآور شد: فلسفه اسلامی نیز باید به آغاز خود بازگردد. باید به آغاز فلسفه اسلامی برگردیم ما فلسفه اسلامی داریم ولی به تاریخ آن آشنایی نداریم. این ناآشنایی هم به آن علت بوده که نگذاشته اند آن را بخوانیم و هم به این علت بوده که پی آن نرفته ایم وقتی بدون تاریخ شویم منجمد می شویم همه چیز را می توان بدون تاریخ خواند مثلا پزشک خوبی می توان شد بدون آنکه تاریخ پزشکی را خواند ولی در مورد فلسفه باید تاریخ آن را خواند و مشکلات گذشته را مورد مطالعه قرار داد.
 
استاد دانشگاه تهران تصریح کرد: کسی که به گذشته توجه نداشته باشد فیلسوف نیست فلسفه همیشه به آینده نگاه می کند به گذشته بر می گردد تا بتواند به آینده نگاه کند. انسان از گذشته منفعل است و نسبت به آینده فعال. اگر گذشته را نشناسیم جایگاه کنونی خود را نخواهیم شناخت. گذشته را باید از قید زمان آزاد کرد این کار فکر است. فکر می تواند حوادث گذشته را از زمان خود رها کند و چون آزاد است می تواند گذشته را از تقید آزاد کند و مال خود کند و بر اساس آن به آینده نگاه کند بر این اساس اینده داریم.
 
در ادامه این نشست دکتر عبدالرزاق حسامی فر استاد فلسفه دانشگاه بین المللی امام خمینی به بررسی موضوع استاد مطهری و نقد ایده آلیسم پرداخت و گفت: ایده آلیسم در فلسفه معانی متفاوتی دارد یک ایده آلیسمی که در شناخت شناسی مطرح است و دیگری ایده آلیسمی که در وجود شناسی مورد بحث قرار می گیرد.
 
وی افزود: در وجود شناسی ایده آلیسم در مقابل ماتریالیسم قرار می گیرد در شناخت ایده آلیسم در برابر رئالیسم قرار می گیرد. ایده آلیسم معتقد است که تصور اصالت دارد ولی رئالیسم معتقد است ما به ازای خارجی تصور اصالت دارد.
 
وی تصریح کرد: نقدی که مطهری بر ایده آلیسم دارد در آثار گوناگون ایشان مختلف است برخی انتقادات مطهری بر ایده آلیسم ذهنی وارد نیست چون منابعی که در اختیار ایشان بوده محدود بوده اند.
 
این استاد دانشگاه تاکید کرد: فلسفه غرب از قرن 17 شاهد تحولی بنیادی در پژوهش فلسفی بود و فلسفه که تا پیش از این وجود شناسی را محور تفکر فلسفی قرار داده بود پس از آن به معرفت شناسی توجه کرد و بحث درباره نحوه شکل گیی شناخت و میزان اعتبار آن را در صدر مسائل فلسفی نشاند. این تغییر مسیر در قلمرو اسلامی به جهت عدم ارتباط میان دو عالم فلسفه اسلامی و غرب با 3 قرن تاخیر بازتاب یافت.
 
حسامی فر یادآور شد: استاد مطهری به عنوان استاد فلسفه اسلامی کوشید تا ابتدا با آرای فلاسفه غربی دوره جدید آشنا شود پس آنگاه با مبانی فلسفه اسلامی به تحلیل برخی از آراء آنها بپردازد. یکی از مسائلی که از ابتدا مورد توجه ایشان بود و در آثار متعدد ایشان و به ویژه مقدمه و پاورقی های مقالات اصول فلسفه و روش رئالیسم، مسئله شناخت و شرح مقصود منظومه به تحلیل آن پرداخت مسئله شناخت بود. در خصوص مسئله شناخت اعتبار حسی و کاشفیت آن از خارج دو دیدگاه اصلی وجود دارد که در برابر هم قرار دارند یکی رئالیسم که وجود ما به ازای ادراکات حسی را در خارج می پذیرد و شناخت حسی را کاشف از خارج می داند و دیگری ایده آلیسم ذهنی که منکر این امر است.
 
