* خبرگزاري "مهر" - گروه دين و انديشه: آيا اين شيوه كار در جهان فعلي مورد مقبوليت قرار مي گيرد؟
رابطه علم و دين در درون تفكر سنتي اسلامي نشان دهنده پيوند بين عقل و دينداري، بين تسليم به اراده و مشيت الهي و معرفتي است كه از تفكر منطقي تا علم شهودي را در بر مي گيرد. اين پيوند همان بينش متحد و يكساني است كه براي جهان مدرن امري حياتي است و خود نصر نيز بدان پاي مي فشارد. مطالعه چنين چشم انداز هماهنگ و موزون در بافت اين سنت الهي است كه مي تواند به جهانيان بيشتر در به دست آوردن دركي درست از اين سنت در جنبه كامل و باطني اش ياري رساند |
- دكتر سعيد دهقان : رابطه علم و دين در درون تفكر سنتي اسلامي نشان دهنده پيوند بين عقل و دينداري، بين تسليم به اراده و مشيت الهي و معرفتي است كه از تفكر منطقي تا علم شهودي را در بر مي گيرد. اين پيوند همان بينش متحد و يكساني است كه براي جهان مدرن امري حياتي است و خود نصر نيز بدان پاي مي فشارد. مطالعه چنين چشم انداز هماهنگ و موزون در بافت اين سنت الهي است كه مي تواند به جهانيان بيشتر در به دست آوردن دركي درست از اين سنت در جنبه كامل و باطني اش ياري رساند. از سوي ديگر، از ديدگاه نصر جوهر حقيقي اسلام در نظريات فلسفي و تعاليم معنوي تصوف قرار دارد. حقيقت عرفان همان معنويت و روح لااله الاالله است كه بر تمامي اطوار و سطوح هستي و حيات انسانها از جزيي ترين تا كلي ترين آنها سايه افكنده است. عرفان از طريق تامل و تعمق از ظواهر مي گذرد و به بواطن نظر مي كند. لذا تنها همين معرفت مابعدالطبيعي است كه مي تواند مبناي اختلاف ظواهر اديان گوناگون قرار گيرد. تعاليم باطني موجود در عرفان اسلامي البته با داشتن بصيرت فلسفي تنها راه حلي است كه مي تواند بسياري از مشكلات معرفتي انسان جديد را پاسخ گويد.
هر فردي مطابق با سنت مخصوص خود كه هماهنگ با آن خلق شده است زندگي مي كند. سنتي كه تنها ارزشهاي دين مخصوص خود وي برايش الزام آور است. در قرآن كريم خداوند به دو ظاهر و باطن موصوف شده است. ظاهر يا صورت به جهان كثرت متعلق است بدين معنا كه يكبار مي توان صورت اديان را مورد بررسي قرار داد و بار ديگر مي توان به معناي اديان پرداخت كه اين امر به نوبه خود به وحدت باطني همه آن اديان منتهي خواهد شد ، زيرا سرچشمه همه واقعيات و لذا همه اديان تنها خداوند است كه ذاتي يگانه مي باشد. رابطه اسلام با ديگر اديان نيز دقيقا بر اساس اين نظريه متافيزيكي استوار است. اسلام هم به بررسي ظواهر اديان و هم ذات و معناي آنها پرداخته است. يكي از ويژگي هاي منحصر به فرد اسلام در درون سنت الهي كه به طور خاص به اين موضوع مربوط مي شود، توان تركيب و كل نگري وحي اسلامي است. به اعتقاد يك فرد مسيحي، لطف و رحمت عيسي مسيح (ع) متجلي است و بدون توسل بدو، فرد از هيچ لطف و رحمت ديگري برخوردار نخواهد شد. برخلاف مسيحيان از نظر يك فرد مسلمان همه پيامبران، پيام آور خداوند متعال بوده و پيام واحدي را تبليغ مي كرده اند كه اين پيام در دور نهايي نبوت در وجود حضرت ختمي مرتبت (ص) به نهايت كمال رسيده است. به همين دليل است كه اعتقاد به پيامبر اسلام لزوما به معناي اعتقاد به انبياي پيشين است كه همان پيام نهايي را البته با توجه به ظرفيت وجودي بشر و تنزل اين پيام الهي در سير وجود شناختي و جايگاه كيهان شناسي اش ابلاغ مي كردند.
