خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: گفتگو در باره چند و چون بازنویسی ادعیه به زبانی که باب طبع مخاطبان امروز کتاب در جامعه و نیز ضرورت بازنگری در انتشارکتاب ادعیه و ایجاد نوآوری در آنها و حتی چند و چون داستاننویسی و شاعرانگی در ادبیات بعد از انقلاب ما را به دفتر حجتالاسلام والمسلمین دکتر سیدمحمد رضا واحدی، معاون فرهنگی سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی، شاعر و نویسنده معاصر که چندی قبل هشتمین جایزه قلم زرین را برای انتشار مجموعه شعر «ادامه دلواپسی» گرفت، راهنمایی کرد. مصاحبهای که فضای آن برای خود ما نیز جالبتر از چیزی بود که فکر میکردیم؛ گفتوگویی که با صدای ملایم تصنیف «بهار دلکش» نیز گاهی همراه بود.
واحدی ترجمه تازهای از دعای افتتاح را نیز به دست علاقهمندان رسانده و یکی از آثار او در حوزه دعا و نیایش محسوب میشود.
موضوع بحث ما نیاز به بازخوانی و بازنویسی و حتی ترجمههای تازه از ادعیه منسوب به ائمه اطهار (ع) است. شما به عنوان یکی از افرادی که به این نوع خاص از بازنویسی وارد شده و صاحب اثر در آن هستید، چه نیازی را برای این موضوع احساس میکنید؟
چیز عجیبی نیست. این حس واقعا قابل درک است. دعا در کشور ما بر اساس سنت از روی کتب ادعیه خوانده میشود و نه از روی نیاز به عشقبازی با پروردگار و یا یک درک جامع. مثال میزنم. وقتی یک جوان دعای ابوحمزه را که میخواهد بخواند، سه صفحه که گذشت دائم خمیازه میکشد و نگاه میکند که چقدر از متن دعا باقی مانده است. یعنی هیچ لذتی از این دعا خواندن ندارد؛ جز اینکه میخواهد ثواب ببرد. در حالی که ما هیچ کجای شرع نداریم که باید دعا را تنها و فقط به زبان عربی خواند. البته خلط مبحث نشود؛ قرآن اینگونه نیست. درست است که قرائت آن به فارسی هم خوب است، اما چون متن آن کلام خداست، قرائتش موضوعیت دارد.
خوشحالیم که شمارگان آثار مذهبیمان بالا است، ولی کسی نمیگوید انتشار یک جزوه دعای کمیل واقعا چه تاثیری در آمار مطالعه ما دارد که با آن میخواهیم آمار نشر در کشور را بالا بریم |
دعا راه مناجات با خداست و الزامی به عربی خواندش نداریم. در دعا مهم ارتباط و وصل شدن به خداوند است. من خودم هم وقتی بچه بودم و هنوز به عربی مسلط نبودم، صد بند دعای جوش را در ماه رمضان میخواندم به امید ثواب. ولی قطعا هدف از دعا خواندن تنها این نوع کسب ثواب نیست.
یادم هست در سال 87 یا 86 در مراسم عمره دانشجویی در مسجدالحرام، قرآن را باز کردم که چند آیهای تلاوت کنم. هنوز یک آیه را نخوانده بودم که دختر خانمی نزدیک شد و تقاضا کرد چند دقیقه با من صحبت کند. گفتم بفرمایید. گفت: ما جوانها از شما روحانیون طلبکاریم. نمیدانم روز قیامت چطور میخواهید جواب ما را بدهید. و ادامه داد که من تمام کتابهای پائلو کوئیلو و اکر را خواندهام و تمام عرفانهای بودایی و شرقی و غربی را مرور کردهام و متاسفم که به شما بگویم وقتی به دین خودم رسیدم در همه کتابفروشیهای خیابان انقلاب یک ترجمه سلیس و جوان پسند و حسآمیز از صحیفه سجادیه پیدا نکردم؛ از دعاهای امامی که من با خواندن دو فقره از دعاهایش به شیعه بودن خودم افتخار کردم . شما کاری در این حوزه نکردید و فقط به ما میگویید سراغ عرفانهای کاذب نروید و از این دست حرفها.
و همین شما را به فکر حرکت در این موضوع انداخت؟
بله. حرفهای تکان دهندهای بود.البته دوستان زیادی در این سالها به این حوزه وارد شدهاند و از ترجمه کهن متعصبانه که تنها به ترجمه واژه به واژه معتقد است الان یک گام جلوتریم، اما باز هم خطرناک بودن فضا و حساسیت برای این مساله کمی زیاد از حد به چشم میخورد. شما ترجمههای تحت اللفظی قرآن را ببینید. گاهی خواندن عربی قرآن راحتتر از قرائت آنهاست، ولی نمیتوان کار خاصی کرد. با این حال من با ادعیه این کار را شروع کردم. کتاب ترجمه دعای افتتاح را با همین موضوع شروع به تدوین کردم. یادم هست قبل از انتشار روی وبلاگم هم قرار دادم که استقبال زیادی هم از آن شد. خیلیها میگفتند تا قبل از این ترجمه به این اندازه با این دعا ارتباط نگرفتهایم. این دست از ترجمهها به نسل جدید ادبیات دیالوگ با خداوند و ادبیات درخواست از او و ادبیات عشقبازی با خدا نشان میدهد که گره کار ماست.
