خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: مطالعه داستانهای کلاسیک میتواند برای ترسیم سیر داستاننوسی در طول تاریخ، مفید باشد. منظور این که خواندن رمان و داستانهای کلاسیک نباید صرفا در قالب واحدهای دانشگاهی یا پروژههای تحقیقاتی باشد. بلکه هنوز هم میتوان با خواندن یک اثر کلاسیک، لذت برد و با داستان آن همراه شد.
شاید به نظر برسد، در روزگار فعلی داستانهای کلاسیک چندان به نظر نمیآیند. البته این پدیده تا حدودی در کشور ما جاری است و به خصوص در عرصه رمانهای بینالمللی، مخاطبان ایرانی بیشتر به مطالعه آثار روز دنیا گرایش دارند. اما هیچگاه نباید مطالعه داستانهای کلاسیک را از نظر دور داشت. چون همانطور که شاهدیم هنوز در کشورهای مختلف دنیا، اقتباس و برداشتهای گوناگونی از داستانها و نمایشنامههای کلاسیک انجام میشود.
متون کلاسیک همواره جنبههای کشفنشدهای دارند که هر هنرمند یا مخاطب میتواند از منظر و دیدگاه خود، زوایای پنهانی را از آنها ببیند. داستانهای مدرن یا حرفی برای گفتن دارند و یا حرفی ندارند و با اطناب به توصیف و تشریح میپردازند. مهمترین مشخصه داستانهای کلاسیک که خواندنشان را لذتبخش میکند، داشتن قصه و قصهگوبودنشان است. چیزی که شاید در داستانهای مدرن اهمیت چندانی نداشته باشد.
جین ایر، یکی از رمانهای موفق بینالمللی است که تا به حال به دفعات از آن اقتباسهای گوناگونی شده است. آثار نمایشی زیادی مانند تئاتر، فیلم سینمایی، سریال و ... از روی آن ساخته شدهاند. استفاده گسترده از این رمان در این عرصهها به پتانسیل و قابلیت داستانگو بودنش باز می گردد. «جین ایر» زیاد پیچیده نیست و نمیخواهد مخاطبش را با رازآلودگی سردرگم کند. از مقطعی آغاز شده و در مقطعی به سرانجام میرسد، اما داستانش چندین نقطه دارد که ضربان کار را بالا و پایین میبرند و مهمتر این که نثر روان و سادهاش باعث میشود خواننده تا رسیدن به این فراز و فرودها، زیاد خسته نشود و داستان را یکنواخت نبیند.
داستان جین ایر از زبان یک زن روایت میشود و حالت خاطرهگویی و شرح حال دارد که روای اول شخص آن را بیان میکند. عشق دختری جوان به مردی میانسال موضوعی است که هنوز هم مورد استفاده فیلم سازان و سریالسازان قرار میگیرد. در سال 2011 هم فیلم دیگری از جین ایر ساخته شد؛ در حالی که در سال 2006 هم یکی از سریالهایی که درباره جین ایر ساخته شده، تولید شد. این نشاندهنده استحکام قصه داستان است. شاید جین ایر آرایههای ادبی و بازیهای زبانی زیادی نداشته باشد، ولی قصه خوب عاملی است که باعث میشود، هنوز به سراغش بروند.
شارلوت برونته نویسنده رمان، به خوبی روایت داستان را تا پای عاشق شدن پیش برده است و قصه بعد از شکلگیری عشق، در یک شیب سربالایی قرار میگیرد تا به قله و غایت خود برسد، اما حرکت از ابتدای داستان و پیشروی در این شیب بسیار ملایم و با ظرافت ایجاد میشود. چون نویسنده داستانگوست و داستانش را آرام پیش میبرد تا به اصطلاح در ذوق خواننده نزند. یک نکته مهم این که در داستانهای کلاسیکی که زنان یا مردان نویسنده مینگاشتند، مشخص بود نویسنده با چه هدف و مقصودی قلم به دست گرفته است یا حداقل هدف داستانش مشخص بود.
نوشتن نویسندگان زن، گاهی برای اعتراض به نابرابری اجتماعی، گاه برای روایت داستان زندگی یک دختر یتیم و سختیکشیده و یا گاه برای توصیف مرارتهای زندگی پر پیچ و خم زندگی یک زن بوده است. اما در داستانهای امروز زنانه چنین مواردی کمتر دیده میشود. به نظر زنان نویسنده، امروز سعی میکنند از قالب زنانه خود بیرون آمده و مانند مردان به نوشتن بپردازند. آنچه در داستانهای امروز زنان نویسنده کشورمان دیده میشود، بیشتر توصیف درونیات است و قصه سهم کمتری در پیشبرد نوشته دارد.