مسلمانان هميشه اين احساس باطني را داشته اند كه در دين خود، داراي خالص ترين شكل عقايد مورد ادعاي همه اديان پيش از خود هستند. دقيقا به همين دليل است كه قرنها مسلمانان با مسيحيان و يهوديان در درون جهان اسلام با صلح و آرامش زندگي كردند و هر يك از پيروان اين اديان به سنتها، اصول و عقايد خاص خود و نيز شعائر دين خود عمل مي كردند |
مسلمانان هميشه اين احساس باطني را داشته اند كه در دين خود، داراي خالص ترين شكل عقايد مورد ادعاي همه اديان پيش از خود هستند. دقيقا به همين دليل است كه قرنها مسلمانان با مسيحيان و يهوديان در درون جهان اسلام با صلح و آرامش زندگي كردند و هر يك از پيروان اين اديان به سنتها، اصول و عقايد خاص خود و نيز شعائر دين خود عمل مي كردند. به دنبال چالش هاي نظري علم جديد كه خود محصول فلسفه پردازي هاي عقل گرايانه متفكران مغرب زمين دوره رنسانس بود بارقه هاي آن از زمان دكارت به اين طرف زده شده، توجه انسانها از معنا و ذات دين به صورت و كثرت آنها معطوف شد و اين امر باعث تنازعات و كشمكشهاي قومي، كلامي و حتي در مواردي برخوردهاي فيزيكي شده است. عارفان راستين كه حامل همان پيام واقعي اديان و سنتها هستند، در اين ميان بدون دل سپردگي به تنازعات جاري، خود را در مواجهه با آن امر مطلق مي ديدند. به دليل همين عامل اساسي است كه مي بينيم زبان عارفان، قطع نظر از ويژگيهاي بومي، نژادي، جغرافيايي و .... زبان واحدي است. همه آنها در طول تاريخ حيات بشري مبين يك پيام بوده اند و آن توجه به اصل غايي و تلاش در جهت معرفت و وصول بدان بوده است. به اعتقاد نصر صلح و آرامش در جهاني كه در آن از معنا به صورت و از باطن به ظاهر رسيده است و ريشه تمامي اشتراكات معنوي و باطني اديان را در قربانگاه كثرت به دست نا آگاهان به اصول و مبادي مابعد الطبيعي و عرفاني سپرده است، امري محال و غير ممكن است. تنها در پرتو بازگشت به سنت اصيل كه در بطن تمامي اديان حقيقي قرار دارد است كه مي توان به صلحي پايدار، امنيتي بدون دغدغه و مفاهمه متقابل دست زد و از دستاوردهاي فرهنگها و تمدنهاي گوناگون بهره جست. همان گونه كه گفتم سنت حقيقي و اصيل در بطن تمامي اديان واقعي و به ويژه اديان ابراهيمي وجود دارد و اسلام همواره مصداق كامل و نهايي سنةالاولين و توحيد بوده و خواهد بود، و به همين دليل است كه خود را دين حنيف ناميده است. مواجهه اسلام با دو سنت يهودي و مسيحي تقريبا در طول چهارده قرن تاريخ درخشان اسلام دوام و استمرار داشته و دارد. يهوديت و مسيحيت خود به يك معني در اسلام گنجانده شده اند، به اين دليل كه دين متاخر مصداق و مويد نهايي همان سنت ابراهيمي است و هر دوي يهوديت و مسيحيت دو مظهر پيشين آن هستند.