این گره ناشی از نبود کتاب مناسب است که خواننده به آن ترغیب شود و یا عدم تمایل صرف مخاطب به این موضوع؟
گرایش عمومی به سمت دعا را به راحتی میتوان در جامعه دید. وقتی این همه گرایش به سمت عرفانهای انحرافی را میبینید، به دلیل کششی است که به پرستش یک موجود برتر وجود دارد، ولی ما نتوانستیم این گرایش را سامان بدهیم. ما دعا را تنها عربی منتشر کردهایم. به معنای آن خیلی توجه نکردهایم. ما نماز را داریم که خب داستانش با سایر موضوعات فرق میکند، اما هنگامی که نیاز داریم با خداوند گفتگو کنیم، الزامی نیست خوراکمان را تنها به زبان عربی منتشر کنیم. وقتی نتوانیم این کار را بکنیم، نتیجهاش میشود کتابی مثل «کیمیاگر» که از دفتر ششم مثنوی عینا کپی برداری شده است و رغبت عجیبی هم به آن دیده شد.
تنها انتشار دعا به زبان فارسی و بازخوانی آن در حوزه نشر موجب رغبت مخاطبان به آن میشود؟ شما مثلا ندیدهاید که برخی از فرقههای انحرافی و صاحبان عرفانهای کاذب هم با زبان غیرفارسی مینویسند و به مخاطب خود مطلب ارائه میدهند؟
این دیگر فرقه گرایی است. شاید یک نوع ایدئولوژی و گروهگرایی. در این حالت از خواندن ذکر لذت نمیبرند و تنها تعبدی عمل میکنند.
از سالها قبل چاپ کتاب و ادعیه در بازار ایران شکل و سیاق خاص و ثابتی دارد. از سوی دیگر، شرح و تفصیل کافی نیز درباره محتوای اثر به مخاطب ارائه نمیشود. این موضوع هم به نظرم جدا از حس لذت بردن بیتاثیر نیست.
بله. بر اساس یکسری تعالیم سنتی فکر کردیم از کتاب دعا تنها باید این انتظار را داشته باشیم که متنی عربی را به ما برای خواندن ارائه دهد؛ در حالی که بخش ویژه دعا موضوع آموزش است. نمیتوان تصور کرد امام سجاد (ع) و امام حسین (ع) در دعای عرفه، آنقدر گناه کردهاند که چنین دعا میخوانند. این بحث آموزش است. این یکی از چندین هدفی است که دعا دارد. یادمان باشد بحث ما بر سر خواندن و یا نخواندن دعا نیست. دعا باید فهمیده شود و بار این کار بر عهده ترجمههایی است که از دعا میشود.
ما خوشحالیم که شمارگان آثار مذهبیمان بالا است، ولی کسی نمیگوید انتشار یک جزوه دعای کمیل واقعا چه تاثیری در آمار مطالعه ما دارد که با آن میخواهیم آمار نشر در کشور را بالا بریم. از طرف دیگر دقیقا مشخص نیست که آیا این اثر دینی است یا خیر. ما به خاطر تعصب و ترس از وررد به چنی وادیهایی معمولا از ترجمه واماندهایم.
الان ستاد عمره دانشجویی، قرآنهایی به دانشجویان میدهد که ترجمه آن برداشتی از تفسیر المیزان علامه طباطبایی است و ترجمه تحتاللفظی نیست. خوب این حرکتها در نوع خودش هم جسارت است و هم خوشحال کننده.
خوشحال کننده هست ولی به نظرم هنوز در برابر ترجمههای جدید از این نوع آثار مقاومت میشود.
شاید بشود، ولی کمتر از 20 سال قبل است. کمرنگتر شده است. معتقدم که دوستان سنتگرای ما هم نیاز دارند که خودشان را تطبیق دهند و معتقدم که دارند این موضوع را میبینند و به نظرم مقاومت سنگینی نیست. هدف آموزش است و این هدف را بعد از مدتی مقاومت را کم میکند. ما بسیاری از مضامین ادعیه موجود را واقعا نمیدانیم. فرازهایی از ادعیه که همه سلولهای بدن ما را به حرکت میاندازد را نمیشناسیم.
و این ترجمهها ما را به سمت شناخت صحیحتری از عرفان موجود در ادعیه حرکت میدهد؟
قطعا. شک نداشته باشید. اگر این نبود من بازخوردهای دیگری میگرفتم.
