به گزارش خبرنگار مهر، "خدایا میشود روزی چشمانم را که میگشایم برجی را ببینم که از آن به عنوان برج ایفل یاد میکنند که دهها برابر برج میلاد خودمان از آهن و اجسام سنگین برای ساختش بهره جستهاند؟ البته هر برجی را ببینم باز هم جای برج میلاد خودمان را در دلم پر نمیکند اما برای درک بهتر برج میلاد بهتر است برجهای دیگر بخصوص برج ایفل را ببینم!
به تمام خانواده قول دادهام روزی از کنار این برج در دیار فرنگ برایشان فتوگرافی به یادگار بگیرم و هر گازی که به لقمه ساندویچ خود میزنم به یاد یکی از دوستان و آشنایانی باشد که نامشان را به خاطر میآورم و آرزو میکنم روزی با هم به کنار این برج برویم. حال که فرصتاش دست داده کمک کن تا ما هم ببینیم آنچه را که تا به حال فرصت دیدنش برایمان میسر نشد، ببینیم برج ایفل را!
خداوندا تو خود میدانی که قصد من از این دید و بازدید با این موجود فلزی تنها خوشگذرانی نیست و پس از گذران لحظهای چند در کنار آن باید رنج سفر به شهری با نام آوینیون را به خود بخرم و با اتوبوس که شانس بیاورم ویژهاش نصیبم شود نه اتوبوس عادی، خستگی را پذیرا باشم تا برای تیاتر کشور ارمغانی ببرم!
تو خود شاهدی که کمتر کسی این رنج و مشقت را به جان میخرد تا برای تیاتر میهنش ثمری داشته باشد. حال که من حاضرم رنج دوری از خانه و کاشانه را به جان بخرم امید است که فرصتی دست دهد تا با دیدن موزه لوور و کتابخانه و ساختمان و بنا و رستوران و هتل و از این دست دلمشغولیهای سطحی اندکی از خستگی خود بکاهم!
قصدم خوشگذرانی نیست زیرا میدانم که باید در صفهای طویل خرید بلیت نمایشها در آن شهر غریب بایستم و ساعاتی به تماشای آثاری بنشینم که به زبان غریبی با من سخن میگویند و مدام یاد و خاطره وطن را با آن زبان شیرین مادری برایم زنده میکنند!
خوب میدانم که از این سالن به آن سالن باید بروم و کمتر سالنی را پیدا میکنم که امکانات سالن اصلی تیاتر شهر خودمان که نه امکانات کارگاه نمایش تیاتر شهرمان را داشته باشد. به همین منظور باید رنج تماشای تیاترهای فرنگی را با هزار و یک نکته قابل ممیزی در هوایی گرم و نمور و روی صندلیهایی دلخراش پذیرا باشم!
تازه قصدم از دیدن موزه لوور تنها رفع خستگی نیست بلکه قصدم این است راهی را برای انتقال گنجینههای فرهنگی به یغما رفته کشورم برای بازگرداندن آنها به مام میهن بیابم. قصد از دیدن مناظر و مکانهای دیگر هم گرفتن فتوگرافی برای آگاهی بخشیدن به هم وطنانم هست که سودای سفر به دیار فرنگ را دارند بیآنکه بدانند زیبایی و جذابیت در آنجا سالهاست که رخ بر بسته است و خبری از آنها نیست!
گاه به خود به خاطر این همه دلسوزی برای آگاه کردن هموطنانم میبالم و گاه دلم به حال خود میسوزد که چرا اندک زمانی را به خود اختصاص میدهم تا استراحتی کنم و از زندگی خود لذت ببرم! آخر مگر آدمی چقدر عمر میکند تا بخش اعظمی از آن را فقط به فکر دیگران و کمک کردن به آنها اختصاص دهد؟!
تازه از همه مهمتر اینکه برخی دوستان و همکاران که انسانهای پاکی هستند ولی گه گاه فریب شیطان را میخورند زبان به تهمت خواهند گشود که فلانی برای خوشگذرانی به فلان دیار فرنگ رفته و چه ها چه ها. ای کاش این دوستان میدانستند که من چقدر به طعام وطنی علاقهمندم و در دیار فرنگ چیزی نصیبم نمیشود الا گرسنگی و خوردن طعامی که شاید خوردنش باعث تضعیف جسم شود در دیاری که آشنایی نیست.
ای کاش این دوستان میدانستند که قلب انسان در غربت میگیرد و شاید در کنج خلوتی که در آن دیار فراوان است اشکی هم بریزد و در آرزوی رؤیت دوست و هم وطنی باشد که با او به زبان مادری سخن بگوید. ای کاش این دوستان میدانستند که این سفر برای من تنها برای خدمت به تیاتر است و تماشاگر و هنرمند جماعت!