* دلايل عدم اشتياق نصر نسبت به تعاليم جديد فلسفه غربي چيست؟
نصر معتقد است كه مطالعه مكاتب و فلسفه هاي جديد غربي بايد پس از مطالعه دقيق فلسفه اسلامي باشد. به اعتقاد وي ويژگي غير ديني فلسفه جديد غربي با روح فلسفه و مابعدالطبيعه كه هدف اصلي آن فهم و نيل به حقيقت است، تناقض دارد. بنابراين وي به فلسفه به معناي غربي آن معتقد نيست و بر اين باوراست كه در تمامي اعصار تاريخ اسلام فلسفه به معناي جديد آن مطرح نبوده است ، بلكه همواره با نوعي حكمت و ذوق و شوق و شهود عقلني توام بوده است |
- نصر معتقد است كه مطالعه مكاتب و فلسفه هاي جديد غربي بايد پس از مطالعه دقيق فلسفه اسلامي باشد. به اعتقاد وي ويژگي غير ديني فلسفه جديد غربي با روح فلسفه و مابعدالطبيعه كه هدف اصلي آن فهم و نيل به حقيقت است، تناقض دارد. بنابراين وي به فلسفه به معناي غربي آن معتقد نيست و بر اين باوراست كه در تمامي اعصار تاريخ اسلام فلسفه به معناي جديد آن مطرح نبوده است ، بلكه همواره با نوعي حكمت و ذوق و شوق و شهود عقلني توام بوده است. اما غرب اين خصيصه ذاتي فلسفه را ناديده مي گيرد و به همين دليل است كه هم اكنون رشته فلسفه به عنوان رشته آكادميك همانند رشته هاي ديگر در محافل غرب تدريس مي شود و دانشجو از كلاس ادبيات، جغرفيا، تاريخ و ... به كلاس فلسفه حاضر مي شود بدون اين كه ارتباطي ميان اين دروس تدريس شده بيابد و در مورد آنها به تفكر و انديشه بپردازد. اساسا ويژگي فلسفه، البته به عبارت بهتر "حكمت" اين است كه اين نوع فلسفه بيشتر ذوقي است تا قولي و حكيم به كسي اطلاق مي شود كه بيش از آن كه بگويد، تفكر كند و خود را در سلسله مراتب هستي آن چنان مستغرق كند كه جز مبداء كل را نبيند و اين نگرش و بينش را در اعمال و رفتار و كردار خود متجلي سازد.
*از نظر شما آفتها و آسيبهايي كه به سنت عقلاني اسلامي فلسفه ايران وارد مي شود چه مواردي است؟
- پرداختن به هر علمي احتمال آفت زدگي نيز هست ، خصوصا در عرصه انديشه هاي نظري كه وقوع آفت هاي آن بسيار محتمل است و اگر صدمه اي از اين بابت وارد شود در حقيقت بر كل نگرش و برداشتهاي ديگر ما لطمه خواهد زد. در حيطه انديشه فلسفي خصوصا بايد از علم زدگي اجتناب كرد. البته همانطور كه گفتم حكمت و فلسفه در سنت اسلامي با نوعي بودن و يا به عبارت بهتر با نوعي شدن همراه است كه خصيصه ذاتي آن به شمار مي رود. لذا قرار دادن فلسفه و حكمت كه موضوع آن اشرف موجودات است و يا به بيان ديگر اعم مفاهيم است در كنار علوم و فنون گوناگون بشري و ارزيابي آن با متدلوژي علمي جديد كه خود با اختلاف آراء بشري پيوسته در حال تغيير و دگرگوني است، كاري ناشايست و جفاي به حكمت و فلسفه است.
ديدگاه علمي اگرچه ارزش خاص خود را دارد و بشر امروزي از نتايج و محصولات مادي آن بهره مند است لكن مصائب و بحرانهاي عظيمي را نيز با اين نتايج به همراه آورده كه در قياس با فراورده هاي آن بسيار بيشتر است. ارتباط وجودي با
دين اسلام مجموعه هماهنگ و موزوني است كه شامل آموزه هاي فلسفي، كلامي، تاريخي، فقهي، ادبيات، عرفان، مناسك، اخلاق و اجتماع مي شود . در تفسير و تحليل يك دين بايد تمامي اين عناصر را مد نظر قرار داد تا بتوان به نظريه و تفسيري منسجم و هماهنگ با ساير ابعاد دين دست يافت و از خط تحويل گرايي در امان ماند. اين آفت بزرگي است كه البته نه تنها شامل حكمت الهي و فلسفه شرقي بلكه شامل هر علم و آموزه ديگري نيز مي شود |
موضوعي كه ثابت و لايزال است و كشف و نيل به آن ابزاري كه هر از گاهي تغيير مي يابد هم جفاي به علم و هم ظلم به حكمت است. آفت ديگر در اين زمينه دين زدايي است. سنت كه در معناي اصيل خود مترادف با دين و كاربرد اصول ديني و مذهبي است از طريق وحي هايي كه در طول تاريخ بنا به قاعده لطف در اختيار نوع انساني قرار گرفته است همواره در متن دين وجود داشته است و قرآن نيز با تعبير سنةالاولين و يا دين حنيف از آن ياد مي كند. لذا انفكاكي كه ميان فلسفه و ايمان در مغرب زمين پديد آمد در سنت شرقي عموما و در اسلام خصوصا قابل تصور نيست. هرگز در مشرق زمين عبارت "مي فهمم تا ايمان بياورم" وجود نداشته است بلكه فهم و ايمان هيچ گاه در طول كارنامه درخشان اسلام در تضاد و يا تقابل با يكديگر نبوده اند بلكه هر يك تجلي مرتبه اي از سلسله مراتب هستي شناسانه عالم وجود و آيينه اي جهت تفسير همين مراتب علوي و هستي بوده اند. آفت ديگر در انديشه فلسفي قشريگري است. اين كه تا همين چند دهه اخير نوعي بدبيني و شكاكيت درباره فلسفه و تحصيل و تعليم آموزه هاي فلسفي رايج بود نشان از بي مهري برخي نسبت به علم اعلي است. حتي هم اكنون عده اي تفسير و تبيين دين را در گرو علم خاصي و منحصر به قشر معدودي مي بينند. تحويل و تقليل دين به يك بعد خاص آن بدون در نظر گرفتن ساير ابعاد جفاي به دين است. دين اسلام مجموعه هماهنگ و موزوني است كه شامل آموزه هاي فلسفي، كلامي، تاريخي، فقهي، ادبيات، عرفان، مناسك، اخلاق و اجتماع است. در تفسير و تحليل يك دين بايد تمامي اين عناصر را مد نظر قرار داد تا بتوان به نظريه و تفسيري منسجم و هماهنگ با ساير ابعاد دين دست يافت و از خط تحويل گرايي در امان ماند. اين آفت بزرگي است كه البته نه تنها شامل حكمت الهي و فلسفه شرقي بلكه شامل هر علم و آموزه ديگري نيز مي شود.
* نگاه نصر به وضعيت فلسفه اسلامي در حال حاضر چگونه است؟
فلسفه اسلامي يكي از گرانبهاترين جنبه هاي ميراث عقلاني اسلامي در ايران است، ميراثي كه مي تواند در حفظ سنت هاي آن به او ياري رساند و آن را از غلتيدن كامل به گرداب هولناك مدرنيسم باز دارد |
- علي رغم آفتهاي مذكور، فلسفه اسلامي امروز به عنوان سنتي زنده در ايران به حيات خود ادامه مي دهد. اين فلسفه در حقيقت يكي از گرانبهاترين جنبه هاي ميراث عقلاني اسلامي در ايران است، ميراثي كه مي تواند در حفظ سنت ها به او ياري رساند و آن را از غلتيدن كامل به گرداب هولناك مدرنيسم باز دارد. فعاليت ها و اقدامات عالمانه و محققانه اي در چند دهه اخير در حوزه فلسفه اسلامي پديد آمده است كه خود گواه زنده بودن اين سنت فلسفي در ايران است. تعداد دانشجويان و محققان و افرادي كه در اين زمينه به فعاليت مشغول اند نيز بسيار است. به همين دليل ، نصر به قضيه نگاهي خوشبينانه دارد. ادامه اين سنت مي تواند براي محققان ديگر سرزمينهاي اسلامي در شناخت بهتر جنبه تا كنون مغفول مانده ميراث اسلامي سودمند افتد. براي يافتن راهي بهتر، رهبران عقلي جامعه اسلامي بايد به خود اسلام به عنوان بهترين عامل وحدت بخش نظر كنند و ميراث عقلاني مندرج در آن كه شامل تعاليم فلسفه اسلامي است مي تواند نقش قاطعي در ممانعت مسلمانان از انتحار عقلي ايفا نمايد. از ديگر سو دكتر نصر اصرار دارد كه محققان به مطالعات تطبيقي ميان مكاتب گوناگون فكري دست زنند تا نتايج اين مطالعات به كشف دوباره سنت اصيل فلسفه اسلامي و معرفي آن به جهان مدرن كه از تعاليم حقيقي حتي فلسفه دوره ميانه خود تهي شده است كمك نمايد.
نظر شما