به گزارش مهر، ازغد جلوه ای از بهشت خدا بر بوم ارض قدس رضوی است، جایی از جنس لطافت مخملی احساس یک فرشته، که هر پگاه نگاهش را به دشت سبز روستا می دوزد تا دامن دامن محبت تقدیم رهگذرانی کند که به دیدنش می آیند تا در این حیرتکده شگفت، شاکر میهمان نوازی زنان و مردان نازک دلش باشند.
در آغوش کوه
باید چهل کیلومتر از مضجع شریف امام رضا دورتر باشی، درست 17 کیلومتری شمال شرق منطقه گردشگری طرقبه، شاید میان یکی از دره های شمالی رشته کوه بینالود و به گمان جغرافیا، 17 کیلومتری جنوب شرقی طرقبه مسیر مالرو نیشابور به توس.
آن وقت می رسی به هفت بند نی لبک، به شانه های لخت و سنگی کوهپایه، حالا کوه را در آغوش می کشی و نسیم را احساس می کنی.
اینجا خاک مقدس یک روستا است که باید تلاوتش کنی. اینجا ازغد است، همان "از قدیم "که توی عصاره تاریخ می بینی. اینجا دعای باران انگار زودتر مستجاب می شود که دست های درختان تا انتهای آسمان پرواز کرده است. به قول دکتر جامعه شناس محمود رضا اکرامی فر: این جا مردم سبز می رویند چون درختان روبه خورشید قد می کشند و ایستاده می میرند.
در جاده آسفالت شده به همت مردم که می رانی، درست در هم آغوشی زمین و ابرهای مقدس، 5 هزار اصله درخت توت دست کاشته اهالی در حواشی راه، چنان در خاک می خرامند و تو را تماشا می کنند که تمام دلت را نذر آفتاب می کنی.
پیچ و خم ساکت جاده تو را به آرامش می رساند. انگار در باد تا چشمه و چلچله خیال دویدن می گیری و پژواک آواز های جوانی را به جان می ریزی که:
"سر کوه بلند نی می زنم نی / شتر گم کرده ام پی می زنم پی."
یک کوچه یک زندگی وارد روستا که می شوم هفت آسمان سپیدی بال کبوتر با من است. پیرزنی از سینه کش خاکی بالا می آید. نرسیده به من چادرش را جمع می کند، رویش را محکم می گیرد و نمی خواهد در کادر عکاس باشد. جوانی رهگذر شهر است و مردی دارد حواشی آرامستان را تعمیر می کند. این تمام اهالی ازغد است که در قاب نگاه من می گنجد.
یک میزبان مهربان
از دختران آسمان به دوش و پسران خورشید خبری نیست. همه یا در باغند یا در شهر. این را بهورز روستا می گوید و در خانه بهداشتی که همه تنش را به زلالی آب تطهیر ساخته به رویمان می گشاید.
او راضیه باقری است. اهل روستا و هشت سالی می شود مسئول خانه بهداشت است. با گروه سلامت روستا شامل یک پزشک و یک ماما همکاراست، البته این تیم فقط دوشنبه ها می آیند و دیگر هیچ.
می پرسم: اگر کسی غیر از دوشنبه مریض شد یا تزریق ساعتی داشت باید چه کند؟ می گوید: باید آژانس بگیرد نیم ساعته برود طرقبه. 10 هزار تومان می شود کرایه اش و دو هزار تومان هم آمپولش.
راضیه مثل شمعدانی های لب پنجره با من صمیمی می شود و می گوید: چون دارند سیستم لوله کشی را عوض می کنند، آب روز در میان شده و 50 خانواده دو ماه است آب ندارند.
یک حمام غیر بهداشتی هم داریم که پسماندش برای رودخانه ضرر دارد. مرکز بهداشت محیط دارد پی گیری می کند تا مشکل مرتفع شود.
وی که دل نگران آینده زادگاهش است اضافه می کند: چون زمین ها به منابع طبیعی و بنیاد مسکن واگذار شده، پنج خانواده علیرغم میل باطنی شان از اینجا به مشهد مهاجرت کردند.
می پرسم شغلشان چی شد؟ دردمندانه پاسخ می دهد: کارگری سرگذر.
می گویم بشترین بیماری های اهالی منطقه چیست؟ می گوید: به علت مصرف گوشت قرمز ،فشار خون بالا. آخر ما 150 سالمند بالای 60 سال داریم.
در پیوستگی علف و گیاه جایی که درخت سایه سرانده، پر می شوم از خانه هایی که با سنگ های ریز محلی به ظرافت روی هم چیده شده اند؛ آن هم با دستهایی که قاصدان بهار بوده اند.
