سند برنامه توسعه هر كشور قبل از آنكه نشان دهنده جريان تخصيص منابع بر فعاليت هاي مختلف دولتي و غيردولتي باشد، نشان دهنده نظام تخصيص توجه مديران و برنامه ريزان هر كشورنسبت به مسائل مختلف جامعه است، و هميشه اين سوال اساسي وجود دارد كه آيا با تخصيص توجهي متفاوت با وضع موجود به مسائل كشور مي تواند روند سازندگي را سرعت بخشد و با همين انديشه آيا مي توان بامروري بر اسناد برنامه هاي تهيه شده براي اداره كشور در قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، روند تخصيص توجه مديران و برنامه ريزان كشور را به موضوع فرهنگ و هنر را ارزيابي نمود و روي اين سوال انديشيد كه آيا مي توان با توجهي بيشتر و عميق تر به حوزه فرهنگ و هنر موانع توسعه را كاهش و پتانسيل ها را افزايش داد؟
آنچه به طور اجمال براي ورود به اين بحث و براي پاسخ به اين سوال مي توان بدان اشاره نمود، اين است كه علي رغم نام برنامه توسعه (اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي) فصل فرهنگ و هنر از حاشيه ترين فصول همه برنامه هاي تدوين شده است، اين حاشيه نشيني را مي توان با مروري بر اصول حاكم بر اسناد برنامه ها، خط مشي ها و سياست هاي كلان، راهكارهاي اجرائي، جداول تخصيص منابع ريالي و ارزي و بالاخره مكانيزيها و شاخص هاي ارزيابي تهيه شده براي پي گيري اجراي برنامه ها بدست آورد.
بسيار دور از انصاف است كه بدون يك بررسي و تحليل محققانه، قبل از هر مطالعه كارشناسي نتيجه گيري كنيم كه اين حاشيه نشيني صرفا حاصل نگاه اقتصادي حاكم بر مديران و كارشناسان سازمان مديريت و برنامه ريزي است، واقعيت اين است كه عوامل متعدد پيچيده اي در اين انزواي تلخ تاثير دارد كه بخش مهمي از آن درحوزه نگرشي اهالي فرهنگ و هنر نهفته است، آنچه مي توان به طور اختصار به عنوان عوامل انزاوي فرهنگ و هنر در فرآيندهاي برنامه ريز كلان كشور از جمله در جريان تدوين و تصويب سند برنامه توسعه كشور به آن اشاره نمود عبارت است از
1- ناشناخته ماندن اهميت و جايگاه فرهنگ در تحولات جامعه در بين نخبگان و مديران جامعه.
اين عدم شناخت به دلايل وعوامل مختلفي ارتباط دارند از جمله:
1-1- حضور فرهنگ در همه عرصه هاي زندگي روزمره
مگر نه اين است كه عصاره فرهنگ عبارت است از، انديشه ها، نگرش ها، تمايلات و رفتارهاي انسان ها كه به نحو در هم تنيده اي در تعامل با محيط اجتماعي، حضور انسان ها را در روابط فردي، خانوادگي، اجتماعي نمود مي بخشد، پس كدام عرصه اقتصادي، سياسي و اجتماعي است كه تجلي بخش انديشه ها و تمايلات و رفتار انسانها نباشد و از فرهنگ عمومي جامعه تاثير نپذيرد و بر آن اثر نگذارد و اگر اين واقعيت را پذيرفتيم، آنگاه بايد گفت در همان اولين قدم كه مي خواهيم براي فرهنگ و هنر فصل مستقل در كنار ساير فصول تعريف كنيم اولين گام را در انزواي فرهنگ و هنر برمي اريم و به همه وزيران، مديران، سازمان ها، شخصيت هاي سياسي و اقتصادي اعلام مي كنيم، شما نگران سير تغييرات و تحولات فكري، انديشه اي، تمايلاتي و رفتاري انسانهائي كه مستقيم و غير مستقيم تحت مسووليت شما يا متاثر از فعاليتهاي سازمان شما هستند نباشيد، و همين نگران نبودن است كه منشاء بي توجهي و به دنبال آن عدم تخصيص منابع انساني، مالي، تجهيزاتي و درنهايت عدم توسعه فرهنگي جامعه مي گردد، اجازه دهيد اين بحث را به لحاظ اهميت موضوع با چند مثال باز كينم.
مثال 1) در صدر هر سه برنامه توسعه كه در نظام مقدس جمهوري اسلامي تدوين شده است، موضوع رفع محروميت از مناطق محروم و جهت گيري به سمت عدالت بيشتر و توسعه متوازن مناطق مختلف كشور تاكيد شده است و براي تحقق اين هدف همه گونه تمهيدات مالي و اعتباري و تجهيزاتي و قانونگذاري پيش بيني شده است، اما بدليل عدم شناخت نقش تفكر، عادات و تمايلات رفتاري انسانها، يعني نقش فرهنگ عمومي مردم در مناطق مختلف در روند تحولات توسعه مناطق، هيچگاه براي اصلاح اين نگرشها، برنامه اي تدارك نشده است، نتيجه اين بي توجهي عدم بازدهي زير ساخت هاي اوليه مثل جاده، آب، برق، تلفن و گاز بوده است، زيرا بدليل مشكلات فرهنگي اين مناطق، نه تنها در كنار اين زيرساخت بخش خصوصي مولد و متناسب بوجود نيامده، بلكه ايجاد اين زيرساخت ها زمينه ساز مهاجرت جوانان اهل ريسك اين مناطق شده است، همان ها كه بايد به عنوان موتور محرك توسعه منطقه، ايفاي نقش مي كردند.
چرا؟
چون در جريان انقلاب، بايد با سرمايه داران وابسته به رژيم گذشته برخورد مي شد و براي زمينه سازي اين برخورد، يك بستر فرهنگي ضد سرمايه داري لازم بود كه از قبل از انقلاب وجود داشت و در جريان انقلاب بايد عميق تر و گسترده تر مي شد، اما وقتي همه آنها قلع و قمع شدند و قرار شد جامعه ساخته شود و مديران توسعه كشور پس از دو دهه سعي و خطا متوجه شدند، كه دولت بايد حتي المقدور خود را از عرصه اقتصاي بيرون آورد و اجازه دهد نسل تازه اي از متخصصين بخش خصوصي كه آمادگي حركتي قانونمند دارند و با وفاداري به ارزشهاي انقلاب و دلسوزي براي مردم مي خواهند به سود منطقي برسند، بوجود آيد. در چنين شرايطي بايد فرهنگ تازه اي در مردم نسبت به چنين افرادي بوجود مي آمد وبراي آنها كه سرمايه هاي خود را از درون اقتصاد مخفي خارج كرده و از شهرهاي بزرگ به سمت مناطق محروم مي آوردند و در چارچوب قانون به توليد شغل و برپائي كارخانه و مزرعه صنعتي مي پرداختند، احترام خاصي قائل مي شدند و شرايطي را فراهم مي كردند كه بدور از تنگ نظريهاي مردم ومسوولان اين مناطق، از اين افراد حمايت مي شد اما ديديم و ديديد كه كسي به اين فكرها نبود و هم اكنون هم هركس، سرمايه هاي خود را در مناطق محروم به شكل سالن كارخانه اي تبديل مي كند زير فشار افكار عمومي خورد خواهد شد و در چنين شرايطي در بهترين حالت بايد سرمايه خود را به جاده كرج يا به مناطق توسعه يافته كشور منتقل كند تا از فشار رواني محيط آزاد شود، و چنين است كه علي رغم تلاش براي كاهش فاصله ها، همچنان فاصله ها رو به افزايش است، چرا كه نقش فرهنگ سازي اين فرآيند اقتصادي ديده نمي شود.
مثال 2) سالهاست كارشناسان انرژي كشور با عدد و رقم و منطق اقتصادي اثبات مي كنند كه ادامه تزريق يارانه انرژي كه به نام محرومين ادامه مي يابد با تخريب اقتصاد كشور بصورت چند برابر به جيب گروههاي برخوردار ريخته مي شود و همواره هم اين مطلب گفته مي شود كه جامعه به لحاظ رواني آماده چنين شوكي نيست و به مجرد گران شدن انرژي متاثر از ذهنيت غلط مردم و به لحاظ تاثيرات رواني و نه با منطق رياضي، موجب گران شدن ساير كالاها مي گردد، اما براستي نمي توان با كمك متخصصين عرصه هاي فرهنگ و هنرمندان انديشمند جامعه، اين معضل رواني را كه ريشه در بي اطلاعي، عادات و رفتارهاي غلط دارد، طي يك برنامه دو و سه ساله با كمك دستگاه هاي ارتباط جمعي حل كرد.
آري،اگر فارغ التحصيلان مدارس ودانشگاهها در درون شهرها در جستجوي شغل اند و منابع توليد در معدن است و كارخانه ها؛ اگر بخش عظيمي از توان انساني جامعه ما در خدمات غير مفيد جامعه، نقش تخريب در اقتصاد دارد، اگر بعضي از نيروهائي كه استعداد آنها با سرمايه ملي شكوفا شده در سالهاي آخر تحصيل به فكر ترك وطن مي افتند، اگر روحيه همكاري جمعي نيست و بسياري از شركت ها به پويايي لازم نمي رسند و نمي توانند با رقباي خارجي رقابت كنند، اكرنظم و انضباط در محيط كار نيست و اگر اطلاعات توليد شده از سرمايه هاي ملي در خزانه خود خواهي افراد زنداني مي شود و اگر بسياري از افراد در جريان سازندگي كشور آيه ياس مي خوانند و روحيه تلاش را از يكديگر مي گيرند. اينها همه تنها گوشه اي از رابطه فرهنگ و اقتصاد است كه ناشناخته مانده و براي اصلاح آن، مسئول و سازماني يافت نمي شود و در سند برنامه مطرح نمي گردد.
البته نه اين است كه نويسنده اعتقاد داشته باشد، اهالي فرهنگ و هنر رسالتشان در اين خلاصه مي شود كه بستر توسعه اقتصادي را هموار سازند، نه بلكه رسالت اصلي فرهيختگان عرصه فرهنگ و هنر قبل از هر چيز احياء فطرت پاك انساني و تعميق انديشه هاي انساني به سمت معبود يكتاست. اما در راستاي همين رسالت اصلي است، كه وقتي مي خواهيم جامعه اي در خور نام اسلام داشته باشيم بايد درهمه ابعاد آن رشد نمايد و ضروري است كه رسالت جامعه فرهنگي كشور در قبال توسعه اقتصادي نيز مشخص گردد، همان طور كه بايد مسووليت اقتصاددانان را در قبال توسعه فرهنگي شفاف نمود.
نظر شما