خدایا با تمام این سختیها و مشقات من حاضرم جانم را برای تیاتر کشورم فدا کنم و به این سفر خطیر پا بگذارم. تنها تقاضایم این است که در این راه همراهانی نصیبم شوند که همچون من اشتیاق خدمت به تیاتر تاب زندهماندن بیهوده را برایشان سخت میکند! در صورت حضور چنین همراهانی سختی راه و مشقات دیار فرنگ تحملش آسانتر است و فتوگرافی که در کنار برج ایفل میگیرم زیباتر.
امید است سربلند از این سفر بیرون بیاییم و افتخاری دیگر را برای تیاتر ایران به ارمغان بیاوریم و آیندگان از ما به نیکی یاد کنند. همینجا قول میدهم اگر توانستم از عهده این کار خطیر و سخت و فداکارانه برآیم رنج و مشقت سفر به دور دنیا آن هم در هشتاد روز را تنها برای تیاتر و تیاتری جماعت به جان بخرم. امید است روی این بنده را سپید کرده و این سفر خطیر را نصیبم کنید"
اینها جملاتی بود که برخی مدیران تیاتری و برخی تیاتری جماعت روزها و شبهای بسیاری آن را با خود مرور میکردند تا در هفته ماضی نصیبشان شد سفر به دیار فرنگ و دیدن برج ایفل و تحمل رنج و مشقات حضور در شهر آوینیون که سختیهایش تاب و توان را از ورزشکاران هم میرباید چه برسد به هنرمند و مدیر جماعت آن هم از نوع تیاتریاش!
تیاتر در هفته ماضی سفرنامهای بود که در آن تیاتری جماعت به همراه مدیران تیاتری بار سفر بستند به دیار غربت و دیدند در غربت هر آنچه در دیار خود ندیده بودند و آرزوی دیدنشان از اشتیاق و میل به تولید و اجرای تیاتر سوزانندهتر بود. کدام انسانی است که وقتی سخن از سفر و دیدن عجایب و جغرافیای ممالکت فرنگ به میان بیاید دست رد را پاسخ کند.
بخصوص تیاتری جماعت و مدیران تیاتر که اشتیاق حضور در دور افتادهترین روستای فرنگ و تحمل سختیهای آنجا چنان درونشان جوش و خروشی ایجاد میکند که شبانه کوله بار سفر میبندند و بدون خداحافظی میدوند و میروند و میبینند و بدون سلام میدوند و میآیند و چیزی از دیدههایشان برای دیگران بازگو نمیکنند!
البته در تیاتری جماعت هستند فرنگ دیدگانی که چشمشان سیر است از رنگ و لعاب آن دیار، اما هستند برخی که مایلند نام فرنگ را در کارنامه سفرهای وطنی خود بیافزایند و از این رو وجه تمایزی ایجاد کنند میان خود و هم قطاران خود. آخر سفر به دیار فرنگ بین مدیران تیاتر و تیاتری جماعت امتیازی است که نصیب هر هنرمند و مدیری نمیشود.
خب مدیر و هنرمند جماعت آنقدر زحمت میکشند که حقشان باشد در سفری دسته جمعی آن هم بین دوستانی که علاقهای خاص میانشان حاکم است و هر آنچه دارند با هم به اشتراک میگذارند، خستگی یک یا دو یا سه سال و یا سالهای بیشتری را به در کنند. اما بد اندیشان و بخیلانی هستند که تاب این به در کردنها را ندارند و هر آنچه بر ذهنشان میآید بر زبان میآورند.
آخر یکی نیست به این بخل ورزان بگوید که چرا به دوستی صمیمانه جماعتی که هوای هم را دارند و هر آنچه در بضاعت دارند بر سر یک سفره با هم میبینند و میخورند، حسادت میورزید. به جای اینکه بخل و حس بورزند بهتر آن است که به دنبال راه یافتن بر سر سفره دوستان مدیران و هنرمندان باشند و در این راه از مطالعه کتب مختلف "روشهای دوست یابی" غافل نشوند.
به هر حال میل و اشتیاق سفر به دیار فرنگ آن هم مملکت و دیار فرانسه آغازی است برای سفرهای دشوارتر و طولانیتر که شاید سرآمد همه آنها سفر به دور دنیا باشد آن هم در هشتاد روز.
وقتی مدیر و هنرمند جماعت دست به دست هم میدهند تا تیاتر را کنند آباد امروز میل سفر به دیار فرانسه و برج ایفل آنها را از این رو به آن رو میکند و فردا روزهایی که از پس هم میآیند همت برای سفر به دور دنیا آن هم از نوع هشتاد روزهاش.
کد خبر 1375373
نظر شما