وی افزود: علامه طباطبایی در متن اصول فلسفه و روش رئالیسم و به اقتفای ایشان استاد مطهری در این کتاب با دفاع از مبانی رئالیستی فلسفه اسلامی به نقد ایده آلیسم ذهنی یا اصالت تصور از یک سو و نقد مبانی موتریالیسم دیالگتیک از سوی دیگر می‌پردازد. ایشان در کتاب نخست ایده آلیسم به معنای اصالت تصور را از حیث انکار واقعیت همطراز فلسفه می گیرد و فیلسوفان ایده آلیستی چون بارکلی و شوپنهاور را به لحاظ انکار جهان خارج از ظرف ذهن در کنار سوفستائیانی چون پروتاگوراس نام می برد در حالیکه در کتاب دوم تحلیل عمیق تری از مسئله شناخت و اثبات جهان خارج به دست می‌دهد.
 
در این نشست دکتر قاسم پورحسن به بررسی نقش باورهای پایه در نظام معرفتی علامه طباطبایی پرداخت و گفت:‌نظریه مبناگرایی هنوز یکی از مهمترین رویکردها در معرفت شناسی است. در یک تقسیم بندی معتقدیم که مبناگرایی به دو قسم کلاسیک و معتدل تقسیم می‌شود. در یک تعریف دیگر مبناگرایی به دو شکل درون‌گرایانه و برون‌گرایانه است. در تقسیم بندی دیگر که نوعی تقسیم بندی فرعی محسوب می‌شود می ٱوانیم صحبت از مبناگرایی ساده و مضاعف سخن راند.
 
وی تصریح کرد: در مبناگرایی کلاسیک و معتدل باورهای ما یا بدیهی هستند یا استنتاجی. ما در اساس مبناگرایی با چند اصل مواجه هستیم که عبارتند از: اصل اجتماع و دیگر اصل ارتفاع. برخی به این دو اصل، اصل هویت را اضافه کرده‌اند.
 
وی افزود: شکل‌های مبناگرایی عبارتند از:‌ طولی، شبکه‌ای و درختی. در خصوص مبناگرایی نزد علامه یک ایراد وجود دارد و آن این است که چگونه ممکن است باوری پایه و یقینی باشد اما خطاناپذیر هم باشد.
 
دکتر پورحسن یادآور شد: در مبناگرایی یا شالوده گروی ساختار معرفت همچون درختی لحاظ می‌شود که تمام سرشاخه‌ها باید به شاخه‌ها و سپس به تنه و ریشه پایان یابد. در این دیدگاه توجیه معرفتی از باورهای پایه نشات می‌گیرد و با روابط خاصی به باورهای استنتاجی انتقال می‌یابد. بر این اساس آدمی هیچ معرفت بی‌واسطه‌ای ندارد بلکه بدون باورهای مبنا موجه باشد. این تفکیک میان باورهای پایه و غیر پایه اصلی ترین خصلت مشترک میان تمام دیدگاه های مبناگرایانه در توجیه معرفت بشری است. دلیل تسلسل و دور مهمترین دلیل این دیدگاه در درستی نظریه مبناگرایی است. این دلیل اثبات می‌کند که بدون پذیرش پایه‌های معرفتی امکان تحقق معرفت از بین می‌رود. باورهای استنتاجی را یا باید به باور موجه بی‌واسطه و پایه ختم می شوند و یا به یکی از صورت‌های مذکور خواهد بود که تمام شقوق باطل است یعنی باورهای با واسطه به یک باور غیرموجه ختم می شود یا سیر ارتباط گزاره ها به نحو تسلسلی و بی‌نهایت ادامه یابد و یا اینکه سیر دوری و حلقه شده به نحوی که هر باور با واسطه باور دیگر آن نیز به باور اول منتهی شود.
 
این استاد دانشگاه یادآور شد: علامه طباطبایی با شناخت از مسایل بنیادین معرفت شناسی مهمترین مسئله در معرفت را خطاناپذیری و تصحیح ناپذیری باور برمی‌شمارد. دو عنصری که مهمترین کاستی و ضعف مبناگرایی به شمار می‌رود. علامه باورهای فکری و بدیهیات را باور پایه تلقی می‌کند و امکان معرفت را بر همین اساس توجیه می‌کند. وی پیوند میان باورهای غیرپایه و پایه را از نوع توالد و باروری می‌داند و مهمترین دلیل بر وجود باورهای فطری یا بی‌واسطه را محال بودن فرض عدم تناهی در سلسله علل تصدیقی برمی‌شمرد و بر این اساس معتقد است باید تمام علوم و باورهای غیربدیهی منتهی به بدیهیات شوند. علامه قائل به این است که باورهای پایه صدق خود را تضمین می‌کنند و لذا خطاناپذیرند. به باور او تمام قضایا در نهایت باید به سه اصل هویت، امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین باز گردانده شوند.
 