جناب واحدی! من حس میکنم بدنه ادبیات داستانی و شعر معاصر ما هم به موضوع دعا وارد نشده و آن انسان آرمانی که در ادعیه به تصویر کشیده شده را به قاب داستان نیاوردهاند. این موضوع این سئوال را به وجود میآورد که چرا هر انسانی در ادبیات ما به تصویر کشیده میشود؛ جز انسان آرمانی که در قرآن و ادعیه آن را میبینیم و میخوانیم. کسر شأن نویسندگان است و دور از عرف و ظاهرشان و یا اینکه امکانش فراهم نیست؟
دلایل متعددی میتواند باشد. یک دلیل این است که به نظرم در حوزه داستان و حتی شعر، ترسیم چنین انسانهایی خطرناک است. با تعارف امروزمان مثلا در حوزه شعر برای این موضوع یا باید برویم به سمت نظم و یا ترکیبهایی بسازیم که در نوع خود ترسناک است. یعنی میخوریم به خط قرمزهایی که خودمان ترسیم کردهایم.
وقتی یک جوان دعای ابوحمزه را که میخواهد بخواند، سه صفحه که گذشت دائم خمیازه میکشد و نگاه میکند که چقدر از متن دعا باقی مانده است. یعنی هیچ لذتی از این دعا خواندن ندارد؛ جز اینکه میخواهد ثواب ببرد |
یادم هست قادر طهماسبی شعری سروده بود برای حضرت حجت (عج)؛ با این شکل: «به یازده خم می که دست ما نرسید/بده پیاله که یک خم هنوز سر بسته است.» برای همین بیت کلی ایراد گرفته شد که این چه تعبیراتی است و...حتی بعضیها میخواستند تکفیرش کنند. بعضی دیگر هم در ادبیات ما هستند که به اصطلاح چنان آن ور آبی فکر میکنند که اصلا فضای معنوی دعا و انسان ترسیم شده در ادعیه را درک نمیکنند که بخواهند وارد شعر کنند. برخی هم آن را ضدارزش میدانند؛ مثلا حاضرند برای صدها انسان مثل چهگوارا شعر بگویند و به آن ببالند، اما برای این موضوع نه.
من فکر میکنم سختی این فضا است که برخی از شعرا و داستاننویسان به سراغش نمیروند. این نوع نوشتن که فقط داستان تاریخ زندگی آنها و به تعبیر شهید مطهری تنها سیر زندگانی پیامبر اکرم (ص) نیست. موضوع مهم این است که سیره و حقیقت پشت ظاهر را به داستان بیاوریم. این کار هنرمندی جانانهای میخواهد. باید مفاهیم دعا و انسان نیازمند عاشقی را استخلاص کنیم و بنویسیمش.
سخت است؟
بله. ما پر از گنجیم، ولی معدنکاو نداریم.
یعنی تجربههایی هست که هنوز به آن نرسیدهایم؟
راستش بدون تعارف میگویم که تنبل هستیم. یعنی زحمت کشف و شهود جدید را به خودمان نمیدهیم. به دنبال راههای ساده هستیم. زمانی داستان مثلاً دفاع مقدس مد میشود، همه میرویم سراغش و تازه همه در این طور مواقع هم از روی هم کپی میکنیم. ریشه قوی و ماندگاری در ادبیات و خلق آثار هنری در ما وجود دارد که هنوز برای نسل نو و مخاطب امروز شناخته نیست. او هم به دنبال سرعت است و نه ابداع ماندگار.
این میشود که نیت اقتصادی صرف به میان میآید؛ کتابسازی رخ میدهد و مسائل دیگری که شما بهتر از من میدانید.
این یعنی نویسندههای ما انگار خیلی اهل خطر کردن در این حوزه نیستند.
نه به این شدت. شاید بهتر است بگوییم نیاز قلقلکشان نداده و زخمیشان نکرده است. باید این اتفاق بیفتد. البته جذب به سایر نحلههای فکری با عوامل متعددی صورت می گیرد.
خب پس نمیتوان از نویسندهای خواست از عامل جذابیت چشم بپوشد.
بله. ولی ناشران و نویسندگان ما به تکراری بودن عادت کردهاند. شما به کتابهای ادعیه ما نگاه کنید. تنها نقشهای سنتی اسلیمی و یا گل و بته و ...در آن دیده میشود.
خب به نظر شما اولین گام در شکستن این نگاه چه چیزی میتواند باشد؟ فضایی که به گواه آثار منتشر شده در آن اقبال عمومی دارد، اما میلی برای توجه به آن گویا به صورت همه گیر وجود ندارد.
موضوع اصلی گرایش به این مساله است. باید موجسازی کنیم. یعنی نوعی حمایت ویژه از این مساله به وجود آید. شما مثلا وقتی میبینید که اثری در کشور ناگهان همه گیر میشود، مطمئن باشید که حمایت خاص و سازماندهی ویژهای پشت آن است، اما وقتی کار قابل اعتنای تازهای میکنید که به عنوان مثال 40 درصد مخاطبان مورد پیش فرضش را به خود جذب میکند، باید فعالیتی حمایتی و موجی برای آشنایی مردم و اهالی قلم با آن ایجاد کرد. این علاوه بر شناخت عمومی باعث حرکت سایر اهالی قلم به سمت آن نیز میشود.
اثری که وزارت ارشاد بخواهد آن را بخرد و بفرستد در کتابخانهها فایده ندارد. باید موجی ایجاد کرد که مردم به سمت آشنایی با این آثار بدیع بروند، اما خب .....بگذریم.
نظر شما