اسکروتن: فلسفه اسلامی استدلالهای فلسفی و آموزههای قرآن را تلفیق میکند
دکتر راجر اسکروتن فیلسوف بریتانیایی و استاد فلسفه دانشگاه آکسفورد در مورد ویژگیهای اصلی فلسفه اسلامی به خبرنگار مهر گفت: یکی از ویژگیهای اصلی مهم و مشترک میان فیلسوفان اسلامی تلفیق و آشتی برقرار کردن میان استدلالهای فلسفی و آموزههای قرآن است.
وی افزود: البته اینکه تا چه حد این موضوع از منظر فلسفه قابل تحقق است موضوع دیگری است، همه اندیشمندان اسلامی قائل به این آشتی نبودند و کسانی چون غزالی به طور کلی فلسفه را به کناری نهادند.
اسکروتن تأکید کرد: غزالی در کتاب خود با عنوان "تهافة الفلاسفة" فلسفه را رد کرد و در رد استدلالهای فلسفی نوشت. ادعاهای غزالی در این کتاب باعث برانگیخته شدن برخی فیلسوفان شد و "ابن رشد" در رد این کتاب و آرای غزالی کتاب " تهافة التهافة " را نوشت.
کوهن: ویژگی اصلی فلسفه اسلامی پیوند عقل و ایمان است
دکتر جوشا کوهن استاد فلسفه، علوم سیاسی و حقوق در دانشگاه استنفورد و مدیر مرکز عدالت جهانی در این دانشگاه نیز در این مورد معتقد است: فلسفه غرب نیز در قرون وسطی بر این راه بود و میان دیدگاه وحیانی و آموزههای مسیحیت با عقلانیت و خرد پیوند برقرار کرد. این فلسفه در دوران مدرن از این مسیر خارج شد و در تقابل میان ایمان و خرد جانب عقلانیت را گرفت. اما فلسفه اسلامی در مسیر خود ایمان و آموزههای اسلام را با عقلانیت و خرد پیوند داد.
وی در مورد این موضوع که آیا فلسفه اسلامی و فلسفه غرب قابل قیاس هستند یا نه نیز گفت: این مقایسه در دوران قرون وسطی مناسب تر است. اما امکان مقایسه در حالت کلی نیز منتفی نیست و میتوان این دو فلسفه را مورد مقایسه قرار داد.
عضو آکادمی هنر و علوم آمریکا در پایان تصریح کرد: به رغم تفاوتها، میتوان از جنبههای هستی شناختی و معرفت شناختی این دو سنت فلسفی را مورد مقایسه قرار داد و زمینههای تأثیر و تأثر آنها بر یکدیگر را مشاهده کرد.
تالیافرو: توجه اسلام بر عقل و ایمان در تاریخ اندیشه مثال زدنی است
دکتر چارلز تالیافرو استاد کالج سنت اولاف مینهسوتای آمریکا و فیلسوف دین معاصر نیز در اینباره به مهر گفت: سؤال سختی است ولی سعی می کنم به طور ساده ویژگی اصلی این فلسفه را بیان کنم. فلسفه اسلامی تلاش داشته نقطه اتکای ارشمیدسی را بیابد که بر اساس آن با نگاهی بی طرفانه و از ورای آن جهان را بشناسد و از رهگذر آن تجارب ذهنی را شکل داد.
این استاد دانشگاه یادآور شد: نقطه ارشمیدسی یعنی نقطه ای که بر پایه آن بتوان به یقین گفت که حقیقت چیست و "کذب" را از "حقیقت" تشخیص داد. باید توجه داشت که فلسفه به دنبال بهترین نقطه اتکاست که بر اساس آن بتواند درباره جهان و ارزشهای موجود در آن فکر و تأمل کند.
استاد پیشین دانشگاه کرنل تصریح کرد: حال سؤال این است که آیا عقل و خرد به تنهایی برای این منظور کافی است؟ یا نه، عقل و تجربه با یکدیگر باید مورد استفاده قرار گیرند؟ سؤال این است که چه زمانی باید به وحی و اشراقات مذهبی و دینی اتکا و توجه کرد؟
وی افزود: فلسفه در اسلام البته با تأمل و دقت بیشتری به این سؤالات نزدیک شده و درصدد پاسخ به آنها برآمده است. تمرکز و توجهی که اسلام به این مسائل داشته در تاریخ اندیشه مثال زدنی است.
دال می یر: فلسفه اسلامی درپی دستیابی به حقیقت است
دکتر فرد دالمییر استاد فلسفه دانشگاه نتردام آمریکا نیز در این خصوص گفت: معمولا سنتهای فلسفی یک ویژگی مشترک دارند و آن تلاش و جستجو برای حقیقت است. این امر منحصر به فرهنگ خاصی که فلسفه در آن تکاپو میکند نیست.
وی افزود: فلسفه اسلامی نیز از این امر مستثنی نیست و تلاش برای رسیدن به حقیقت سرلوحه کار آن بوده است. البته باید توجه داشت که فلسفه و فرهنگ ارتباط بسیار نزدیکی با هم دارند. فلسفه دارای زبان خاص خود است. این زبان مبتنی بر بافت و ساختار دینی و رسوم اجتماعی است.
دال می یر تصریح کرد: با توجه به این مسائل مهمترین ویژگی فلسفه اسلامی (فلسفه اسلامی کلاسیک) ایجاد ارتباط و سازش میان فلسفه یونان باستان (به ویژه آرای افلاطون و ارسطو) با آموزههای دین اسلام بوده است.
مؤلف "هگل: مدرنیته و سیاست" در ادامه تأکید کرد: این موضوع در آرای فارابی، ابن سینا و ابن رشد دیده میشوند. همچنین این موضوع را تا حدی در آرای فیلسوفانی چون سهروردی و ملاصدرا مشاهده میکنیم. همچنین تأثیر آموزههای نوافلاطونی و آیین مانی را در این فلسفه شاهد هستیم.
فیلسوف سیاسی معاصر در مورد این موضوع که آیا فلسفه اسلامی و فلسفه غرب قابل قیاس هستند یا نه نیز گفت: با لحاظ کردن دقت در برخی موارد، میتوان فلسفه اسلامی با فلسفه غرب را مورد مقایسه قرار داد. این مقایسه زمانی مناسبتر خواهد بود که فلسفه اسلامی کلاسیک با فلسفه یونان کلاسیک و فلسفه روم مورد مقایسه قرار گیرند. هر چه به دوران مدرن نزدیک تر شویم این مقایسه سخت تر و دشوارتر خواهد بود.
دال می یر با اشاره به اینکه در طول دویست سال گذشته تلاشهای زیادی صورت گرفته تا ارتباطی میان فلسفه اسلامی و فلسفه مدرن غرب صورت گیرد، گفت: برخی اندیشمندان این موضوع را رد کرده و از آن به عنوان "غربزدگی" یاد کردهاند. میدانیم این واژه دارای بار ارزشی منفی است. بهترین راهکار برای فلسفه اسلامی و فلسفه غرب این است که هر آنچه مناسب و خوب است از یکدیگر به عاریت بگیرند.
سیم: فلسفه اسلامی در خدمت ایمان است
دکتر استوارت سیم استاد دانشگاه نورث آمبریا در نیوکاسل انگلستان نیز در مورد ویژگیهای اصلی فلسفه اسلامی به مهر گفت: ابتدا باید میان فلسفه اسلامی و فلسفهای که در کشورهای اسلامی رواج دارد تفاوت قائل شد. فلسفه اسلامی خود را در خدمت ایمان اسلامی میداند. بدین معنا که این فلسفه در درون نظریههایی که ایمان در آن مطرح است به تحقیق دست میزند.
سیم یادآور شد: فلسفه غرب در قرون وسطی نیز بر این راه بود و این موضوع در آثار فیلسوفان آن دوران از جمله آکوئیناس و آنسلم قابل مشاهده است. باید توجه داشت که همه فلسفهها متأثر از نظام باورهایی هستند که در درون آن تکاپو و تحقیق میکنند. آنچه میان فلسفهها مشترک است این است که استدلالهای خود را متناسب با اصول منطقی درآورند. این تناسب باید به گونهای باشد که نتایج و استنتاجات از رهگذر فرضهای موجود، درست و منطقی باشند.
سیم در مورد این موضوع که آیا فلسفه اسلامی و فلسفه غرب قابل قیاس هستند یا نه نیز گفت: بله این قیاس امکان پذیر است. هر دو فلسفه درصدد ارائه استدلالهایی هستند که بر اساس آن نظریه ها و فرضیه ها قوام مییابند. این فلسفهها در حال حاضر میتوانند متأثر از باورهای رایج جوامع خود باشند. اما روش فلسفی در جوامع مختلف دارای اشتراکات زیادی است.
استاد دانشگاه نورث آمبریای انگلستان در ادامه تأکید کرد: به عبارت دیگر روش و متد فلسفی زمینه مند نیست و وجوه مشترکی در میان سنتهای فلسفی وجود دارد. بر این اساس گفتگوی قابل ملاحظهای میان سنتهای فلسفی میتواند شکل بگیرد و گسترش یابد. بر این اساس شاهد گفتگو میان سنت فلسفی اسلامی و سنت فلسفی غرب در ادوار مختلف تاریخ بودهایم. برای نمونه شاهد هستیم که سنت فلسفی اسلامی توانست بعد از سقوط امپراتوری روم، فلسفه یونان باستان را حفظ کند و زنده نگه دارد.
سیم با اشاره به اینکه آثار ارسطو به طور دقیق در فلسفه اسلامی مورد بررسی و توجه قرار گرفت، گفت: باید توجه داشت که فلسفه ارسطو به عنوان یکی از ارکان فلسفه مسیحی مطرح است. در واقع آثار ارسطو از رهگذر فیلسوفان اسلامی دوباره به فلسفه مسیحی معرفی شد و مورد توجه غربیان قرار گرفت. بر این اساس در گفتگوی میان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب باید تأکید و توجه بر ویژگیهای مشترک باشد و نه تفاوتهای فرهنگی میان دو سنت فلسفی. در این صورت گفتگوها میتواند تداوم داشته باشد و این تداوم دارای اهمیت زیادی است.
نظر شما