به گزارش خبرنگار مهر، مراسم رونمایی از کتاب «مهمان صخرهها» شامل خاطرات سرهنگ خلبان محمد غلامحسینی، عصر دیروز یکشنبه 8 آبان با حضور حجتالاسلام سید مهدی خاموشی رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، محسن مومنی شریف رئیس حوزه هنری، محمد حمزهزاده مدیر انتشارات سوره مهر، مرتضی سرهنگی مسئول بخش ادبیات پایداری حوزه هنری، سرهنگ محمد غلامحسینی، راحله صبوری تدوینکننده کتاب و جمعی از خلبانان زمان جنگ تحمیلی در حوزه هنری برگزار شد.
سرهنگی در این برنامه گفت: وقتی به عنوان خبرنگار به اردوگاه اسرای عراقی میرفتم، با یک اسیر سودانی آشنا شدم که تکنیسین هواپیمای جنگنده میگ بود. از او پرسیدم اینجا چه میکنی؟ گفت وقتی در مسکو دوره میدیدم، شیفته حزب بعث شدم و به سفارت عراق در روسیه پناهنده شدم. روزها در عراق تدریس خصوصی ریاضی میکردم و شبها هم حسابدار یک کافه بودم. او میگفت من خوشحال بودم به جنگ شما ایرانیها آمدهام. آن تکنیسین اسیر میگفت: من چند سال است در این اردوگاه اسیر هستم، ولی هنوز هم وقتی از بلندگوهای اینجا صدای اذان میآید باور ندارم شما مسلمان هستید.
وی افزود: ما از 15 کشور در جنگ اسیر گرفتیم. یعنی اگر جنگ ایران و عراق را جنگ جهانی در جغرافیای محدود بدانیم، مبالغه نکردهایم. مثلا از مصر 75 اسیر گرفتیم. جالب است که از هندوستان هم اسیرداری کردیم. پادگانهای ارتش ما فقط یک آشپزخانه داشت که غذای فرمانده، سرباز و من خبرنگار آنجا پخته میشد و از همان غذا به اسیران میدادند.
مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری گفت: ما با 15 کشور با دست خالی جنگیدیم. آنچه باعث غلبه ایران بر این 15 کشور شد، تجهیزات نبود. فرهنگ ما بود. نزدیک به 8 تا 9 هزار اسیر عراقی به ایران پناهنده شدند. مصوبات ارتش را ببنید که از کنوانسیون ژنو خیلی پیشروتر است. در این مصوبات نوشته بودند از رزمندههای خرمشهری، کسی را برای نگهبانی از اسرای عراقی انتخاب نکنید تا مبادا احساساتش تحریک شود و ضد اسرا عملی بکند.
سرهنگی گفت: یکی از اسرای ایرانی در عراق برایم تعریف میکرد که در اردوگاهشان یک افسر عراقی بود که همیشه با دو دستش اسرا را با کابل میزد. وقتی از او میپرسیدیم چرا ما را میزنی، میگفت برادرم در ایران اسیر است و از دست شماها کتک میخورد. من هم شما را میزنم. یک مدت از او خبری نبود و وقتی به اردوگاه بازگشت، دیگر کابلی به دست نداشت و دستانش را در جیبش میکرد. از او پرسیدیم چه شده که دیگر با دو دستت کابل نمیگیری؟ او به ما پاسخ داد رفتم و وضع برادرم را دیدم. برادرم دارد اسارتش را در پاریس میگذراند!
وی در پایان گفت: خوب نیست که این را بگوییم؛ چون حاکی از کمکاری است ولی «مهمان صخرهها» اولین کتاب خاطره درباره خلبانهاست. البته پیش از این خاطرات به صورت پراکنده چاپ شدهاند، ولی تا به حال کتابی به این کاملی و جامعی منتشر نشده بود.
نظر شما