زیر پایم رود جریان دارد. آبی که از بالا دست سرازیر می شود از کنار ارس های کوهی تا لب های تشنه گیلاس. دست خسته سیب، دل گر گرفته آلبالو. تن تب دار گردو.
از دل اهالی
در چند قدمی بی قراری آفتاب نیمروز می رسم به سید هاشم فضایلی که 70 سال هوای پاک ازغد تناول کرده است. قبل تر از این عضو شورا بوده. با پی گیری او و سایرین آب و برق به روستا می رسد. از دوستان دیگرش سید محمد حسینی شهر نشین شده و محمد کاظمی هم به علت معلولیت و مداوا به مشهد رفته است.
می گوید: تهیه نفت برای زمستان و کپسول در طول سال، معضل است.
لحظه ای بعد بوی مشمعزکننده زباله، نسیم را زشت می کند. فضایلی می گوید: زباله ها مانده کسی نیست ببردشان. 15 میلیون از خودمان هزینه کردیم جاده زدیم بعد بولدزر را فروختیم 16 میلیون و با پولش راه آسفالت شد، حالا هم خانه ای 100 هزار تومان گرفته اند برای کنتور. بقیه کارها ی مانده روستایمان خراب است. می پرسم چرا اینجا این قدر خلوت است؟ نفس راست می کند و می گوید: تابستان است و هوا عالی .خانوادگی توی باغ ها کار می کنند.
داخل مخابرات با زهرا جاویدی دختر ازغدی دانشجو حسابداری اصفهان آشنا می شوم که مسئول هم هست. شماره حیدری رئیس شورا را برایم می گیرد. قرار می شود در مسجد تاریخی روستا او را ببینم.
زهرا از مشکلات جوانان برایم می گوید: کتابخانه نداریم. تنها یک سیستم به اینترت متصل است. وی اضافه می کند: وجود پست بانک سیستم پرداخت قبوض و دریافت یارانه ها را برای روستاییان آسان و در دسترس قرار داده. قبل از این ما مجبور بودیم برای پرداخت یک قبض 25 کیلومتر راه برویم.
خداحافظی که می کنم، می افزاید: به مردم وام سررسیدی دو میلیون تومانی هم می دهیم، که به درد باغ داریشان می خورد.
در حاشیه این همه درختان موازی، میان نرمینه های خاک، کارگران گذرگاه را می شکافند برای لوله گذاری جدید شریان های آب. آنها هم از کمبود نفت و گاز واتوبوس واحد شکایت می کنند و نصیر بهروجه از آن میان می گوید: مایحتاجمان را از چهار مغازه روستا می خریم، بچه هایمان هم به مدرسه جدید می روند. کارگریم. دور و بر روستا یا میان باغ ها. خدارا شکر.
در برگریزان باد، از مدرسه علمیه با قدمتی 400 ساله و حمام روستا می گذرم. می رسم به دیوارهایی از پنجره. بن بستی که سپیدارها و چنارهای هزار ساله اش، فریادهای ریشه دار زمینند.
در مسجد به رویم باز است. همان مسجد قدیمی ارزشمند. مسجد تاریخی ازغد که در زمان تیموریان بنا شده؛ با قدمتی طولانی. فضای داخلی مسجد با وسعت 144 متر مربع به صورت شبستانی است با دوازده ستون و در پشت دیوار جبهه غربی نیز اتاقی با زیر بنای 72 متر شامل چهارستون چوبی وجود دارد. این بنای روحانی دارای یازده کتیبه است.
حرفهای مسئولان
با رئیس شورا و دهیار روستا کنار منبر و محراب همکلام می شوم.
سید حسن داوودی کارشناس ارشد علوم سیاسی و از اهالی مهربان ازغد است. شش سال است دهیار روستایشان شده. می گوید: آقای حیدری رئیس شورا و رئیس سابق پایگاه بسیج از رزمنده های مخلص است. سه دوره مسئول شورا بوده و در تعریض معابر، ساخت مدرسه، تجهیزخانه بهداشت، مخابرات و شبکه برق به اهالی خدمت کرده است.
وی می افزاید: زمانی که فیبر نوری از حصار به روستا می آمد، چون پیمانکار کند عمل می کرد با همکاری شورا و دهیاری مشکل رفع شد.
وی می افزاید: به علت گسترش روستا افت ولتاژ را به کمک گسترش شبکه برق و تغییر ستون های چوبی که سه میلیون و 200 هزار تومان هزینه داشت، را از بین بردیم. قبرستان بالا و کال برده را برق کشی کردیم و با پی گیری مسجد روستایمان را ثبت میراث فرهنگی کردیم.
وی می گوید: به همین منظور با هزینه میراث 40 میلیون تومان مسجد مرمت شد. مدرسه علمیه روستا هم از سال 85 با هزینه ای 30 میلیون تومانی بازگشایی و جهت تبلیغ به روحانیون واگذار می شود.
می گویم: مردم از نبود آب آن هم در تابستان گله دارند، وی یادآور می شود: سیستم آب روستا به 40 سال پیش بر می گردد.مجبور شدیم هزار و 500 متر را تعویض کنیم تا کنتور گزاری انجام شود. این در حالی است که بنیاد مسکن قول داده پس از اتمام کار، سنگفرش شدن کوچه های روستا آغاز شود.
می بینم 20 کیلومتر از جریان آب کشاورزی با یک سوم خودیاری اهالی و دو سوم وام جهاد، سیمان کشی شده است و آن چه در این روستا حایز اهمیت است، دستهای بخشنده و خیرین روستایی است؛ مثل 15 کیلومتر راه سازی. کاشت 5 هزار اصله درخت در حاشیه جاده.ماشین رو کردن 15 کیلومتر طول باغات.
مساحت ازغد 8.5 هکتار وطبق سرشماری سال 85 تابستان ها روستا یک هزار و بقیه سال 526 تن جمعیت دارد.
از سید محمد حسینی عضودیگر شورا می پرسم ،اهالی از مشکل سوخت، اتوبوس و حمل زباله شکایت داشتند؛ چه پاسخی دارید؟ جوابم می دهد:این جا کوهستانی است.گاز کشی نداریم. برای حمل و نقل کپسول از شهر ماشین گرفتیم. خوب باید برای او هم صرفه داشته باشد. قیمت دولتی اش سه هزار و 400 تومان و کپسولی که به دست مردم می رسد با هزینه حمل و نقل، سه هزار و 600 تومان است.
می بینم، بیشتر اهالی روستا ساداتند.40 شهید به ایران تقدیم کرده اند و در تمام امور کشور پیشقدمند. میراث فرهنگی معتقد است چهره روستا نباید تغییر کند و نما سیمان و سنگ محلی کالار باشد و پنجره ها چوبی بماند. اما اهالی از گران بودن هزینه مرمت خانه هایشان با سنگ محلی و کمبود وام شکایت دارند.
دهیار روستا تصریح می کند:چند سالی خشکسالی بود و امسال کمی وضع بهتر است. همین اهالی خیر و توانا حالا نیازمند کمک های دولتی اند.
می گویم چرا از صنایع دستی کرم ابریشم و فرش دیگر خبری نیست و برای جلوگیری از مهاجرت چه باید کرد؟ می افزاید: توسعه روستا با 60 واحد، مد نظر است؛ اما شیب بندی محلی که بنیاد مسکن در نظر دارد مناسب نیست. در حال رایزنی هستیم تا به نتیجه برسیم.صنایع دستی هم کمرنگ شده اما از بین نرفته است.
وی منطقه گردشگری و جهانگردی ازغد را شایسته جمع آوری دو روز زباله در هفته و انتقال آن به یک کیلومتری خارج روستا نمی داند و از شهرداری طرقبه و مشهد می خواهد به این معضل رسیدگی کنند.
دلم پا ندارد
باید بروم. اما دلم میان کتیبه تاریخی سر در مسجد جا مانده است، پای ستونی که ازسال 833 برایم سخن می گوید" به خط علی بن عوض فخر الدین ازغدی" و می رساندم به عهد تیموریان.به دیرینگی خواهر خوانده اش مسجد گوهر شاد.
و چشمانم لابه لای دری می ماند که یک شب طوفانی راهزنان آ ن را باخود بردند و پی گیری اهالی این تکه ازتاریخ رااز زیر پل قائم مشهد دوباره به خانه باز گرداند.
معبر خداحافطی من و دره های زاینده آب و عطر و گیاه که کوهنوردان، گردشگران، عکاسان و دانشجویان معماری را به خود می خواند، یک آرامستان است. مقبره های قدیمی مندرج با خط عبری که دلالت بر قدمت چند هزار ساله این روستا دارد.
به دلم می گویم: خدا کند دست این ارتفاع سبز با دل متولیان ماندگاری سرزمین اهوراییمان، پیوندی خدایی بیابد. تا رنگ سفر دیگرم به "ازغد" بهشت خراسانی بوی بومی کاهگل بگیرد.
......................................
گزارش: عزت خیابانی
نظر شما