به عبارتی بیشتر، قدرت قلم است که حرف اول را در رمانهای امروز زنان نویسنده، میزند. نویسنده با توصیفات موشکافانه، ظرافت تبع شاعرانه و دقیق بودنش و همچنین قدرت قلمش را به رخ میکشد. البته نمونههایی که قصه خوب داشته باشند، در این میان وجود دارد، اما بعضا در این رقابت قدرت قلم، قصه فدا میشود و مسیر داستان به بیراهه میرود. به نظر داستانهای کلاسیک، مشخصا داستانهایی که زنان نوشتهاند، با مخاطب روراستتر از داستانهای امروزیاند. نویسنده در آن روزگار این دغدغه را داشته که داستانش را چگونه به پایان ببرد تا خوشایند مخاطب باشد.
اما نویسندگان امروز قصدشان فقط نوشتن است و نمیدانند پایان داستان به کجا ختم میشود. نتیجه این که نظر مخاطب برای نویسندگان کلاسیک مهمتر بوده است. در ضمن، قصهگو بودن نیز برایشان اهمیت فوقالعادهای داشت. اما با رویهای که مدرنیسم در نگاه و رویکردها به وجود آورده، نویسنده داستانش را مینویسد؛ شاید یکی خوشش بیاید، شاید خوشش نیاید.
خارج از دایره زنانگی وقتی چارلز دیکنز مجبور است برای گذران عمر، نوشتن 3 رمان را همزمان پیش ببرد، مشخص است که جذابیتهای داستانی را بیش از هر عاملی در داستانش دخیل میکند، اما به نظر میرسد امروز برای ناشران، قدرت قلم، گیرایی زبان و در یک کلام تکنیک، از هر عامل دیگری، مهمتر است. حال شاید داستان خوبی در کار نباشد، اما تکنیکها به خوبی در آن به کار گرفته شده باشند. شاید علت کم بودن اقتباس ادبی در کشور ما این باشد.
یک مورد دیگر این که ممکن است چارلز دیکنز به خاطر ذکر موردی که در بالا آمد، متهم به قلمفروشی شود، اما هرچه باشد نمیتوان از خواندن داستانهای جذاب او صرفنظر کرد. عشق و مسائل عاطفی از عواملی هستند که نه هنوز بلکه همیشه، برای مخاطب جذاب خواهند بود. شاید دخیل کردن عشق در یک داستان موجب عامهپسند خواندن یا دم دستی توصیف کردنش بشود، اما عشقی که در قالب یک قصه هدفدار باشد و به اصطلاح با نقشه و خلاف روال کلیشهای پیش برود، همیشه برای مخاطبان جذاب است.
اما در داستانهای مدرن نویسندگان زن کشورمان شاهدیم که شخصیت زن قصه یا از عشق رویگردان است، یا درگیر مسائل دیگری است و یا ... البته این یک انتقاد یا بیان نکته منفی نیست. اما حداقل در نبود یک عامل جذاب، باید عامل دیگری را جایگزین آن کرد. چون خواندن حالات روحی و روانی یک زن یا زنان مختلف، همیشه جذابیت ندارد تا مخاطب را به خواندن ترغیب کند. البته بهکار گیری تکنیک قطعا در نوشتن داستان لازم است، اما تا جاییکه به افراط منجر نشود و باعث مغفول ماندن مسیر داستان نشود.
با توجه به مطالب بیان شده، به نظر میرسد مطالعه رمانهایی چون جین ایر، غرور و تعصب، بلندیهای بادگیر و ... هنوز برای مخاطبان، جذابتر از رمانهای امروزی نویسندگان زن کشورمان باشد. البته برای گروهی از خوانندگان چنین نیست؛ چون عدهای دوست دارند به جای خواندن قصه و دنبال کردن آن، با یک متن شاعرانه روبرو شوند، اما این نویسنده است که مشخص میکند میخواهد با کدام نگاه بنویسد؛ روایت یک قصه یا تولید یک نثر تکنیکی شاعرانه.
-----------------------------------------
صادق وفایی
نظر شما