در ادامه این نشست دکتر محمدرضا اسدی عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی به بررسی تحلیل رویکرد وجودشناسانه علامه در باب علم پرداخت و گفت: رویکردهای مختلفی برای تحلیل ماهیت علم داریم می‌توانیم رویکرد معرفت شناسانه نسبت به ماهیت علم داشته باشیم با نگاه تاریخی نیز می‌توان ماهیت علم را بررسی کرد و یا حتی می‌توانیم رویکرد هنجاری و ارزشی به ماهیت علم داشته باشیم.
 
وی تصریح کرد: در کنار این رویکردها یک رویکرد هستی شناسانه نیز می توان به علم داشت. این رویکرد در فلسفه اسلامی مسبوق به سابقه است و علامه سردمدار این رویکرد نیست و پیش از ایشان نیز این موضوع مورد بررسی فیلسوفان اسلامی بوده است. در فلسفه اسلامی نگاه تاریخی به علم مفقود است و به نگاه معرفت شناسانه نیز توجه جدی نشده اما نگاه هستی شناسانه به ماهیت علم در فرهنگ اسلامی فربه و غنی است.
 
وی یادآور شد: در فلسفه اسلامی علم و هستی مسابق هم هستند. در فلسفه اسلامی با نگاه‌ها رویکرد هستی شناسانه به علم نگریسته شده چون معتقد است که رویکرد هستی شناسانه به علم پایه و مبنا است ولی خود را بی‌نیاز از رویکردهای معرفت شناسانه و تاریخی نمی‌داند. تحلیل هستی شناسانه علامه درباره علم در حد اشتراک لفظی با هستی شناسی هایدگر است و این دو رویکرد هستی شناسانه کاملا‌ً متفاوت با یکدیگر هستند.
 
این استاد فلسفه با اشاره به اینکه علامه بنیان جدیدی را در تحلیل هستی شناسی علم بیان نکرده و در سنت صدرایی تفکر می‌کرده، گفت: از نگاه علامه مفهوم علم و وجود علم با یکدیگر متفاوت هستند. و جود علم به صورت وجودی و مفهوم علم به صورت بدیهی برای ما قابل فهم است. از نظر ایشان حضور یک موجود مجرد برای موجود مجرد دیگر تحلیل وجودی علم نامیده می‌شود.
 
اسدی یاداور شد: این موجود مجرد یعنی معلوم گاهی عین عالم و گاهی غیرعالم است. شق نخست علم حضوری شق ثانی علم حصولی نامیده می‌شود. به تعبیر دیگر گاهی وجود معلوم نزد عالم حاضر گشته و گاهی ماهیت معلوم نزد عالم حاضر می‌شود.
 
پارسانیا: توحید مبداء هستی‌شناختی حقوق بشر در حکمت اسلامی است
در این نشست حجت‌الاسلام دکتر حمید پارسانیا استادیار دانشکده اجتماعی دانشگاه تهران به بررسی موضوع حقوق بشر از دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی پرداخت و گفت: حقوق بشر از یک زمینه‌های وجدی معرفتی و زمینه‌های وجودی غیرمعرفتی برخوردار است آنچه به عنوان حقوق بشر تعین می‌‌یابد اگر در خارج باشد نیازمند هر دو زمینه است.
 
وی افزود: اگر حقوق بشر بخواهد تحقق یابد خیلی از عوامل باید جمع باشند. به لحاظ معرفتی حقوق بشر یک حوزه معرفتی است که از زمینه‌های پیشین معرفتی تاثیر می‌گیرد و در زمینه‌های بعدی معرفتی نیز تاثیر می‌گذارد او لذا در خلاء محقق نمی‌شود. زمینه‌های پیشین در ابتدا عبارت است از یک سری مبانی که این مبانی اصول و قواعدی هستند که مواد حقوقی از آن انتزاع می‌شوند. عرف، عقل و وحی می‌توانند مواد حقوق باشند.
 
وی تصریح کرد: استاد جوادی آملی در کتاب فلسفه حقوق بشر مراحل سه‌گانه‌ای را به لحاظ منطقی برای حقوق بشر در نظر دارد. این مراحل سه گانه عبارتند از: مراحل هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی.
 
استاد دانشگاه تهران در ادامه به تعاریف فلسفه حقوق بشر پرداخت و گفت: ارتباط میان مواد حقوق بشر و مبادی آن در فلسفه حقوق بشر مورد توجه است. چنین علمی روش شناسی بنیادینی است و علم درجه دوم محسوب می‌شود که از ارتباط دو حوزه معرفتی سخن می گوید. بر این اساس فلسفه حقوق بشر ارتباط میان مقدم و تالی را مورد بررسی قرار می‌دهد. معنای دیگر فلسفه حقوق بشر این است که فلسفه حقوق بشر بخشی از فلسفه است و به مبادی حقوق بشر می‌پردازد در این صورت یک علم درجه اول است و فیلسوف حقوق بشر بحث فلسفی می‌کند و مانند نگاه اول صرفاً بحث از ارتباطات نمی‌کند.
 
وی تاکید کرد: از آثار استاد جوادی آملی هر دو معنای فیلسوفی نسبت به حقوق بشر وجود دارد به این معنا که استاد هم روش شناسی می‌کنند به حقوق بشر و هم فیلسوفی. از نظر ایشان تدوین کردن حقوق بشر نیازمند یک حداقل‌هایی از آن مبادی است اگر مبادی حقوق بشر، را به عنوان بشر به رسمیت نشناسد اجازه حقوق بشر به ما نمی‌دهد.
 
وی تصریح کرد: براساس حکمت اسلامی و حکمت صدرایی برای حقوق بشر می توان مبادی در نظر گرفت. به لحاظ هستی شناختی مبادی حقوق بشر در حکمت اسلامی براساس توحید است به لحاظ انسان شناختی بحث فطرت انسانی مطرح می‌شود. از دیدگاه استاد جوادی انسان مستخدم بالطبع و مدنی به فطرت است. به لحاظ معرفت شناختی هر مبداء معرفت شناسی اجازه داشتن حقوق بشر مشترک را نمی‌دهد.
 
پارسانیا در ادامه یادآور شد: اگر رویکرد معرفت شناختی ما تجربی (پوزیتیویستی) یا پست مدرن باشد امکان داشتن حقوق بشر مشترک را نخواهیم داشت. معاضدت و همکاری عقل و وحی عقل استنباطی را به میدان می‌آورد که وجه دیگری از عقل است باید توجه داشت که عقل و نقل هر دو ابزار شناخت هستند ولی حکم دهنده خداوند است. عقل و نقل هر دو حقوق را می‌شناسند و این خداوند که حقوق را وضع می‌کند.
 
در ادامه این نشست حجت‌الاسلام دکتر محمدرضا مصطفی پور عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت معلم تهران به بررسی موضوع حکمت اسلامی معاصر و رابطه انسان و طبیعت از منظر آیت‌الله جوادی آملی پرداخت و گفت: انسان سه نوع رابطه با طبیعت داشته است. یک رابطه، رابطه دین همانی بوده است. انسان از دل طبیعت بر می‌آید و نیازهای خود را از طبعت تامین می کند. رابطه دیگر دوره ابزارسازی انسان است که بعد از این دوران است ژ. در این دوره انسان با طبیعت رابطه داشت و در آن تصرف می‌کرد. رابطه سوم در دوران مدرنیته شکل گرفت. در این دوره انسان از رابطه سازگاری با طبیعت عبور کرد که به برخورد ظالمانه با طبیعت منجر شد. در این مرحله انسان دردی را متوجه طبیعت کرده که بحران محیط زیست نامگذاری شده است. اومانیسم و سودگرایی دو عاملی هستند که باعث شده تا انسان مدرن به طبیعت آسیب برساند.
 
این استاد دانشگاه یادآور شد: البته این بحران معلول عدم شناخت انسان از طبیعت و خود و مسئولیت او در برابر طبیعت است زیرا انسان که خود را محور همه چیز می داند و تمام پدیده‌های عالم را برای تامین منافع خود تحت سلطه خود می‌بینند به طور طبیعی با این بحران مواجه خواهد شد.
کد خبر 1335955

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha