۵ مهر ۱۳۹۰، ۱۰:۵۰

گزارش مهر /

کبوتر وجه اشتراک نقاشی های دیواری!

کبوتر وجه اشتراک نقاشی های دیواری!

گذری به خیابانهای شهر تهران حکایت از نقاشی های دیواری رنگ و رو رفته ای دارد و شاید اینگونه بتوان گفت که کشیدن کبوتر در کنار عکسها تنها نقطه مشترک تصاویر است.

به گزارش خبرنگار مهر، برای اینکه بتوانیم یک گزارش خوب و درست و حسابی از وضعیت نقاشی‌های دیواری شهر عزیزمان تهران داشته باشیم، بهترین کار این است که سوار بر موتورسیکلت‌مان شویم تا هر جا که اراده کردیم حاضر شویم و زیبایی‌های شهرمان را ببینیم.

دفتر خبرگزاری مهر جایی در همین وسط‌های شهر تهران است. در یکی از کوچه‌هایش که وصل است به خیابان شهید سپهبد قرنی. از همین رو و در راستای شعار صرفه جویی انرژی، به تنهایی سوار بر موتورسیکلت ایرانی‌مان می‌شویم و راه می‌افتیم در شهر برای گرفتن گزارشی درباره "نقاشی‌های دیواری شهر تهران".

همین که می‌خواهیم از داخل کوچه وارد خیابان سپهد قرنی شویم، شمایل سترگ سپهبد قرنی را بر دیوار ساختمان روبه‌رو می‌بینیم. این نقاشی را سال‌هاست که در اینجا می‌بینیم. هر چند اجرای خوبی ندارد، اما چهره آرام و متین شهید قرنی همیشه جذابیت خود را داشته است. کنار تصویر، شعری یا چیزی شبیه آن را می‌بینیم. نوشته است: "بیدارم، بیدارم، نپنداریم در خواب". سمت راست تصویر هم یک نقاشی خط زیبا می‌بینیم که از شعر معروف "مرغ باغ ملکوت‌ام نی‌ام از عالم خاک" را کار کرده‌اند.

راه را ادامه می‌دهیم. اولین چراغ قرمز را لاجرم می‌پیچیم سمت راست؛ یعنی خیابان طالقانی. چند متری رفته‌ایم که روی دیوارهای کناری یک ساختمان بلند یک نقاشی از حضرت امام(ره) آن بالا می‌بینیم. در اثر بارش باران و برف، این نقاشی رنگ و روی خود را باخته است. در پایین چهره امام(ره)، چند بیرق افراشته و یک کلاهخود رزمنده در گلستانی دیده می‌شوند.

می‌توان حدس زد این کار حداقل برای بیش از دو دهه پیش است. دیوارهای لانه جاسوسی هم در جلوتر توجه ما را به خود جلب می‌کند. پر از تصاویر مختلف با المان‌های ایرانی و مدرن. محتوای کارها هم به هر حال مشخص است؛ درباره استکبار جهانی و رسوایی آمریکای جهان‌خوار. انصافا برخی از نقاشی‌ها خوب اجرا شده‌اند. با این همه، این نقاشی‌ها برای ما که هزاران بار از این مسیر گذر کرده‌ایم، تازگی دارند. انگار برای اولین بار است که آنها را می‌بینیم.

در سه راه طالقانی مجبور هستیم توقف کنیم. سری می‌چرخانیم. بله! آن بالا سمت چپ، یک نقاشی دیده می‌شود که به تهران قدیم بازگشته است. سه تا اتوبوس دو طبقه آن بالا پارک کرده‌اند و زیرش هم نمایی از خیابانی که احتمالا همین‌جاست با چند تا ماشین قدیمی به تصویر کشیده است. یادش به‌خیر. چراغ سبز می‌شود و می‌خواهیم برویم به خیابان بلند و قدیمی شریعتی. اما وسوسه می‌شویم سری هم به میدان سپاه بزنیم. به هر حال نام پرابهت این میدان، قاعدتا باید آثار درخوری هم داشته باشد.

به میدان که می‌رسیم، هیچ نشانی که مرتبط با نام‌اش باشد پیدا نمی‌کنیم. فقط در ضلع شرقی میدان، یک دیوار دیده می‌شود که روی آن یک پنجره همراه با گلدان نقاشی شده است. تعجب می‌کنیم. اما می‌گذریم. به سمت خیابان شریعتی یا همان جاده قدیم شمیران سر کج می‌کنیم.

از روبه‌روی زندان سابق قصر که حالا شده است که یک مجتمع فرهنگی، رد می‌شویم. دیوارهای روبه‌روی مجتمع، پر شده است از نقاشی‌های دیواری مربوط به تهران قدیم قدیم. اوایل قاجار شاید که در آن مردان کوچه و بازار کشیده شده‌اند. به نظر ما، نقاشی‌ها قشنگ هستند. در انتهای این نقاشی‌ها، یک ساختمان با رنگ‌ یک دست سفید می‌شود. نگاه می‌کنیم به تابلوی بالاسرش. معلوم می‌شود که یکی از ناحیه‌های شهرداری منطقه هفت است. همان‌ منطقه‌ای که شاهکار نصب مجسمه‌های شهرداری را به نام خود ثبت کرده است.

وارد خیابان شریعتی می‌شویم. در ابتدای ورود‌مان چهره باصلابت شهید صیاد شیرازی هویدا می‌شود. باز هم همان نقاشی‌های کلیشه‌ای از چهره‌های ماندگار تاریخ جمهوری اسلامی ایران. نقاش محترم، همان عکسی که از شهید در دست داشته‌ است را روی دیوار پیاده کرده. یک کبوتری هم آن اطراف نقاشی شده تا مثلا تفاوتی با عکس داشته باشد. جملاتی هم بالای سر چهره نوشته شده است که مشخص است از بیانات مقام معظم رهبری است

می‌گذریم و به تقاطع خیابان استاد مطهری می‌رسیم. روبه‌رویمان یک نقاشی دیواری نسبتا بزرگ از نمای تهران قدیم دیده می‌شود. باز هم مشخص است که پیاده‌سازی یک عکس بوده است. حرکت رو به بالایمان را ادامه می‌دهیم. به تقاطع خیابان شهید بهشتی که می‌رسیم یک تابلوی سفالی روی نرده‌های محوطه ستاد مشترک ارتش نصب شده است که رنگی مسی رنگ روی آن پاشیده شده و نقش و نگاری هم دارد.

جلوتر می‌رویم. یک‌سری نقش توپ و تفنگ و یک واژه فارسی که حروف‌اش در هم پیچیده است را می‌بینیم. هر چه تلاش می‌کنیم چیزی از این نوشته درنمی‌یابیم. سربازی که زیر سایه‌بانی در همان کنار ایستاده است می‌پرسیم که روی آن تابلو چه نوشته است. او هم نمی‌داند. باز می‌ایستم. سرباز هشدار می‌دهد که اگر بیش از این روی قضیه اصرار کنیم ممکن است شک‌ها برانگیخته شود و دردسرها ایجاد. ترس برمان می‌دارد و دیگر جرات نمی‌کنیم در آنجا نت‌برداری کنیم. با سرعت گازی به موتورسیکلت می‌دهیم و از محل متواری می‌شویم. چندصد متر بالاتر می‌ایستیم تا مشاهدات‌مان را درج کنیم.

همین‌طور که به سمت بالا می‌رویم، گنبد حسینیه ارشاد چشم‌نوازی می‌کند در برابرمان. زیبایی یعنی این. ما همین را کم داریم. هر چند که ساختمان‌های بی‌قواره‌ای در کنارش قد علم کرده‌اند و به تازگی هم یکی دیگر از آن ساختمان‌های بزرگ و زشت دیگر در کنارش در حال ساخته‌شدن است، اما آن گنبد لاجوردی، همچنان دلبری می‌کند در میان آن همه دودزدگی و سیمان‌آلودگی.

کمی بالاتر روی دیوارهایی که دور یک زمین کشیده‌اند چند نقاشی شمسه کشیده شده است. از اینجا تا میدان قدس فقط یک مدرسه غیردولتی می‌بینیم که روی دیوارهایش نقاشی‌های کودکانه کشیده شده است و مورد دیگری مشاهده نمی‌شود. اما این خیابان قدیمی اسیر ساخت‌وسازهای بسیار و ساختمان‌های ناموزونی است که دل آدم می‌گیرد وقتی در آن راه می‌رود. عجب سرنوشت تلخی دارد این خیابانی قدیمی که زمانی گذرگاه دلنواز اهالی تهران بوده است.

به میدان قدس بر بلندای شهر تهران هم می‌رسیم. یک نقاشی در ضلع غربی‌اش دیده می‌شود. چند جوان از نردبانی می‌خواهند به آسمان بروند. نقاشی بد نیست اما مضمون‌اش بدجوری غریبگی می‌کند در اینجا. میدان تجریش معروف هم که همین کنار است. ساختمان‌های باز هم بلند و بدریخت، جلوی زیبایی‌های بهترین نقاش جهان را از دید عابران گرفته‌اند. کوه‌ها به سختی دیده می‌شوند. تجریش هم دیگر لطف سابق را ندارد.

وارد خیابان معروف ولیعصر(عج) می‌شویم. بلندترین خیابان ایران. عجب چنارهای زیبایی دارد. کمی که به دور و اطراف نگاه می‌کنیم یاد سخن یکی از اساتید می‌افتیم که می‌گفت زیبایی خیابان ولیعصر به خاطر چنارهای بلندش نیست. بلکه این چنارهای بلند جلو زشتی‌های ساختمان‌های اطراف را گرفته‌اند به همین خاطر این خیابان زیبا دیده می‌شود. راست می‌گفت استاد. چقدر ساختمان‌های عجیب و غریبی در کناره‌های خیابان بزرگ ما ساخته شده‌اند.

تا چهارراه پارک وی خبری از نقاشی دیواری نیست. اما در آنجا یک نوشته از بیانات امام علی(ع) به خط نستعلیق نگارش شده است. اما دیوار رنگ‌و رو رفته است. زیر پل هم یک تابلو سفالی با نقش‌هایی از گل‌های آفتابگردان دیده می‌شود که حس سردی دارد با ان رنگ مسین‌اش.

ابتدای بزرگراه مدرس چند نقاشی در اطراف هستند که معمولی‌اند. با نقش‌هایی از گل و درخت و از این قبیل مکررات. با خودمان می‌گوییم مگر آب و هوای تهران چه ایرادی دارد که به جای کاشتن دار و درخت و کار گذاشتن گلدان‌های زیبا، اصرار داریم که نقاشی‌اش را روی دیوار بکشیم؟ بلافاصله یادمان می‌افتد که بهتر است ما از تجربیات دیگران سود بجوییم.

خیابان جردن یا همان بلوار آفریقا را دیگر همه می‌شناسند. اینجا باکلاس‌ترین جای تهران است. ابتدایش یک جمله از امام علی(ع) نوشته شده است روی یک دیوار ناصاف: "بزرگ‌ترین عیب آن است که صفتی را که در خودت داری از دیگران عیب بشماری." از این به بعد حواس‌مان را جمع می‌کنیم که الکی از نقاشی‌های دیواری شهر ایراد نگیریم.

از آنجا که این خیابان باکلاس‌ترین و گران‌ترین خیابان ایران است پیشاپیش حدس می‌زنیم که هیچ اثر نقاشی دیواری در آن نبینیم. اما بلافاصله نقش رخ شهید امیرسرلشگر حاج منصور صدری را می‌بینیم بر روی دیوار سمت راست‌مان. یک کبوتر دیگر، کنار چهره کشیده شده است. باز هم همان نقش تکراری و کپی‌شده از روی عکس شهید.

پاک امیدمان را از دیدن یک نقاشی خوب از دست می‌دهیم. زیر پل میرداماد که می‌رسیم نقش‌های بر پایه پل‌ها کشیده‌اند که تلخی رنگ سیمان را گرفته است. به سمت میدان ونک که می‌رویم در همین خیابان جردن، روی دیوار یکی از برج‌های معروف تهران، یک نقاشی خط با رنگ‌های تیره دیده می‌شود که به جای آرامش، دلهره‌ را نصیب‌مان می‌کند. روی دیوار آجری مشرف به خیابان یکی از ساختمان‌ها هم چند نقش و نگار کلیشه‌ای کشیده شده است که نمی‌دانیم مشکل نمای آجرها چه بود که این رنگارنگی را نصیب‌شان کرده‌اند.

میدان ونک هم میدان معروفی است که باکلاس هم هست. روی دیوار ضلع غربی میدان، یک نقاشی بزرگ دیده می‌شود و می‌شود گفت یکی از بزرگ‌ترین‌هاست. سه کودک در حال فرش کردن دیوارهای یک ساختمان هستند. نقاشی براساس پنجره‌های نورگیر ساختمان، طراحی شده است. کار جالبی است. اما هرچه به مغزمان فشار می‌آوریم که بفهمیم سنخیت موضوع نقاشی با محل آن در چیست، چیزی دستگیرمان نمی‌شود.

از خیابان ملاصدرا وارد بزرگراه کردستان می‌شویم. زیر پل، جملات پندآموز و آیه‌های قرآن به خط نستعلیق شکسته نوشته شده است. حیرت‌مان از این است که این جملات نوری چرا باید با این سطح نازل در اینجا ارائه شوند؟ کمی پایین‌تر روی یک ساختمانی که ندانستیم متعلق به کجاست، چند ماهی نقاشی شده‌اند. به جرات می‌توان گفت که بهترین نقاشی‌هایی هستند که تا الان در تهران دیده شده‌اند. زیبا و آرام‌بخش.

سمت چپ‌مان نقاشی چند شهید در کنار نقاشی مناظر کشیده‌شده‌اند. که پشت درختان نیمه‌پیدا هستند. هر چه پایین‌تر می‌رویم نقاشی‌های بیشتری از دار و درخت بر روی دیوارهای کناری می‌بینیم

حالا وارد بزرگراه جلال آل احمد شده‌ایم. این بزرگراه تا پل گیشا، از وجود نقاشی‌های دیواری در امان مانده است. می‌افتیم در بزرگراه چمران. ناگهان چشم‌مان به یک چهره آشنا بر روی دیوار می‌خورد. کنارش نوشته است شهید دکتر مصطفی چمران. در آن طرف چهره هم نوشته است "خدا بود و دیگر هیچ نبود". . آن‌طرف‌تر هم روی دیوار فضای سبز عکس شهید باهنر و شهید رجایی با پس‌زمینه پرچم مقدس کشورمان نقاشی شده‌اند.

اولین دور برگردان در بزرگراه چمران را به سمت جنوب دور می‌زنیم. نزدیکی‌های تونل توحید، چند نقاشی آبستره روی دیوارها می‌بینیم. دوباره یک نقاشی دیگر به نام شهید چمران که کمی شبیه‌تر از نقاشی قبلی به اصل است. اما رنگ و رو رفته و دود خورده است. جلوتر که می‌رویم سمت چپ‌مان که فکر می‌کنم مربوط به یک پادگان نظامی باشد، عکس بزرگی از سرلشگر شهید علی‌اکبر گودرزی می‌بینیم که روی دیوار نصب شده است. انصافا این کار بهتر است از نقاشی‌هایی که از همین عکس‌ها روی دیوارها پیاده‌ کرده‌اند.

بزرگراه نواب را تا انتها می‌رویم. گاهی زیر پل‌ها نقش‌هایی می‌بینیم که چنگی به دل نمی‌زنند. روبه‌روی بوستان بزرگ ولایت، روی دیوار خانه‌ها پر از نقاشی‌ است که برخی از آنها خوب کشیده‌ شده‌اند و برخی دیگر به مشق‌های یک نقاش تازه‌کار شبیه هستند.

می‌افتیم توی بزرگراه شهید تندگویان. تا محله خانی‌آباد می‌رویم. روی دیوار برخی خانه‌ها باز هم نقش درخت و چمن و سبزه کشیده شده است. از یک دور برگردن دور می‌زنیم به سمت شمال که چشم‌مان به شمایل امام خمینی(ره) روی دیواری می‌افتد. نقش گنبد مقبره امام(ره) هم در پایین‌اش کشیده شده. نسبتا نقاشی خوبی است. به میدان بهمن می‌رسیم که عکس یک شهید را پشت درخت‌های بلند می‌بینیم. نامی نمی‌بینیم. می‌گذریم. روی دیوارهای اطراف میدان، پر از نقاشی یک درخت است که به صورت کلیشه‌ای تکرار شده است تا صدها متر آن‌طرف‌تر ادامه پیدا کرده است.

به میدان راه‌آهن می‌رسیم و بعد دوباره در خیابان ولیعصر. به سمت بالا می‌رویم و هیچ نقاشی دیواری خاصی نمی‌بینیم مگر بر روی دیوارهای مدارس. بعد از یک سفر چهارساعته روی موتورسیکلت و توقف‌های فراوان، خستگی و گرسنگی در حال مستولی‌شدن بر ما است. تصمیم می‌گیریم دست از گزارش‌گیری برداریم و به دفتر خبرگزاری بازگردیم.

کد خبر 1411439

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha