به گزارش خبرنگار مهر، یکی از مهمترین کارگردانهای تلویزیون در اواخر دهه 70 و دهه 80 پیش از آنکه با ساخت مجموعههای "خط قرمز" و "مسافری از هند" به شهرت برسد در سینما دو تجربه شکست خورده داشت. قاسم جعفری با تجربههایی که از "ماه مهربان" و "قاصدک" به دست آورد پا به تلویزیون گذاشت و کوشید به مرزهایی وارد شود که در تلویزیون با محدودیت همراه بود.
گاهی مجموعههای او هم دچار مشکل میشد مانند اتفاقی که برای "گل من گلی" افتاد ممیزی باجهت یا بیجهت دامن او را میگرفت، اما در مجموع و در نگاه کلی قاسم جعفری کارگردانی بود که در تلویزیون حمایت میشد، میتوانست به سراغ موضوع اختلاف نسلها، فرار جوانها از خانه، عشق و ... برود، میتوانست پای فیلم هندی را به یکی از پربینندهترین شبکههای تلویزیون باز کند و میتوانست به سمت درامهای ماورایی و موضوع دشوار مرگ و حیات دوباره حرکت کند.
کارنامه این کارگردان جوان نشان میدهد که در مقطعی او کارگردان محبوب مدیران تلویزیون بوده، پرمخاطب بودن مجموعههایش باعث میشد شرایط سادهتری برای کار کردن داشته باشد و بتواند به سمت سوژههای جذاب برود. اما جعفری مانند بسیاری از کارگردانهای تلویزیون به دنبال فیلمسازی بود، او فکر میکرد میشود تجربههایی که در جعبه چند اینچی تلویزیون جواب میدهد به سینما برد.
اما فیلمهای او در سینما شکست خوردند، به جز "مجنون لیلی" که تجربهای در حوزهای بود که جعفری در آن تبحر داشت. نمایش روابط عاشقانه با بار احساسی فراوان، گل درشت و به اصطلاح هندی بازی. حضور محمدرضا گلزار هم به فروش این فیلم کمک کرد. اما تجربههای متفاوت جعفری در سینما حاصلی برای او نداشت. نه منتقدان "دختران" و "پروانگی" را دوست داشتند، نه مردم و این نشان میدهد استراتژی جعفری برای کار در سینما درست نیست.
قاسم جعفری تحت تاثیر شهرتی که در تلویزیون به دست آورده بود به سینما رفت و با حضور میترا حجار و محمدرضا فروتن "بازنده" را ساخت، فیلم رگههایی عاشقانه و داستانی اجتماعی و موضعی انتقادی داشت. اما اجرای اغراق آمیز آن یکی از مهمترین مشکلات آن بود.
جعفری با "گرگ و میش" یک حرکت جاهطلبانه در سینما کرد، او که با مجموعههایش چهرههایی جوان را معرفی میکرد و به محبوبیت میرساند در "گرگ و میش" نقش اصلی فیلم را به روناک یونسی سپرد که بازیگری جوان و ناشناس بود. در تبلیغات فیلم شنیده میشد که "گرگ و میش" یک قیصر زنانه است و مایه انتقامجویی در آن قوی است.
اما فیلم به دلیل ضعف داستان و فیلمنامه و مشکلات عمدهای که در حوزه روایت و بازی داشت بازهم مورد توجه قرار نگرفت، "مجنون لیلی" با فروش خوب توانست بخشی از هدفی که جعفری در سینما داشت دنبال کند، اما او که از تلویزیون فاصله گرفته بود تا در سینما فعالیت کند، در فیلمسازی مسیری مخالف "مجنون لیلی" پیمود تا نشان دهد جذب مخاطب انبوه برایش مهم نیست.
برای او رفتن به سمت سینمای متفاوت مهم بود، اما جعفری گزینه مناسبی برای این نوع فیلمها نیست، نگاه او عمق برای پرداختن به مفاهیم پیچیده زندگی را ندارد، او عشق، زندگی، مرگ و... را در اندازه و چارچوب تلویزیون میبیند و نمیتواند مفاهیم و معانی دشواری مانند معضلات اجتماعی یا راز آفرینش و سفر حج را درست ارزیابی کند.
اگر جعفری پاشنه آشیلش را بشناسد فیلمسازی برایش سادهتر میشود، او میتواند کارگردانی با کارنامهای قابل قبول در تلویزیون باشد، کارگردانی که میداند چطور مخاطب بیشتری را پای گیرندهها بنشاند، اما در سینما او نمیتواند حتی همانهایی را که ماهها پای مجموعههایش مینشستند جذب کند.
سیاست فیلمسازی در سکوت خبری و فاصله گرفتن از رسانهها هم شیوه اشتباهی است که به جای دیده شدن فیلم به این میانجامد که فیلمهای جعفری دیده نشوند، اتفاقی که برای "دختران" و "پروانگی" افتاد. جعفری با این شیوه باعث میشود حتی آنهایی که میتوانند مخاطب فیلم باشند آن را نبینند.
"پروانگی" با بازی سعید راد این روزها روی پرده سینماها است، فیلم تلاشی برای نزدیک شدن به تنهایی انسان معاصر است، روایتی از این که انسان برای رسیدن به آرامش باید به اصل و ریشهاش برگردد، اما جعفری آنچنان در سکوت به تماشای فیلمش نشسته و از رسانهها فرار میکند که مخاطب از نمایش عمومی فیلم باخبر نمیشود، این گونه است که فیلم بی سرو صدا روی پرده میرود و به اکرانش خاتمه میدهد.
قاسم جعفری هنوز تفاوتهای سینما و تلویزیون را نمیداند، نه در کارگردانی، قصه و انتخاب بازیگر و نه در خبرسازی و تبلیغات. او برای موفقیت در ادامه مسیرش باید این ویژگیها را بشناسد.
نظر شما