۲۸ مرداد ۱۳۹۰، ۱۱:۱۳

نشست تحلیلی مهر ـ2/

مدیران، مرجع تشخیص دگردیسی در ادبیات جنگ نیستند

مدیران، مرجع تشخیص دگردیسی در ادبیات جنگ نیستند

دو نویسنده دفاع مقدس در نشست تحلیلی مهر با عنوان «ادبیات دفاع مقدس؛ نوآوری یا سیاه‌نمایی» با اشاره به موضوع تغییر جهت ادبیات دفاع مقدس در سال‌های اخیر به این نکته اشاره داشتند که مرجع تشخیص این تغییرات باید تنها اهالی قلم باشند؛ نه مدیران.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب: ضرورت آسیب‌شناسی نگاه‌های جدید از ادبیات جنگ و نیز بررسی گرایش‌های نویسندگان جوان و نوقلم در این حوزه به خلق آثار جدید در این حوزه، موضوعی است که قرار است با حضور برخی نویسندگان و منتقدان حوزه ادبیات دفاع مقدس در خبرگزاری مهر به بررسی گذاشته شود. بخش نخست نشست ادبیات دفاع مقدس؛ نوآوری یا سیاه‌نمایی با حضور ابراهیم زاهدی مطلق و شهریار عباسی از نظرتان گذشت و در ادامه بخش دوم این بحث تقدیم حضور می‌شود.

* موضوع دگردیسی نویسندگان حوزه دفاع مقدس مساله‌ دیگری است که در این سال‌ها باعث شده برخی از منتقدان به واسطه آن ادبیات دفاع مقدس را در حال حرکت به سمت سیاه‌نویسی بدانند و عنوان کنند که نه تنها نویسنده صاحب قلم و با تجربه در این نوع از فضاها دیگر رغبت و تمایل به آن ندارد، بلکه نویسندگان نوقلم نیز این ادبیات را آن طور که می‌خواهند ـ که عمدتا دور از حقیقت و ارزش‌های آن است ـ می‌نویسند. این دوستان برای صحبت خود این مثال را هم می‌آورند که آمار انتشار آثار دفاع مقدس در حال پایین آمدن است و آثار جریان‌ساز در حوزه ادبیات و نه البته خاطره‌نویسی، تولید نمی‌شود. سئوالی که اینجا مطرح می‌شود این است که آیا به استناد این صحبت‌ها که کم و بیش می‌توان برای آن شاهد مثال‌هایی هم دید، آیا باید ادبیات دفاع مقدس را در حال پوست‌اندازی بدانیم و یا درجا زدن؟

عباسی: من تقریباً آدم کندذهنی هستم! من گفتم و باز هم می‌گویم که جنگ، جزیی از زندگی ما است و ما هم به عنوان نویسنده در برابر حقیقت مسئولیم و از قضا، تعهد ادبی هم به نظر من یعنی همین پایبند بودن به حقیقت. من تعهد را به معنی تعهد به حسن و حسین نمی‌دانم، بلکه به نظرم این تعهد در متعهد بودن به خدا و حقیقت عالم است.

هنوز آرزو به دلم مانده است که بتوانم آنچه که حقیقت است را بنویسم. جرات نمی‌کنم. گاهی خیلی دلم می‌خواهد خودم را رها کنم میان انسان‌ها، احساسات و آرزوهایشان و ارتباطاتشان، ولی نمی‌شود. جنگ ما جزیی از حقیقتی است که در این عالم هست و نویسنده ایرانی باید به آن متعهد باشد.

من در طرح سئوال شما یک نوع دلنگرانی دیدم و خدا شاهد است که من هم از روی دلسوزی می‌گویم باید این دلنگرانی را کنار بگذاریم. بیایید به جای دلنگرانی بنویسیم و بنویسید. اگر کسی تعهدش به حقیقت را کنار گذاشت و به دنبال افه و کلاس رفت او می‌شود مانند همان صحابه‌ پیامر اکرم (ص) که حضرت علی (ع) و جایگاهش را در زمان حیات پیامبر (ص) دیدند و بعد از رحلت ایشان انکار کردند.

من اعتقاد خودم را می‌گویم. نویسندگی با پادشاهی دنیا قابل تعویض شدن نیست. نویسنده از همه آدم‌های دنیا مهم‌تر است و پستش هم بالاتر است. من جایم را با کسی عوض نمی‌کنم، اما این جا ارزش و اعتباری دارد. شما اشاره کردید به نویسندگانی که دیگر نمی‌نویسند. من می‌گویم اگر نویسنده‌ای جایگاهش را که به نظر من جایگاه پادشاهی است، عوض کرد برای اینکه او را تشویق کنند یا نکنند، این دیگر تقصیر خود اوست. کار او کار مهمی است و لغزش هم در آن بالاست.

بالاخره باید کسی باشد که به او لغزشش را یادآوری کند. این هم لازم نیست؟

زاهدی مطلق: مرجع تعیین و تشخیص اینکه چه کسی دچار دگردیسی شده و چه کسی نشده، آقایان مدیر و منتقدانی که با مدیریت در ارتباط‌ند، نیستند. آدمی از جنس خود این آدم است که باید بیاید و این را تعیین کند. اگر پزشکی دچار خطا و بیسوادی شود، بقال سر کوچه یا رئیس کل بانک مرکزی نمی‌تواند این را تشخیص دهد. باید کسی از جنس خود او باشد که بتواند به آن پی ببرد.

در کشور ما اگر نویسنده‌ای به این نتیجه برسد که دچار دگردیسی شود و نوشته‌هایش باید نوع دیگری از ارزش‌ها را در نظر بگیرد، مرجع نقد او فلان رئیس و مدیرعامل است. در حالی که مرجع تشخیص باید منتقد و کسی از جنس خود او باشد.

عباسی: من در تکمیل صحبت‌های آقای زاهدی می‌خواهم بگویم که مردم و مخاطب نویسنده خودشان بهترین مرجع تشخیص هستند. این تغییرات را حس می‌کنند و پسند و ناپسندش را تشخیص می‌دهند. اگه شما در این حوزه کار می‌کنید، تاکید می‌کنم یادتان نرود که این موضوع را از زاویه کل ادبیات ببینید. ادبیات یک کل است و نویسنده هم. جنگ هم جزیی شیرین و مهمی از این کل است. اگر کسی به نظر من می‌تواند از این جزء شیرین و مهم بنویسد و نمی‌نویسد، معذرت می‌خواهم احمق است. این سوژه خیلی مهم است؛ چون انسان‌ها در شرایط سخت، بیشتر از سایر شرایط خودشان را نشان می‌دهند و انسان نیز به دنبال آن است.

زاهدی مطلق: کنتراست آن خیلی بالاست.

عباسی: من از در این اتاق که می‌آیم تو همه به هم تعارف می کنیم که بفرما؛ همین حالا اگر زلزله بیاید و کسی به من بگوید بفرما تازه مشخص می‌شود که او کیست و چه دلی دارد. در جنگ ما می‌توانیم بفهمیم گذشت یعنی چه. من در جنگ با وجود بچگی و کم سنی‌ام آدم‌هایی را دیدم که معنی حقیقی گذشت بودند. به نظر من کشف انسان حقیقی در این میدان صورت می‌گیرد. اگر کسی از این میدان استفاده نمی‌کند ـ ببخشید ـ نفهم است. شاید کسی بگوید نمی‌توانم در این حوزه بنویسم. خب مساله‌ای نیست، اما اگر می‌تواند و نمی‌نویسد اشتباه می‌کند؛ شک نکنید.

من شانس آوردم که این فضا و انسان‌ها را دیدم، زنده ‌ماندم و امروز اینجا هستم. من در برابر ثبت آنچه دیدم، مسئولم، اما بالاتر از این مسئولیت، کل ادبیات ما بیمار است. شمارگان کتاب پایین است و کسی داستان و کتاب نمی‌خواند، مثل قدیم کسی دنبال کتاب نمی‌دود. چرا در کشور 35 میلیونی با 50 درصد بیسواد، شمارگان کتاب 10 هزار نسخه است، اما در کشور ما با 75 میلیون جمعیت  بالای 90 درصد باسواد، شمارگان کتاب، تنها هزار نسخه است؟ این درد است. حالا شما هی از جنگ بنویس و بده بگذارند در کتابخانه‌ها. چه فایده دارد وقتی مردم نمی‌خوانند؟

درد این است که این حرفه نمی‌چرخد. نویسنده یک کتاب 300 هزار تومانی می‌گیرد و یک فوتبالیست 750 میلیون تومان. طرف حاضر است ده و نیم شب از تهرانپارس یک پرچم به دست بگیرد و پشت وانت برود استادیوم آزادی و تازه تیمش گل هم بخورد و برگردد، اما من سه ـ چهار سال است می‌نویسم، ولی کسی حاضر نیست به سراغم بیاید. خب عیب از خود من است دیگر. باید ببینید چرا فوتبال ما صاحب چنین ارزشی است و نویسندگی ما نیست.

زاهدی مطلق: سال 1353 بازی‌های آسیایی در تهران را با وجود نوجوان بودنم، به یاد دارم. اصلاً کسی نمی‌دانست بدمینتون یا واترپلو چیست و تازه در این بازی‌ها بود که فهمیدند چیست. تلویزیون صبح از ساعت 8 تا هفت عصر بازی‌ها را نشان می‌دادند. این شد که در کوچه و خیابان بدمینتون باز پیدا شد و در استخرها واترپلوباز. تلویزیون این موضوع را نشان داد و مطرح کرد. ادبیات هم همین است. ما اول باید تلاش کنیم این راسته و بازار پررونق شود. در ماه رمضان هستیم. این همه هم تاکید به قرآن خواندن، دعا خواندن و ... شده. چقدر می‌خوانیم و در می‌یابیم؟ ما حالا چه توقعی داریم از کتاب؟

در کشور ما سه برنامه تلویزیونی درباره فوتبال وجود دارد که از قضا همه هم مثل هم هستند، اما راجع به کتاب تا می‌خواهیم حرف بزنیم، می‌گوییم مواظب باش تبلیغ نشود، رپرتاژ می‌شود. چرا نشود؟ بگذارید بشود. جوان جذب این تبلیغ شود که بهتر است تا اینکه برود در خیابان مزاحم نوامیس مردم شود.

در سینما هم همین است. یک آقای ده نمکی پیدا شده که فیلمش پرفروش شده است. در صف نخست خود اهالی سینما هستند که دارند به او ناسزا می‌گویند. متوجه نیستند که همه آنها در این بازارند و از رونقش بهره می‌برند. فیلمش ضعیف است. خب باشد؛ نقدش کنید. چرا هزینه می‌کنید که مردم نروند فیلم را ببینند؟ بگذارید مردم بروند سینما. اگر شما فیلم بهتر ساختی، می‌آید و کار شما را می‌بیند.

در حوزه کتاب و ادبیات جنگ هم همین است. این را بنویس، آن را ننویس. جنگ مال همه مردم بود. همه مردم از آن سهم دارند. هیچکس در رابطه با آن ذی‌حق نیست.

عباسی: اگر دغدغه ما از چه نوشتن به سمت درست نوشتن و صحیح و سالم نوشتن باشد، مطمئن باشید همین جنگ جایگاه خودش را پیدا می‌کند و در میان توده‌های مردم می‌زند بیرون، اما متاسفانه دستگاه‌های فرهنگی جامعه این موضوع را بر نمی‌تابند. دهه 40 را نگاه کنید. دهه غول‌های ادبیات ما است. شما کسی را می‌توانی بگذاری جای اخوان ثالث و احمد محمود؟

من با دیدگاه چپ و سیاسی در نوشتن مخالفم، ولی وقتی داستان‌های احمد محمود را می‌خوانم، پرواز می‌کنم و این کارها مرا به تحسین وادار می‌کند. ترکیه آن موقع از ما عقب‌تر بود. عزیز نسین بود و یاشار کمال. الان نویسنده‌ای به نام شافاک که گویا 25 ساله است، کتابی می‌نویسد. این کتاب بالای 250 بار تجدیدچاپ می‌شود؛ در حالی که ما ارتباط فرهنگی‌مان را با دنیا قطع کرده‌ایم.

من رک می‌گویم. شاید بنویسد و شاید نه؛ می‌خواهیم چند نویسنده را به کشور دعوت کنیم، هزار نوع انگ و تهمت به آنها می‌زنند، می‌گویند جاسوس هستند. می‌خواهیم خودمان برویم، بدتر از آن؛ غافل از اینکه من پیام‌آور فرهنگ کشور هستم. این به جای آن است که زیر بغل ما را بگیرند و بلندمان کنند.

ادامه دارد...

.........................

گفتگو از: حمید نورشمسی

کد خبر 1387151

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha